۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه

* روزنامه های آمریکا یکی پس از دیگری تعطیل و کانالهای تلویزیونی مخاطبان خود را از دست می دهند


! ـ مسئله رسانه ها نشست سالانه سردبیران معلق ساخت
۱۰ اسفند ۱۳۸۷
admin
کمپانی رسانه ای «سکریپس Scripps» مالک ده کانال تلویزیونی، ۱۵ روزنامه، یک خبرگزاری و دهها فرستنده رادیویی و مجله از ۲۷ فوریه ۲۰۰۹ انتشار یکی از روزنامه هایش ـ راکی ماونتین نیوز ـ را متوقف ساخت و اعلام کرد که زیاندهی رسانه های چاپی و صوت و تصویری ادامه دارد که به لحاظ اقتصادی تحمل پذیر نیست. «راکی ماونتین نیوز» که در دنور انتشار می یافت و ۹۶ نویسنده و خبرنگار در آن مشغول بکار بودند دو ماه دیگر ۱۵۰ ساله می شد. این روزنامه در سال ۲۰۰۸ شانزده میلیون دلار زیان روی دست کمپانی ناشر آن گذارده بود و در طول ۱۴ ماه گذشته هر ماه بطور متوسط ۱۴ هزار مخاطب از دست داده بود. آخرین شماره این روزنامه که مربوط به ۲۶ فوریه است در ۵۲ صفحه و با تیتر “خداحافظ” انتشار یافته بود. جان تمپل سردبیر اجرایی «راکی ماونتین نیوز» در اجتماع روزنامه نگاران که در «دنور» تشکیل شده بود گفت که تلاش کمپانی برای فروش روزنامه حتی به بهای نازل به فرد و یا شرکتی دیگر به جایی نرسید و مجبور به بستن آن شد. وی چنین افزود: آنلاین ها و کمبود نویسنده خوب روزنامه های دیگر ـ جز مجله ها ـ و کانال های تلویزیونی ـ ولی نه رادیوها ـ را دیر و یازود به سرنوشت ما دچار خواهند کرد. زیرا که مخاطبان همان مطالبی را که ما در اختیارشان می گذاریم خیلی زودتر و آسانتر در اینترنت مطالعه می کنند. ما تلاش کردیم تا مطالب دیگری به آنان بدهیم که موفق به یافتن چنین روزنامه نگارانی نشدیم؛ حتی با دستمزد ماهانه ۲۰ هزار دلار. روزنامه نگاران نسل نو بمانند سایر مردم می خواهند از زندگی لذت ببرند، نمی خواهند زندگی کنند که روزنامه نگار باشند و لذا از خواب خود نمی زنند و فداکاری حرفه ای هم نمی کنند زیرا که عاشق نیستند ـ عاشق ژورنالیسم. تمپل گفت که توقف انتشار چاپی دلیل مرگ روزنامه نیست به ادیشن آنلاین ادامه می دهیم که هزینه اش پنجاه برابر کمتر است، اعلان چندانی هم از دست نخواهیم داد و مطالب مان صرفا محلی و اختصاصی خواهد بود.مسئله تنها مربوط به «راکی ماونتین نیوز» نبوده است؛ از پانزدهم دسامبر ۲۰۰۸ تا ۲۷ فوریه ۲۰۰۹ (ظرف ۷۴ روز) ۳۳ روزنامه آمریکایی اعلام ورشکستگی کردند و خودرا در پناه قاضیان مربوط قراردادند تا بتوانند بکار ادامه دهند. کمپانی رسانه ای معروف «هرست» اعلام کرده است که اگر مشتری برای خرید روزنامه سانفرانسیسکو کرونیکل ـ روزنامه دوازدهم آمریکا ـ پیدا نشود آن را تعطیل خواهد کرد. تیراژ سانفرانسیسکو کرونیکل که در سال ۱۸۶۵ (۱۴۴ سال پیش) و پس از افتادن کالیفرنیا به دست دولت واشنگتن (شکست مکزیک در جنگ) و درجریان گلد راش (هجوم از شرق آمریکا به غرب برای استخراج طلا) تاسیس شده است در ۱۴ ماه گذشته از یک میلیون نسخه به ۳۴۵ هزار کاهش یافته و این کاهش با وجود داشتن یک تحریریه ۲۷۵ نفری ادامه دارد و دلیل عمده، تکراری بودن مطالب و قرارداشتن آنها از قبل در اینترنت و به رایگان در اختیار مخاطبان است. این روزنامه که زمانی «مارک تواین» در آن دارای ستون اختصاصی بود در سال ۲۰۰۸ پنچاه میلیون دلار زیان داده است. کمبود نویسنده خوب هم یکی از مشکلات این روزنامه است که شکل آن را تغییر دهند تا مطالبش با اینترنت فرق داشته باشد.نیویورک تایمز که برای نخستین بار به زیاندهی افتاده است ماه گذشته مجبور شد از «کارلوس سلیم حلو» میلیاردر لبنانی تبار مکزیک ۲۵۰ میلیون دلار وام بگیرد (که طبق شایعه، از مالکان این روزنامه شده است). این کارلوس سلیم ثروت خودرا از راه خرید یک کمپانی سلفون (موبایل) دولتی در آمریکای لاتین که خصوصی سازی شده بود به دست آورده است.لس آنجلس تایمز، بستون گلوب، سیاتل پست و … از جمله روزنامه هایی هستند که دست به تعدیل نیرو زده و تا ۲۰ درصد کارکنان خود و از جمله اعضای اتاقهای خبر را کاهش داده اند. در این میان کمپانی های دارای کابل های تلویزیونی اعلام کرده اند که به علت کاهش روزانه مشترکان (مخاطبان تلویزیونها)، تصمیم گرفته اند که فعالیت خودرا تنها به شبکه داری اینترنت اختصاص دهند. مدتی که برنامه های شبکه های تلویزیونی هم آنلاین شده اشت.انجمن سردبیران آمریکا ۲۷ فوریه ۲۰۰۹ اعلام کرد که اجلاس سالانه خودرا که قرار بود در این ماه در شیکاگو برگزار شود به تعویق انداخته است تا راهی برای مسائل رسانه ها بیابد. در ۵۴ سال گذشته این نخستین بار بوده است که این نشست مهم به حالت تعلیق در آمده است. این انجمن در ۱۹۲۳ تاسیس شده است. مسئله رسانه ها ارتباط زیاد به بحران مالی جاری ندارد زیرا که «گوگل» اعلام کرده که آگهی هایش هفت درصد افزایش یافته است

اطلاعیه وبلاگ نویسان در دفاع از جنبش دانشجوئی


Friday، February 27، 2009

اطلاعیه وبلاگ نویسان در دفاع از جنبش دانشجوئی
دانشگاه قبرستان نیستاعتراض وبلاگ نویسان ایران و افغانستان به سرکوب گسترده دانشجویانطبق اخباری که همه درجریان آن هستید درچند روز گذشته عوامل سرکوب و اختناق جمهوری اسلامی به بهانه دفن کشته شدگان جنگ در دانشگاه یورش گسترده ای را به دانشجویان مبارز در دانشگاه امیرکبیر شروع کرده اند و روز به روز حلقه محاصر ه خود را تنگ تر می کنند .دانشجویان با شجاعت تمام دراین مدت از این حقیقت که دانشگاه به مثابه کانون علم و هنرو شادی وزندگی و آبادانی و سرسبزی باید پاک از خرافات و دست اندازیهای ارتجاع مذهبی و مستقل از منافع سخیف قدرتمندان باشد دفاع کرده اند و بدون شک هیچگاه از حق مسلم شان که آزادی و استقلال دانشگاه از مراکز قدرت است کوتاه نخواهند آمد .درجریان درگیریهای داخل دانشگاه و حمله چماقداران حکومتی و بسیجی ها همانطور که درفیلم ها و عکس ها ی تظاهرات دانشجویان دیده میشود ، شمارزیادی از دانشجویان مورد ضرب و جرح قرار گرفتند ودراولین روز بیش از هفتاد تن از آنها از جمله 30 دختر دانشجو دستگیر شدند .طبق گزارش خبرنامه امیرکبیر ، ارگان خبری دانشگاه امیرکبیر تعدادی از آنها با قید ضمانت آزاد شدند و لی هنوز سرنوشت 8 نفر به نام های مهدی مشایخی، عباس حکیم زاده، نریمان مصطفوی، مجید توکلی، احمد قصابان، حسین ترکاشوند، اسماعیل سلمانپور، کوروش دانشیار در زندان اوین دربند می باشند و اطلاعی از زمان آزاد شدن آنها ارائه نشده است.دراین شرایط که دانشجویان قهرمان با همه قوای خود درجهت شکستن سد سانسور و اختناق و برقراری دموکراسی و آزادی با بیشترین تلاش ها و فداکاریها درحال مبارزه با جهل و خرافه و ارتجاع هستند . ما بلاگ نویسان ار حرکت سرفرازانه دانشجویان دلاور دانشگاه امیرکبیر و دیگر دانشگاه های بپا خاسته حمایت کرده ، خود را درمبارزه برحق آنها سهیم دانسته، خواستار آزادی بدون قید و شرط همه دانشجویان دستگیر شده و خروج چماقداران و عوامل سرکوب از دانشگاه هستیم . دفن کشته شدگان جنگ را در صحن دانشگاه محکوم می کنیم و معتقدیم که این هیاهوی بسیار برای هیچ نه برای حرمت گذاشتن به کشته شدگان جبهه های جنگ بلکه برای توجیه سرکوب و اختناق و جنگ طلبی های ارتجاع حاکم است و سرپوش گذاشتن بربحران های رو به رشد اجتماعی و سیاسی و اقتصادی حکومت توتا لیتر موجود است . ما معتقدیم که دفن کشته ها در دانشگاه تنها برای کنترل بیشتر برروی دانشجویان و شکستن سد محکمی است که دانشجویان مبارز بر علیه قانون شکنی ، اختناق و فساد حاکمان دردانشگاه ایجاد کرده اند . ترس حکومتگران از رشد و بالندگی درخت تناور مقاومت دانشجویان است و درجهت نابودی این مقاومت به هر خس و خاشاکی چنگ میزنند . ما معتقدیم که همه کسانی که برای آزادی تلاش میکنند باید از جنبش دانشجویی حمایت نموده و به هر طریق ممکن اخبار مبارزات آنها را درداخل و خارج کشور منتشر کرده و نگذارند که نیروهای سرکوبگر در فضای سکوت این جنبش را به شکست بکشانندما وبلاگ نویسان از مقاومت دلیرانه جنبش دانشجویی که پلی تکنیک را به نماد آزادی خواهی تبدیل کرده و پایه های حکومت مرتجعین را به لرزه در آورده است حمایت می کنیم و همگام با دانشجویان دلیر، خواهان آزادی فوری دانشجویان بازداشتی هستیم و از همه سازمان‌های حقوق بشری برای آزادی دانشجویان در بند کمک می طلبیم

۱۳۸۷ اسفند ۹, جمعه

Settlement expansion


From 1967 to the end of 2007, Israel established 121 settlements in the West Bank that were recognized by the Interior Ministry as “communities”, even though some of them contain stretches of land on which the built-up area is not contiguous. 12 other settlements are located on land annexed by Israel in 1967 and made part of Jerusalem. There are additional 100 or so unrecognized settlements, referred to in the media as “outposts.” The 16 settlements built in the Gaza Strip and three settlements in the northern West Bank were dismantled in 2005 during implementation of the "disengagement plan."
As part of the regime, Israel has stolen thousands of dunams of land from the Palestinians. On this land, Israel has established dozens of settlements in which hundreds of thousands of Israeli civilians now live. Israel forbids Palestinians to enter and use these lands and uses the settlements to justify numerous violations of Palestinian rights, such as the right to housing, to earn a living, and freedom of movement. The sharp changes Israel made to the map of the West Bank make a viable Palestinian state impossible as part of the right of the Palestinian people to self-determination.
The settlers, on the other hand, benefit from all rights given to citizens of Israel who live inside the Green Line, and in some instances, even additional rights. The great effort Israel has expended in the settlement enterprise – financially, legally, and bureaucratically – has turned the settlements into civilian enclaves within an area under military rule and has given the settlers a preferred status. To perpetuate this unlawful situation, Israel has continuously violated the Palestinians’ human rights.
Especially conspicuous is Israel’s manipulative use of the law to create a semblance of legality for the settlement enterprise. So long as Jordanian law assisted Israel in advancing its goals, it seized the argument that international law requires that an occupying state apply the law in effect in the territory prior to occupation, thus construing international law in a cynical and tendentious way. When Jordanian law was unfavorable for Israel, Israel did not hesitate to revoke it though military legislation and develop new rules to meet its ends. In doing so, Israel tramples on international agreements to which it is party – agreements which are intended to reduce human rights violations and protect people under occupation.
Because the very establishment of the settlements is illegal, and in light of the human rights violations resulting from the existence of the settlements, B’Tselem demands that Israel evacuate the settlements. The action must be done in a way that respects the settlers’ human rights, including the payment of compensation.
Clearly, evacuation of the settlements will be complex and will take time; however there are intermediate steps that can be taken immediately so as to reduce, to the extent possible, human rights violations and breaches of international law. For example, the government should cease new construction in the settlements – both the building of new settlements and the expansion of existing settlements. It must also freeze the planning and building of new bypass roads and must cease expropriating and seizing land intended for the bypass roads. The government must return to Palestinian villages all the non-built-up land that was placed within the municipal jurisdiction of the settlements and the regional councils, eliminate the planning boards in the settlements, and, as a result thereof, revoke the power of the local authorities to draw up outline plans and grant building permits. Also, the government must cease the granting of incentives to encourage Israeli citizens to move to settlements and must make resources available to encourage settlers to move inside Israel’s borders.
27 Feb. '09: plans
Following the Oslo agreement, Israel made a commitment to the United States that it would not build new settlements or expand existing ones, except to meet “natural growth.” This narrow allowance, never defined, was utilized by Israel to greatly expand settlements and build new settlements, such as Modi’in Ilit. n April 2003,
Israel for the first time undertook to freeze settlement activity, including natural growth. The commitment was made in the framework of the “road map” agreed to by Israel, the Palestinian Authority, and the Quartet (the US, the European Union, the UN, and Russia), which provides an outline for achieving a two-state permanent resolution to the Israeli-Palestinian conflict. In November 2007, at the joint declaration made at the Annapolis Conference, in which Israel, the Palestinian Authority, the Quartet, and Arab League states took part, Israel confirmed its commitment to the road map’s principles.
Despite its commitment to freeze building in settlements, protocols of the Supreme Planning Committee, in the Civil Administration, reveal plans for substantial expansion of settlements. The relevant protocols, of the Supreme Planning Committee’s Environment Subcommittee, were made in 2007 and 2008 and dealt with the treatment of sewage of settlements. B’Tselem received these protocols under the Freedom of Information Act. The plans uncovered also relate to anticipated expansion of settlements lying east of the route of the Separation Barrier, which some, most Israeli politicians present as Israel’s future border. These plans are in their initial planning stage, and none have been approved by the political echelon. However, the fact that the primary planning body in the West Bank considered plans to build thousands of housing units in settlements indicates that the West Bank’s planning bodies flout the official Israeli commitment not to expand settlements in the coming


years.
The settlement of Gevaot. Photo: Eyal Reuveni, B'Tselem.Examples of settlement-expansion planning follow.
In the Eztion Bloc, a neighborhood, containing 550 apartments, is planned for the Gevaot area of the Alon Shvut settlement. Plans for building in this area, which currently is home to only twelve families, call for the building of 4,450 apartments. The construction has not yet been approved by the Defense Ministry, but the Environmental Subcommittee approved construction of a sewage-treatment facility, intended for 800 to 1,000 apartments, for the new neighborhood. At the hearing, it was also decided that the facility would treat the sewage from the adjacent Beit Ayin settlement. According to the protocol, 2,000 new apartments are planned for construction in Beit Ayin, which currently has some 120
families.
In the RimonimandEinav settlements, which lie east of the Separation Barrier, sewage treatment has been arranged as a first stage in advancing building plans. In Rimonim, 254 new apartments are planned, and in Einav, two plans for additional construction The jurisdiction area of the settlement Mevo Dotan which is also east of the
barrier, is expected to expand.
The Ma’aleh Adumim municipality prepared a sewage-treatment plan for the settlement, including the planned construction of 3,500 apartments in E-1, in the framework of treatment of the sewage from SHAI [Samaria and Judea] Police Headquarters, which was moved to E-1.
In Kfar Adumim, the Subcommittee approved a sewage-treatment plan based on a projected doubling in size of the settlement, to 5,600 residents, in “the coming years.”
The Civil Administration’s planning office instructed the Eshkolot settlement to treat its sewage in accordance with the “full occupancy” plans of the settlement, which are expected to quintuple the settlement’s


population.
Building of settlements breaches international humanitarian law, which prohibits the occupying power to transfer its population to occupied territory and to make permanent changes there. Establishment and expansion of the settlements result in continuous and extensive infringement of Palestinian rights, among them the right to self-determination, the right to equality, the right of property, the right to an adequate standard of living, the right to water, the right to sanitation and the right to freedom of movement.


۱۳۸۷ اسفند ۸, پنجشنبه

آن ها دوبار، کشته شده اند


محمد علی اصفهانی
آن ها دوبار، کشته شده اند.

يک بار برای فتح قدس از طريق کربلا، با سلاح های اسراييلی و آمريکايی و روسی. و يک بار برای فتح دانشگاه از طريق گور های ناخواسته، با بيل و کلنگ بسيجی.
بسيجی يی که در شرايطی ديگر، می توانست يکی از خود آن ها باشد شايد.
و در هر دو بار، به دست يکی: همان کس که بساطش را بر استخوان های درهم کوبيده شده ی در جنگ ها، و يا در شکنجه گاه ها (فرقی نمی کند) می چيند.
و بعد، چوب حراج را بلند می کند که:
- برای بهترين خريدار! و فروشنده، يکی است در چشم؛ و هزاران است در چشم انداز. تا، کجا را چشم انداز بگيريم. و باز: يکی شده باهم، در چشم انداز. تا ˝يکي˝



را چه بگيريم... ـ آی خريداران! بشتابيد.
ما کسانی داريم که در راه ما جان می دهند. با چشم های بسته. و ای بسا از آنانشان، با چشم هايی باز، امّا کبود و سرخ و گرفته از خلسه ی افيونی که در کام جانشان فرو ريخته ايم: ˝به روی سينه و پشت بسيجی نوشته:
يا شهادت يا زيارت˝. يا:
˝خلق جهان بداند...˝ و برای هر کدامشان، آخوندی معمم، يا آخوندی بی عمامه، پيشاپيش،
هم ˝رجز˝ نوشته است؛
و هم ˝وصيت نامه˝
. کسی چه می داند؟ شايد شهيد شد.
و معمولاً هم همينطور می شود. وقتی شهيد شد،
خودش را يا استخوانش را ـ استخوان در هم شکسته در جبهه های يک جنگ، يا در شکنجه گاه های يک دوستاقبان را، به حراج می گذاريم. و وصيت نامه اش را. و تا زنده است، رجز هايش را البته. رجز هايمان را يعنی. شايد هم به حراج نه. به مزايده و مناقصه. بله. نه ˝شايد˝. که حتماً. به مزايده و مناقصه. ما آدم می گذاريم به مزايده. و قدرت می گذاريم به مناقصه. قدرتی که داريم و افزون می خواهيمش. يا قدرتی که نداريم و در پی آنيم. اگر می خواهيد با کسی بسازيد، ما هستيم. شعار ها فرق می کنند هرچند. صحنه گردانان فرق می کنند هرچند. به حراج گذارندگان فرق می کنند هرچند. و به مناقصه و مزايده گذارندگان. و حالا بگذار ما به آن که بسيجی های کشته را به دست بسيجی های زنده، مدفون می کند نگاه کنيم فقط اما. و آن بقيه را بگذاريم برای زمان مناسب که گفته اند: هرسخن، جايی و هر نکته، مقامی دارد. چرا دانشگاه؟ هرچه هست، زير سر همين دانشگاه است. امام راحل، چنين فرموده است. مگر نه؟ و دانشگاه، بايد ˝حوزه˝ شود. امام راحل، چنين خواسته است. مگر نه؟ و دانشگاه را اول می بنديم. برای مدت های مديد. و پاکسازيش می کنيم. و بعد، وقتی که باز کرديمش، باز همان دانشگاه است. با همان فتنه ها. اصلاً خاصيت دانشگاه ـ اين تحفه ی غرب ـ اين است که هرچه هست زير سر اوست. پاکسازی شده و پاکسازی نشده. دانشجو را در خوابگاهش، از بلندی به زمين می افکنيم. با وضو و ذکر و دعا که: - خدايا! اين قربانی را از ما بپذير! سودی نمی کند. می گيريمش پس. و به زندانش می افکنيم. که زندان ها در عهد ما دانشگاهند. سودی نمی کند. و باز، حکايت از نو. و از نو...
ـ دانشگاه را گورستان کنيد! در گورستان، مردگاننند. و مردگان، خاموشند. اما نکند دانشگاه ـ اين موجود ناشناخته ـ بليّه ی ديگری هم داشته باشد؟: زنده کردن مردگان! و دارد.
دانشگاه، نمی تواند گورستان باشد. چون مرده هايی را که در آن دفن می کنند زنده می کند. و می فرستدشان مثلاً به جلو در مجلس تا خودشان را به آتش بکشند که: ـ چرا آن روز ها که برايتان جان می داديم عزيز بوديم، و حالا ما نان شب نداريم و شما در کاخ هايتان به ريش ما می خنديد؟ خبرش را که همه خوانده ايم. در همين روز ها. روز های بد. نمی دانم. شاملو اگر زنده بود امروز، شايد می گفت: آنک گورکنانند نه در گذر گاه ها مستقر با ساطور خونين. که در دانشگاه ها نشسته بر خاک با بيل ها و کلنگ ها...
٭ نمی دانم. پس آن ها را از او با خود زمزمه می کنم که می دانمشان. شعری که زندگی را نه زيستن در قالب ها، که از خويشتن خويش بارويی پی افکندن می داند. چرا که: غافلان، همسازند. تنها توفان فرزندان نا همگون می زايد. ٭٭ و شعری که مرگ را به هيچ می انگارد.
مگر: در سرزمينی که مزد گورکن افزون ِ از جان آدمی است. راستي، مزد اين گورکنان دانشگاه ها چند است؟ به اندازه يی هست که ناچار نباشند که فردا، يا پس فردا، در بهارستاني، خزانستاني، جايي، خود را به آتش بکشند؟ هرگز از مرگ نهراسيده ام اگر چه دستانش از ابتذال شکننده تر بود. هراس من بارى همه از مردن در سرزمينى است که مزد گورکن افزونِ از جان آدمى است جستن يافتن و آنگاه به اختيار، گزيدن و از خويشتن خويش بارويى پى افکندن اگر مرگ را از اين همه ارزشى بيشتر باشد حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسيده باشم.

۸ اسفند ۱۳۸۷
----------------------------------
٭ آنک قصابانند/
در گذرگاه ها مستقر/
با کْنده و ساطوری خون آلود
(شاملو: در اين بست)

٭٭ شاملو: خطابه ی تدفين

٭٭٭ شاملو: آيدا در آينه (از مرگ...) دی ماه ۱۳۴۱ شاملو، بعدها، در عصر ملايان، اين شعر را، اين طور هم نوشت، و اين طور هم خواند:
هراس من بارى/
همه از مردن در سرزمينى است/
که مزد گورکن/
از آزادى آدمى/
افزون باشد.

و طبعاً او که تک تک کلمه هايش را، و تک تک تصويرهايش را، در شعرهايش سبک و سنگين مى کند، می داند که در يک تعبير صرفاً زيبايى شناسانه با نگاهی به ساختمان تصوير، و به موسيقی هجايی کلمات، اين روايتِ موقت و مقطعي، به آن روايت اولی و دائمی ـ که يکى از زيباترين و ماندنی ترين شعر های او را می سازد ـ خدشه وارد می کند. امّا باکيش نيست. چرا که مفهوم ˝آزادى˝ در تار و پود ذهن او، آنچنان معادل ˝بهاى جان آدمى˝ است، که به چنين ˝فدا˝يی می ارزد. در اين باره، قبلاً به تفصيل، سخن گفته ام.
در اينجا:

۱۳۸۷ اسفند ۷, چهارشنبه

آتش بس !?بخش اول مجید زربخش

دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۷ - ۲۳ فوريه ۲۰۰۹
در آخرين ساعات ۱۷ ژانويه ۲۰۰۹، اسرائيل پس از ۲۲ روز جنگ، با اعلام آتش بس، حمله نظامی خود را به غزه متوقف ساخت. حاصل اين جنگ، بنا براطلاعات تاکنونی، قتل۱۳۰۰ تن از ساکنان غزه از زن و مرد و کودک، مجروح شدن بيش از۵۳۰ نفر، ويرانی زير ساخت های منطقه و۲۲ هزار ساختمان، از خانه های مسکونی تا مدرسه و بيمارستان و مسجد و ساختمان های متعلق به سازمان ملل، صليب سرخ ونهادهای امدادی بين المللی، غير قابل کشت زمين های کشاورزی برای مدت حداقل يکسال و وارد آمدن خسارتی بالغ بر ۲ ميليارد دلار است.بهانه و توجيهات حملهبهانه ی حمله نظامی اسرائيل نظامی اسرائيل نقض آتش بس توسط حماس و پاسخ به پرتاب موشک های حماس به اسرائيل است. اسرائيل هدف حمله را تضعيف و نابودی نيروهای حماس، پايان دادن به حاکميت آن واقدامی درجهت "دفاع از خود" اعلام کرده است. دولت های حامی اسرائيل در اروپا و آمريکا نيز با دميدن درهمين شيپور" دفاع از خود " اسرائيل، به توجيه جنايت های آن وترغيب دولت صهيونيستی به انجام و تداوم جنايت پرداختند و عملاً نقش شريک جرم را ايفا نمودند.روشن است که توجيه اسرائيل و حاميان آن نمی تواند افکار عمومی را فريب دهد. مردم جهان نه تنها امروز، بلکه در روز گارانی که حماس وجود نداشت، همچنان شاهد جنايت های اسرائيل عليه مردم فلسطين و تجاوزهای آن به کشورهای همسايه بوده اند. بيش از۶۰ سال است که مردم فلسطين قربانی ستم و تجاوز اسرائيل اند. تاريخ ۶۰ ساله اخير، تاريخ اعمال بی وقفه ی اينگونه جنايت هاست. پيش از ياد آوری اين تاريخ، نخست توجيهات و بهانه های حمله نظامی به غزه را بررسی می کنيم.
۱- نقض آتش بس توسط حماس!
اسرائيل مدی است که آتش بس ۶ ماهه را حماس با پرتاب موشک نقض کرده است. واقعيت اين است که بر خلاف اين ادعاهای بی پايه، اتش بس در ۴ نوامبر ۲۰۰۸ با حمله ی شبانه اسرائيل به غزه و قتل ۶ فلسطينی شکسته شد. پس از اين نقض آتش بس، اسرائيل بنا به گفته مقامات سازمان ملل، برای بار دوم با ريختن ۱۰۰ تن بمب تأسيسات حکومت غزه را نيز بمباران کرد. پرتاب موشک های حماس پس از نقض دو باره آتش بس از جانب اسرائيل، انجام گرفته است. مضافاً اين که در دوره ی به اصطلاح آتش بس، اين آتش بس با ادامه ی محاصره غزه توسط اسرائيل، عملاً يک جانبه و بی معنا بوده است.برای اسرائيل که با برخورداری از حمايت بی دريغ آمريکا به زورگوئی و اقدامات يک جانبه و خارج ازهر قانون و حد مرزی عادت کرده است، تجاوزاتش، نقض تعهد و نقض آتش بس به شمار نمی رود اما کوچک ترين واکنش از طرف مقابل، نقض تعهد، متارکه آتش بس، خشونت، تروريسم و تهديد امنيت اسرائيل قلمداد می شود.ارتش اسرائيل در اين به اصطلاح پاسخ به نقض موهوم آتش بس و پرتاب را کت های حماس، جناياتی مرتکب شده است که نه تنها نهادهای مدافع حقوق، از جمله نهاد حقوق بشر اسرائيلی، بلکه نماينده ی اتحاديه اروپا و نماينده ی سازمان ملل آنراضد انسانی، جنايت کارانه آن را جنايت های جنگی خواندند. نمونه اين جنايت جنگی، کشتن ۴۰ تن در مدرسه متعلق به سازمان ملل، کشتن ۴ زن و ۱۱ کودک در اردوگاه جبليه دراول ژانويه، در روز آغاز سال نو مسيحی، بمباران خانه ای در محله ی زيتون که اسرا ئيل آن را محلی امن اعلام کرده بود و۲۴ ساعت پس از اين اعلام و هشدار اسرائيل که مردم خانه را ترک نکنند. ارتش اسرائيل خانه را بمباران می کند و۳۰ نفر از پناه آوردگان به خانه، از جمله کودکان را به قتل می رساند. بنا به اظهارات گروه های مدافع حقوق بشر، اسرائيل عامدانه، با برنامه ای حساب شده و با هدف وادار کردن فلسطينی ها به مهاجرت و ترک غزه ساکنان غير نظامی را بمباران و آماج آتش توپخانه کرده است.اسرائيل برای اين که بدون مزاحمت رسانه ها و اطلاع رسانی آن ها به جهانيان، بتواند در اعمال جنايت دستی باز داشته باشد از رفتن خبرنگاران به غزه جلوگيری کرد.به رغم اعتراض شديد رسانه های جهان و نگرانی افکار عمومی از ابعاد جنايت ها در غزه، اسرائيل تا آخر جنگ مانع حضور خبرگزاری ها در منطقه شد و بر سانسور و جلوگيری از بيرون افتادن حقايق پافشاری نمود. اما اين سانسور گرچه برای انجام عمليات ۲۲ روزه کاربرد داشت، اما به هر حال پس از پايان جنگ کارنامه ی جنايتکاران اسرائيلی در معرض ديد و آگاهی جهانيان قرار گرفت.همان گونه که اشاره گرديد اسرائيل حمله خود را پاسخی به پرتاب موشک از جانب حماس خوانده است. اما آيا پرتاب موشک های حماس می تواند توجيه گر جنايت هائی با اين ابعاد باشد؟ پرتاب اين موشک ها چقدر خسارت به بار آورد و چند نفر را کشت؟ طبق آمار منتشر شده، طی ۷ سال پرتاب راکت های حماس به اسرائيل، ۳۲ اسرائيلی کشته شده اند در حالی که اسرائيل در آن مدت بيش از ۵ هزار فلسطينی را به نام " دفاع از خود " و پاسخ به پرتاب موشک به قتل رسانده است. در جنگ غزه ۱۰ نفر اسرائيلی و۱۳۰۰ فلسطينی به قتل رسيدند به اضافه زخمی ها و ويرانی هايی که در بالا به آن اشاره گرديد. ارتش اسرائيل تنها در چند روز اول حمله به غزه و" پاسخ به پرتاب موشک" ۵۰۰ فلسطينی را قتل عام کرد. طبق تحقيقات سازمان های بی طرف حقوق بشر تاکنون بيش از هزار کودک فلسطينی توسط اسرائيل کشته شده اند. استناد به پرتاب موشک های حماس جهت توجيه جنايت ها، تنها يک بهانهی عوام فريبانه ی است. ريزش بمب های اسرائيل بر سر فلسطينی ها وحمله بمب افکن های پيشرفته ی به نوارغزه و کرانه ی غربی رود اردن، پيش از حماس نيز سال ها جريان داشته و به کرات انجام گرفته است. برای اسرائيل زورگوئی و نقض خشن حقوق ابتدائی انسان و مقررات و پيمان های بين المللی امری عادی شده است و ارتباطی با بودن يا نبودن حماس و پرتاب موشک های آن ندارد. جهانيان هنوز فراموش نکرده اند که چگونه ارتش اسرائيل ياسرعرفات رئيس حکومت خود گردان فلسطنی را، که هم موجوديت اسرائيل را پذيرفته بودو هم قرار داد صلح را امضاء کرده بود، به مدت سه سال در مقر حکومت خود گردان در محاصره گرفت و مانع خارج شدن اواز مقر خود گرديد.به قدرت رسيدن حماس درغزه در واقع مستمسک تازه ای بود تا اسرائيل به بهانه ی آن غزه را با يک ميليون و۶۰۰ هزار نفر جمعيت به محاصرهی زمينی، دريائی و هوائی در اورد و برق و آب و راه های رفت و آمد مردم و رساندن دارو و آذوقه به آن ها ببندد و سرانجام مقاومت آن ها را درهم شکند و آنان را وادار به مهاجرت نمايد. پرتاب موشک های حماس، در گذشته نيز به مثابه بهانه ای برای تحقيق اين هدف به کار گرفته شده است.در نيمه ژانويه ۲۰۰۷ اسرائسل به همين بهانه ی پرتاب موشک های حماس، که کسی را نکشته بود، مناطق نظامی و غير نظامی غزه را زير بمباران گرفت و ۷۰۰ فلسطينی از جمله ۷۸ کودک را به قتل رساند.بديهی است که با هيچ مغلطه و عوام فريبی نمی توان اين همه جنايت را " دفاع از خود"، آن هم دفاع از خود يک نيروی اشغالگر ناميد. اصولا "دفاع از خود " يک قدرت اشغالگر در برابر مقاومت مردم در منطقه اشغال شده، ادعائی بی معنا و عبارتی بی محتواست که اسرائيل و دولت های حامی ان در اروپا و آمريکا تلاش دارند آن را پوشش جنايت ها کنند. دفاع از خود در واقع پرتاب سنگ، عمليات انتحاری و پرتاب موشک... است که فلسطينی ها در برابر زورگوئی و جنايت اسرائيل راهی جز توسل به آن نمی بينند. آن ها با امکاناتی محدود و ناچيز در جنگی نابرابر با دشمنی متکی به زارادخانه عظيم نظامی و ارتشی نيرومند با چنين سلاح هايی از خود دفاع می کنند.جابه جائی علت و معلول اسرائيل و دولت های حامی ان در اروپا و آمريکا، نه تنها امروز بلکه در تمام دوران مناقشه فلسطين، فريبکارانه کوشيده اند علت و معلول را جا به جا کنند و رابطه آن را واژگون نشان دهند. آن ها با برجسته کردن پرتاب موشک به اسرائيل و يا نمايش تصوير های دردناک ودل خراش قربانيان عمليات انتحاری تلاش دارند مردم فلسطين را تروريست و خشونت گرا بخوانند و مبارزه عادلانه و محقانه ی آن ها را برا ی اعادهی حقوق خويش مخدوش سازند. در اين کارزار قلب حقايق آنچه بی پاسخ می ماند اين است که چرا اين عمليات انجام می گيرد؟ چرا يک دختر جوان با بستن مواد منفجره به خود، خويشتن و ديگران را می کشد می کند؟ مسئول و عامل اصلی ايجاد اين فاجعه دل خراش کيست؟واقعيت اين است که اين عمليات و به طور کلی مقاومت مردم فلسطين در اشکال مختلف تبلور آن، زائيده اشغال ۶۰ ساله سرزمين آن ها، گرفتن حقوق اوليه ی آنان، گرفتن حق حيات در منزل و موطن آن هاست. مبارزه و مقاومت مردم، دفاع از حق انسانی، حق حيات و حق حاکميت خويش دربرابر نيروئی اشغالگر است که برای تصاحب سرزمين آن ها و برای ادامه ی اشغال به اتکاء قدرت نظامی پيشرفته و با بمب و توپ و تانک زن و مرد و پير و جوان و کودک فلسطينی را زير آتش بمباران قرار می دهد. خانه های مردم را ويران می کند، شهرها و روستاها را در محاصره می گيرد، بر روی انبارهای مواد غذائی بمب می ريزد، مانع حرکت مردم و مانع رفتن آنه به سرکار و انتقال زخمی ها به بيمارستان می شود. جنبش مقاومت فلسطين زائيده اين شرايط و معلول ستمی است که ۶۰ سال است بر آن ها روا می شود. ريشه ی اصلی واکنش های مردم فلسطين، درهر شکل آن، را بايد در زور گوئی و جنايت دولت نژاد گرای اسرائيل، سياست های استعماری، تجاوزات واقدامات سرکوب گرانه آن جستجو کرد. اسرائيل و دولت های حامی ان دراروپا و آمريکا با ياوه گوئی پيرامون " دفاع از خود" اسرائيل می کوشند اين واقعيت و اين رابطه ی علت و معلولی را مخدوش سازند و واژگونه جلوه دهند.جوانان درمانده وتحقير شده و بدون سلاح فلسطين پرتاب سنگ به بهای سال ها زندان ويا جان دادن از طريق عمليات انتحاری را اسلحه ای در مقابله با دشمن نيرومند می دانند. بی ترديد اگر آن ها می توانستند با سلاح های مدرن و با توپ و تانک و بمب افکن های پيشرفته از خود دفاع کنند و حقوق خويش را به دست آورند، هيچگاه به اسلحه ی پرتاب سنگ و عمليات انتحاری متوسل نمی شدند و تا زمانی که اين جنگ نابرابروجود دارد اين عمليات و استفاده از اين سلاح ها امری غيرعادی نخواهد بود. عامل توليد و باز توليد آن ها ماشين نظامی اسرائيل و ادامه ی اشغال سرزمين های فلسطين است.حماس انتخابات ژانويه ۲۰۰۶ و انتخاب حماس توسط مردم غزه؛ برای اسرائيل فرصت و بهانه ای شد جهت تسريع سياست تضعيف و در هم شکستن جنبش مقاومت فلسطين، وادارکردن ساکنان غزه به مهاجرت و ترک اين سرزمين و تسهيل شرايط دستيابی برآن، پس ازاين انتخابات نخستين واکنش اسرائيل و" دمکراسی“ های حامی آن دراروپا و آمريکا، خودداری از قبول وبه رسميت شناختن نتايج انتخابات بود. پس ازانتخابات غزه، اسرائيل با نفی واقعيت حکومت حماس، مسأله فلسطين را در" مناسبات" بامحمودعباس خلاصه کرد و کوشيد با اين سياست به دو دستگی در ميان فلسطين دامن زند. در همان حال اقدام به محاصره غزه کرد و آنرا در محاصره گرفت. عدم پذيرش نتايج انتخابات غزه توسط اسرائيل ودولت های حامی آن بی ترديد اوضاع را وخيم تر می ساخت. در واقع فقط با منطق زور ممکن بود نتايج انتخاباتی را که ناظران بين المللی از جمله جيمی کارتر، آن را انتخاباتی آزاد دانسته اند، ناديده گرفت. طبق اين منطق زورگويان ظاهراً "دمکرات" معيار دمکراسی و انتخابات نه رأی مردم، بلکه تأمين خواست و ارداهی آنهاست و تنها رأيی موردقبول است که در راستای منافع آنها باشد.حماس يک سازمان اسلامی راديکال است که با رأی مردم انتخاب گرديد. مخالفت ما با حماس و سياست های آن طبعاً نمی تواند نافی اين واقعيت باشد که حماس، بهر دليل، منتخب و نماينده مردم غزه است. بجای بی اعتنايی به رأی مردم غزه، بايد ديد چرا و به چه دليل حماس موفق می شود رأی اين مردم را در انتخاباتی آزاد بدست آورد؟ رأی مردم غزه و انتخاب حماس در حقيقت نتيجهی شکست روند صلح، ضربه های اسرائيل به سازمان آزادی بخش فلسطين و بن بست مسأله فلسطين است.حماس بعنوان يک سازمان اسلامی دراوائل سالهای ۱۹۸۰ ميلادی با کمک دستگاه های اطلاعاتی اسرائيل شکل گرفت. هدف اسرائيل از اين کمک، بوجود آوردن جريانی در مقابل الفتح وسازمان آزاديبخش فلسطين بود.حماس تحت تأثير حنبش "اخوان المسلمين" بصورت يک سازمان اسلامی (سنی) پايه ريزی شد. اخوان المسلمين بمثابه يک جريان سياسی اسلام گرا، با اعتقاد به باز گشت به صدر اسلام وبه دوران پيامبر، در سال ۱۹۲۸ در مصر خود را سازمان داد و سپس درکشورهای اسلامی عرب گسترش يافت وبه جنبشی نيرومند در دنيای عرب تبديل گرديد. " اخوان المسلمين" با دفاع از مردم فلسطين و شرکت در جنگ اعراب و فلسطين در سالهای ۴۹ – ۱۹۴۸ در ميان بخش هائی از فلسطين ها نيز نفوذ يافت، سازمان حماس از جمله به اتکاء اين نفوذ و با گرايش فکری " اخوان المسلمين" بوجود آمد.با وجود اين نفوذ حماس تا اوائيل دهه ۹۰ محدود بود. تا سازمان شکست روند صلح و حتی تا مرگ ياسرعرفات سازمان آزاديبخش فلسطين با برخورداری از حمايت گستردهی فلسطين ها، نماينده مردم و نماد جنبش فلسطين و آرمان فلسطين شمار می رفت. جنبش فلسطين از زمان ايجاد سازمانهای فلسطينی و آغاز فعاليت مستقل آن ها (از سال ۱۹۴۶) جنبشی غير مذهبی بوده است و در آن مسلمان، مسيحی، سوسياليست، کمونيست، آته ايست و بدون باور دينی در سطوح مختلف فعاليت داشتند. ويژگی اين جنبش خصلت ملی فرا مذهبی آن بود.شکست روند صلح و سرخوردگی مردم فلسطين از يک سو و ضربه های اسرائيل به سازمان آزادی بخش و رهبری آن از سوی ديگر، نفوذ گروه های اسلامی فلسطين را که از ابتدا با کنفرانس صلح مخالف بودند و به نتايج مذاکرات با بدبينی می نگريستند، بيش از پيش افزايش داد. اين گروه ها، بويژه حماس، توانستند بر روی چنين زمينه ای نفوذ و تشکيلات خود را گسترش دهند. حماس در کنار فعاليتهای سياسی و عمليات نظامی و تروريستی عليه اسرائيل، شبکهی گسترده ای از خدمات و مددکاری (ايجاد مدرسه، بيمارستان...) برای کمک به مردم نيز بوجود آورد. با بسط تعرض های اسرائيل و بمباران و محاصرهی شهرها و روستاها نياز مردم به اين خدمات هم هر روز بيشتر می شد و اين به نوبهی خود دامنه نفوذ اين سازمان را بطوری و قابل توجهی افزايش داد.پس از امضائ قرار داد اسلودر سال ۱۹۹۳، ظاهراً دوران تازه ای در روابط اسرائيل و فلسطين آغاز گرديد، دورانی که آن را" صلح در برابر سرزمين ها" ناميدند. با اين توافق جنبش آزادی بخش فلسطين، موجوديت اسرائيل را به رسميت شناخت و اسرائيل نيز ايجاد دولت مستقل فلسطينی در سرزمين فلسطين را پذيرفت. ناگفته نماند که دولت اسرائيل پيش از آغازگفتگوی صلح، در زير فشاری چند گانه ناچار شده بود به مذاکرات و سپس به امضائ قرارداد تن دهد. افزون بر فشاری که مقاومت مردم فلسطين و انتفاضه وارد کرده بود، رهبران اسرائيل با فشارکلينتون رئيس جمهوری وقت آمريکا و فشار بخش قابل ملاحظه ای از مردم اسرائيل نيز روبرو بودند. در آن زمان جنبش صلح در اسرائيل در حال گسترش بود و نيروهای خسته از جنگ وخشونت و خواستار صلح دولت را بيش از بيش تحت فشارقرار داده بودند.طبق توافق اسلو، يک تشکيلات خود گردان فلسطين ادارهی امور غزه و کرانه غربی رود اردن را به مدت ۵ سال بر عهده می گرفت، ارتش اسرائيل به خارج از شهرها منتقل می شد ولی مرزهای خارجی و همچنين مسائل مربوط به امنيت شهرک های يهودی نشين تحت کنترل آن باقی ميماند. ساير مسائل يعنی موضوع تعيين مرزها، آوارگان فلسطين و بيت المقدس نيز به مذاکرات بعدی موکول گريد که قرار بود در سومين سال تأسيس حکومت خود گردان در نيمهی سال ۱۹۹۶ آغاز گردد.قرار داد اسلو، به تربيتی که در بالا اشاره گرديد، تنها بخشی از مطالبات مردم فلسطين را تأمين می کرد. اين قرار داد برخلاف قطعنامه نوامبر ۱۹۴۷ سازمان ملل که ۴۵ در صد اين سرزمين را متعلق به فلسطينی ها اعلام کرده بود، تصريح دارد که دولت مستقل فلسطينی برروی ۲۲ در صد اراضی فلسطينی تشکيل می گردد. قرار داد نامبرده ساير مسائل را نيز، همانگونه که امد لاينحل می گذارد. با وجود اين ها سازمان آزادی بخش فلسطين به اميد صلح و آغاز دورانی جديد به اين مصالحه تن می دهد و از قرار داد اسلو و روند صلح پشتيبانی می کند. مردم فلسطين هم در ۲۰ ژانويهی ۱۹۹۶ با شرکت در انتخابات شورای خود گردانی فلسطين و دادن رأی به سازمان آزاديبخش فلسطين حمايت خود را از روند صلح و سازمان آزادی بخش فلسطين و رهبر آن اعلام می دارند.از زمان امضاء توافق اسلو تا سال ۲۰۰۰ ميلادی ده ها قرار داد ديگر برای اجرای مفاد توافق اسلو ميان طرفين به امضاء رسيد. اما اسرائيل تنها بخشی از تعهدات را متحقق ساخت، بر خلاف تعهدات اسرائيل بندر غزه ساخته نشد. بازکردن گذرگاه ميان کرانه غربی رود اردن و عزه به مدت ۵ سال به تأخير افتاد و پس از ۵ سال فقط تا حدی باز شد، آزادی زندانيان سياسی بطور محدود و ناقص صورت گرفت وهزاران زندان سياسی در زندان ها باقی ماندند شهرک های يهودی نشين بجای تخليه شدن، گسترش يافت. حرکت مردم و رفت و آمد آن ها در موطن خود دشوار تر و تحقير آميزتر شد. هفت سال پس از قرار داد، از نوار غزه دو سوم و از اراضی کرانه غربی رود اردن ۴۰ در صد در ادارهی حکومت خود گردان فلسطين قرار گرفت.سازمان ازادی بخش فلسطين و ياسر عرفات، برخلاف اسرائيل، تاآنجا که ممکن بود، حتی با دادن امتياز، در راه ادامهی روند صلح تلاش کردند و با استفاده از فضای اميد به صلح در ميان فلسطينی ها کوشيدند از طريق گفتگو، اعمال فشار و حتی پاره ای سرکوب ها عمليات تروريستی و انتحاری حماس را متوقف کنند. در عمل نيز اين عمليات در دوره ای بطور قابل توجهی کاهش يافت. در برابر اين همه کوتاه آمدن فلسطينی ها و تشکيلات خود گردان، دولت اسرائيل بجای اقدام در پيش برد اين روند، آن را کندتر، غير عملی و ناکار آمد ساخت. رفتار اسرائيل سازمان آزادی بخش فلسطين را هر روز ضعيف تر کردو سياست های مصالحه آن را به شکست کشاند.عرفات و سازمان آزاديبخش فلسطين با وجود عدم اجرای تعهدات توسط اسرائيل، با وجود ادامهی محاصر شهرها و خشونت های ارتش اسرائيل، همچنان بر سياست مصالحه و کنار آمدن پافشاری داشتند و دراين راه تا آن جا پيش رفتند که خشم و اعتراض بساری از فلسطينی ها را برانگيختند. اما اسرائيلی ها با عقب نشينی تا حد تسليم را طلب می کردند. در عين حال می خواستند عرفات نقش سرکوب گر فلسطينی ها را بر عهده بگيرد و چون عرفات به اين خواست ها تن نمی داد، او را که بطور جدی و با گذشت های بيش از اندازه در جهت مصاله گام برمی داشت و در عين حال از نفوذ احترام فراوان در ميان مردم فلسطين برخوردار بود و به اين اعتبار می توانست نقشی سازنده و مؤثر در اين کشمکش تاريخی ايفا نمايد، به مدت سه سال در مقر خود زندانی کردند و سبب مرگ او شدند.۷ سال پس از توافق اسلو روند صلح بی حاصلی خود را بطور کامل نشان داد و با شکست روبرو گرديد در فضای شکست روند صلح و نوميدی وسرخوردگی فلسطينی ها از آن و خشم آنها از ادامهی خشونت ها و رفتار تحقير آميز اسرائيل، آريل شارون رهبر حزب ليکود و مسئول جنايت صبرا و شتيلا، در ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۰ به بيت امقدس می رود و از مسجد الاقصی بازديد می کند. اين اقدام تحريک آميز جرقه ای بود که آتش را در سرزمين های اشغالی شعله ور ساخت. اين انفجار در مناطق اشعالی وآغاز انتفاضه دوم در عين حال بيان اعتراض مردم به سياست سازمان آزادی بخش فلسطين در زمينهی تلاش بی ثمردر ادامهی گفتگوهای صلح و گذشت های يکجانبه بود. با شکست گفتگوهای صلح نفوذ سازمان آزادی بخش و حکومت خود گردان در ميان فلسطينی ها بطور روز افزونی کاهش يافت و نيروهايی که از ابتدا نسبت به اسرائيل و روند صلح بدبين بودند، بويژه حماس، هر روز مقبوليت و نفوذ بيشتری يافتند.با وجود اين، اکثريت مردم که هنوز به صلح و وعده های اسرائيل و آمريکا هنوز اميدهائی داشتند محمود عباس را به جانشينی عرفات برگزيدند اما سياست محمود عباس هچگونه دست آوردی برای فلسطينی ها در پی نداشت. آمريکا و اسرائيل از محمود عباس بمثابه وسيله ای برای ايجاد دو دسته گی ميان فلسطينها وتضعيف الفتح و جنبش فلسطين استفاده کردند، بدون اينکه حاضر شوند کوچکترين امتيازی به او بدهند و يا حتی بخش کوچکی از خواست های او را متحقق سازند.نتيجهی اين سياست از اعتبار انداختن محمود عباس و تشکيلات خود گردان بود. اسرائيل در عين حال مروان برغوتی يعنی تنها کسی که می توانست پيس از عرفات الفتح و انسجام آن را حفظ کند دستگير ودر زندان نگه داشتند. با ايجاد اين خلاء و از اعتبار انداختن و ناتوان کردن محمود عباس و حکومت خود گردان و الفتح وبا از ميان رفتن هرگونه اميد به حل سياسی مسأله و به محمود عباس و تشکيلات وی، مردم غزه به حماس و سياست قهری اين سازمان اميد بستند و به آن روی آوردند. همان مردمی که در ژانويه ۱۹۹۶ با شرکت وسيع درانتخابات به سازمان آزادی بخش فلسطين و روند صلح رای داده بود، در ژانويه ۲۰۰۶ در غزه نوميد و سرخورده از اين سازمان و از روند صلح و راه حل سياسی به حماس رأی دادند. به سخن ديگر اين اسرائيل است که با به شکست کشاندن روند صلح، ادامه ستم و جنايت در سرزمين های اشغالی و خود داری از اعادهی حقوق مردم فلسطين و با تضعيف سازمان فرا مذهبی آزاديبخش فلسطين، زمينه های انتخاب و قدرت يابی حماس و رشد خشونت و تروريسم را فراهم ساخته است. قدرت يابی حماس محصول خشونت اسرائيل وسياست ادامهی اشغال فلسطين است.روند صلح نشان داد که اسرائيل در پی صلح نيست، در پی ادامهی اشغال سرزمين فلسطين و درهم شکستن مقاومت فلسطين هاست. اما همانگونه که جنگ غزه نشان داد با کشتار و ويرانی و بکارگيری نيروی نظامی قدرتمند نمی توان مقاومت مردم در برابر زورگوئی و ستم را در هم شکست. تاريخ ۶۰ سال گذشته نشان می دهد درهم شکستن مقاومت مردم فلسطين تصوری عبث است. ريختن بمب،بکارگيری ماشين جنگی پيشرفته و کشتار مردم قادر نيست اين مقاومت را درهم شکند. اين مقاومت با وجود همهی جنايت ها ی اعمال شده، تاکنون بدون تزلزل ادامه داشته و بی ترديد همچنان ادامه خواهد داشت. آنچه تغيير يافته می پذيرد اشکال اين مقاومت است. با شکست مقاومت های اميخته با اعتدال مقاومت های قهری جای آن را می گيرند. با شکست تلاش های صلح آميز و راه حل ها ی سياسی نيروهای معتدل مردم و جوانان سرخورده و نوميد از اين راه حل ها بسوی نيروهای راديکال وعمليات راديکال رو می آورند وخشونت و تحقير و ستم اسرائيل را باهمان ابزار خشونت- هرچند ابزار ابتدائی – پاسخ می دهند. در شرايطی که ساکنان ساحل غربی با ۷۰۰ ايستگاه کنترل اسرائيل (چک پوينت) روبرو هستند و در شهر محل اقامت خود برای رفتن از نقطه ای به نقطه ديگر وحتی برای رسيدن به بيمارستان بايد با اجازه اسرائيل حرکت کنند و از اين راه بندانهای تحقير آميز بگذارند، در شرايطی که سرزمين آنها در محاصرهی زمينی، دريائی و هوائی اسرائيل است و در گفتگوی صلح و مذاکرات سياسی راهی برای تغيير اين شرايط غير قابل تحمل نمی بينند، ناگزير به راه های قهر اميز روی می آورند. در جنين شرايطی پيوستن مردم به حماس و روی اوردن جوانان خشمگين به ترور بهيچ وجه امری غير عادی نيست.طبق اظهارات مقام های اسرائيل ظاهراً يکی از هدف های اصلی حمله اخير ضعيف کردن حماس و بستن راه های رسيدن اسلحه به غزه بوده است. اما نخست اينکه برخلاف تصورو تبليغ اسرائيل، اين هجوم وحشيانه بجای تضعيف حماس، عاملی برای تقويت آنست. در تابستان۲۰۰۶ نيز تجاوز به لبنان ظاهراً باهدف تضعيف و درهم شکستن حزب الله انجام گرفت. ولی اين تجاوزو کشتار مردم، ويرانی مناطق مسکونی، فرودگاه بيروت، پل ها، راه های ارتباطی و تأسيسات ساختاری لبنان، همانگونه که ديده شد، بجای ضعيف کردن حزب الله، در عمل به تقويت بی سابقهی آن منتهی گرديد. جنايات اخير در غزه نيز همبستگی با حماس را در ميان مردم کشورهای عربی و در فلسطين بيش از پيش گسترش خواهد داد. جنايت های ۲۲ روزه بجای تضعيف حماس، زمينه ساز روی آوردن هزاران جوان خشمگين به عمليات تروريستی، پيوستن آنها به حماس و حتی به سازمان هايی چون القاعده است.تضعيف حماس نه با توپ و تانک و بمباران و محاصره مردم فلسطين، بلکه تنها در صورتی ممکن می گردد که در برابر فلسطينی ها دورنمای روشن يک راه حل سياسی واقعی جهت اعادهی حقوق و مطالبات محقانه شان گشوده شود. در غيراينصورت برای مردم غزه که برروی باريکه ای تنگ و برروی اراضی بی حاصلی که از سه سمت زمينی و يک راه دريائی درمحاصرهی اسرائيل اند و در واقع زندانی آن هستند و امکان ارتباط با خارج و تأمين آذوقه از انها سلب شده است و مورد تجاوز مستمر ارتش اشغال گرند، جهت بقا و دفاع از خود راهی جز توسل به قهرو روی آوردن به سازمان های راديکالی چون حماس باقی نمی ماند. در کرانه باختری رود اردن نيز باحتمال زياد، مردم در آينده بجای محمود عباس وسياست های سازشکارانهی شکست خورده او، راه حل را در مقابلهی قهری و پيوستن به حماس جستجو خواهند کرد.دوم اينکه بستن راه های رسيدن اسلحه به حماس و حکومت غزه که از هدف های اعلام شده اسرائيل است و مورد پشتبانی دولت های حامی آن دراروپا و آمريکا قرار دارد، چيزی جز زورگوئی نيست. براساس اين "منطق زور" اسرائيل حق دارد پيشرفته ترين سلاح های جنگی را در اختيار داشته باشد و آنها را برای کشتار مردم فلسطين مورد استفاده قرار دهد و با گشاده دستی آمريکا هر روز بيشتربر زراد خانه نظامی خود بيافزايد، اما مردم غزه و حکومت آنها اجازه ندارند در برابر تهديدها و حمله های مداوم اسرائيل با موشک ها و راکت هائی که در مقايسه با تجهيزات و قدرت نظامی اسرائيل سلاح هايی ابتدايی بشمار می روند، داشته باشند.آخرين نکته، مسأله خودداری اسرائيل و" دمکراسی“ های حامی آن از قبول نتايج انتخابات غزه و رأی مردم به حماس و درنتيجه اجتناب از گفتگو با حماس است. دولت اسرائيل برای ادامه اشغال سرزمين های فلسطين و خود داری از اعاده مطالبات محقانه مردم آن همواره در پی آن بوده است که طرفی برای گفتگو و مذاکره وجود نداشته باشد تا از اين طريق بتواند وضع موجود را حفظ کند. عدم پذيرش حکومت حماس نيز اساساً درهمين راستاست.با همه اين ها توجيه عدم پذيرش رأی مردم غزه از جانب اسرائيل به اين دليل که حکومت حماس به يک سازمان اسلامی راديکال و خشونت گرا تعلق دارد، توجيهی مسخره و وقيحانه است. معلوم نيست با کدام منطق حکومت حماس را بدليل راديکال و خشونت گرا بودن نبايد به رسميت شناخت ولی حکومت های اسرائيل را با وجود ارتکاب جنايت های تکان دهنده بايد به رسميت شناخت.نگاهی به تاريخ صد ساله گذشته خاورميانه نشان می دهد که نخستين سازماندهندگان تروريسم در اين منطقه صيهونيست و رهبران اسرائيل بوده اند.
عمليات تروريستی عليه مردم عادی وغير نظامی، پيش از تأسيس اسرائيل، درسال های ۱۹۳۰ و ۴۰ توسط صهيونيست هائی چون مناخيم بگين و اسحاق شمير(نخست وزيران بعدی اسرائيل) سازمان داده شد. انفجار بمب در اماکن عمومی در ۱۱ نوامبر ۱۹۳۷، انفجار بمب در بازار عرب های حيفا در ۶ ژوئيه ۱۹۳۸ که در جريان آن ۲۱ نفر به قتل رسيدند، همچنين انفجار بمب در ۱۹ ژوئيه همان سال که در ان ۴۰ تن کشته شدند، از جمله عمليات تروريستی بود که صهيونيست ها انجام دادند. تروريست های صهيونيست(همان رهبران بعدی اسرائيل) در زمان اختلاف صهيونيست ها يا حاميان خود، دولت بريتانيا، حتی مأموران انگليسی و تأسيسات آنها از جمله مرکز فرماندهی بريتانيا در فلسطين را هدف عمليات تروريستی خود قرار دادند. انفجار يازده پل ارتباطی ميان فلسطين و کشورهای همسايه در ۱۷ ژوئن ۱۹۴۶ و انفجاردرهتل کينگ داويد، مرکز فرماندهی اداری و نظامی بريتانيا، که در ان بيش از صد نفر کشته شدند، از جملهی اين عمليات بود.پس از تأسيس دولت اسرائيل نيز تروريسم دولتی وتجاوزو جنايت و سرکوب از ويژگی های سياست اين دولت و رهبران آن بوده است. با توجه به اين واقعيت ها به چه دليل بايد رأی مردم اسرائيل در انتخاب اين رهبران، رأی آن ها در انتخبات راست های افراطی در حکومت و انتخاب کسانی چون شارون، نتان ياهو، المرت و ديگران را که به انواع فساد و جنايت آلوده اند، پذيرفت ولی رأی مردم غزه در انتخاب حماس را قبول نکرد.آريل شارون سال ها با " افتخار" وزير دفاع و نخست وزير اسرائيل و دوست و متحد دولت های اروپا و آمريکا بود. همين شارون مسئول و عامل جنايت هائی است که آنها را تنها می توان با جنايت نازی ها مقايسه نمود. قتل عام صبرا و شتيلا در سپتامبر ۱۹۸۲ با فرماندهی شارون وزير دفاع در کابينهی مناخيم بگين و نخست وزير سالهای بعد انجام گرفت. اين فاجعه تکان دهنده که به درستی يادآور جنايت نازی هاست بحدی بود که ناگزير در رسانه های عمومی که مخالف اسرائيل نبودند نيز انعکاس يافت.
واشنگتن پست در گزارشی از اين جنايت چنين نوشت بود!
„خانه‏ها ويران در حاليکه ساکنان در آنجا بودند به وسيله بولدوزر به تلى ازخاك تبديل شده‏اند، اجساد روى هم انباشته شده شبيه عروسك‏هاى بى جان مى‏نمايند. در بالاى سر اجساد ديوار سوراخ سوراخ شده‏است و نشان ميدهد كه آنها تير باران شده‏اند. در باغچه كوچكى دو زن شبيه دوكيسه گندم آرام خفته‏اند، نزديك ويرانه‏هاى منزل سر نوزادى با چشمان زل زده ديده مى‏شود، در نزديكى آنها كودك ديگرى پيچيده در قنداق برروى زمين‏افتاده كه جمجمه‏اش خرد شده‏است. در سوى ديگر، در يك بن‏بست جسد دو دختر يكى يازده ساله و ديگرى چند ماهه، بصورت طاقباز برروى زمين افتاده‏اند و پاهايشان با طناب بسته شده و سوراخى در ناحيه سر آنها ديده مى‏شود، چند قدم آن طرف‏تر، در پاى ديوار يك ساختمان كه شماره ۴۴۲ و ۴۲۴ بر آن نوشته شده، هشت مرد تيرباران شده‏اند. در كوچه‏اى خاك آلود شانزده جسد برروى هم انباشته شده‏اند، همگى در هم پيچيده شده‏اند، در نزديكى‏آنجا، در حياط كوچك يك ساختمان، زنى در حدود چهل ساله به صورت طاق باز خوابانده شده كه پيراهنى‏نخى به تن دارد، دستمالى دورسرش پيچيده شده است و چشمانش به صورت زل زده باز مانده، گلوله‏اى به وسط سينه او زده شده است. در نزديكى يك دكان كوچك جسد پيرمرد هفتاد ساله‏اى كه سرش در خاك و خاشاك قرار دارد در حالى ديده مى‏شود كه دستانش هنوز به حالت التماس قرار دارد، جسد وى به سمت كفش‏هاى زنى‏كه بخشى‏ازبدنش در زير آوارها پيداست، افتاده است، به اين پير مرد از فاصله بسيار نزديك شليك شده است، مادرى، در حالى كه نوزادش را در بغل مى‏فشارد، گلوله‏اى در مغز هر دوى آنها شليك شده‏است، زنان زيادى عريانند و پاها و دستاهاشان به پشت بسته شده‏اند، كودكى با جمجمه خرد شده غرق در خون، در كنارش شيشه شيرى نيز ديده مى‏شود، برروى يك ميز اطو قطعه قطعه شده جسدى به صورت دايره‏وار و به گونه‏اى‏كه سرش در بالاى بقيه اعضاى بدنش گذاشته شده به دقت چيده شده است.اين گزارش تکان دهنده و باورنکردنی، نه گزارش فلسطينی ها و اعراب، بلکه گزارش روزنامهی " واشنگتن پست" است. اين جنايت ها بسياری از اسرائيلی ها را نيز به اعتراض و محکوم ساختن آن برانگيخت.
در مجلس اسرائيل، آمنون روبشتاين نمايندهی مجلس در مقايسه اين جنايت با اعمال نازيها چنين گفت:" اما زمانيكه كودكان در جلو چشم والدينشان، يا در بغل مادرهايشان گلوهايشان بريده مى‏شود، زمانيكه جنايت هولناك و غير قابل وصفى صورت مى‏گيرد، زمانيكه مردمان عادى را همانگونه كه نازيها انجام دادند در كنار گودالها براى اعدام مى‏برند و بعد آنها را تيرباران مى‏كنند و توسط بولدوزرها خاك برروى آنها مى‏ريزند، آيا هنوز مقايسه اين‏اعمال با اعمال نازيها، در نظر آقاى بگين، هيچ جائى ندارد؟"اين ها سخنان نماينده پارلمان اسرائيل در بارهی رهبران و منتخبان مردم اسرائيل اند.چند سال پس از اين جنايت و انعکاس آن در جهان، مردم اسرائيل شارون را بعنوان نخست وزير انتخاب می کنند. هيچ يک از معترضان به هوای مردم غزه، آن روز در باره رأی مردم اسرائيل سخنی ترديد آميز بر زبان نياوردند. واکنش دولت های اروپا و آمريکا در برابر اين انتخاب، ارسال پيام تبريک بود.
پايان بخش اول

دروغ هر چه بزرگ تر باشد... دومينيک ويدال

ترجمه بهروز عارفى
تهاجم اسرائيل به غزه از بسيارى لحاظ جنگ لبنان در تابستان ٢٠٠٦ را تداعى مى کند. پيداست که رهبران اسرائيل ظاهرا درس هائى از آن گرفته اند. البته اين عبرت ها شامل استراتژى نمى شود، چرا که آنان مى بايست با اتخاذ آنچه را که ,تصميم دردناک, مى خوانند، و در واقع چيز ديگرى غير از اجراى ساده حقوق بين المللى نيست، صلح پايدارى را با همسايگانشان پايه ريزى کنند. اما در عوض مسئولان اسرائيلى از ارتکاب مجدد خطاهاى مشابه نظامى و نيز در زمينه اطلاع رسانى و ارتباطات خوددارى کردند. به محاصره نظامى غزه از درون و ممنوعيت ورود به غزه که تماشاگران تلويزيون را از دسترسى به تصاوير اين سرزمين مصيبت ديده محروم کرد، تبليغات همه جانبه اى از خارج را نيز افزوده شد. هفته نامه انگليسى ,ابزرور, بر ملا مى سازد که ,براى تحت تاثير قرار دادن رسانه ها، مديريت جديد اطلاعات ايجاد شد و با توفيق خاصى هم بکار پرداخت. و هنگامى که تهاجم آغاز شد (...) انبوهى از ديپلمات ها، گروه هاى فشار، بلاگ نويس ها، و ديگر طرفداران اسرائيل به انتشار يک سلسله پيام پرداختند که با موشکافى تدارک ديده شده بودند. (١),. دان گيلرمن سفير پيشين اسرائيل در سازمان ملل فعال مايشاء اين کارزار بود. او تاييد مى کند که ,هرگز نديده بودم که (...) وزارت امورخارجه، وزارت دفاع، دفتر نخست وزيري، پليس و ارتش با چنين کارايى کار کنند. دفاع از خود اين واژه کليدى است. طرفداران بى قيد و شرط اسرائيل پشت سرهم تکرار مى کنند که هيچ دولتى نمى پذيرد که دست روى دست گذاشته و از پائيز سال ٢٠٠٠، مردم کشورش را بحال خود رها کند تا در وحشت پرتاب موشک هاى بيگانه زندگى کنند. اشاره شود که در آن هنگام، ارتش اسرائيل هنوز در غزه حضور داشت. بدون ترديد، هر حکومتى با چنين وضعى مواجه شود، واکنش نشان خواهد داد؛ اما به چه شکلي؟ با راه انداختن جنگى بسيار مرگبار تر يا از طريق گفتگو براى پايان بخشيدن به نبرد ها؟ شصت و يک سال است که اسرائيل با تاکيد بر اين که ,چاره ديگرى ندارد,، وارد جنگ مى شود. اين ادعا کاملا خلاف حقيقت است. مگر فلسطينى ها از سال ١٩٨٨ همسايه اشغالگر خود را برسميت نشناختند؟ و مگر جهان عرب در سال ٢٠٠٢، دست بسوى او دراز نکرد؟ نبايد از ياد برد که اگر اسرائيلى ها حق دفاع از خود را دارند، فلسطينى ها نيز داراى چنين حقى هستند... گسست اما، سخنگويان، ديپلمات ها و روزنامه نگاران مرتبا از تل آويو تکرار مى کردند که حماس آتش بس را نقض کرده است و فراموش مى کنند که بنا بر اعتراف شخص ايهود باراک، عمليات ,سرب سخت شده, را از شش ماه پيش تدارک مى ديدند. کسى انکار نمى کند که تا پايان اکتبر ٢٠٠٨، رزمندگان اسلام گرا تيراندازى را متوقف کرده بودند، حتى وزارت امور خارجه اسرائيل در سايت اينترنتى خود آن را تاييد مى کند. با اين همه، در ماه نوامبر پرتاب راکت از سر گرفته شد. و اغلب، دليل آن را عامدانه ,فراموش مى کنند,. ارتش اسرائيل در روز ٤ نوامبر ٢٠٠٨، طى عمليات نظامي، ٦ رزمنده حماس را به قتل رساند. و حماس به تلافى اين عمل پرداخت. نکته ديگرى که بندرت به آن اشاره شده، اين است که مى بايست، آتش بس با پايان محاصره باريکه غزه و گشايش مرزها همراه باشد و اسرائيل هرگز آن را نپذيرفت. و حتى بدتر از آن، در ماه اخير، محاصره اقتصادى تقريبا بصورتى کامل به اجرا در آمد، به شکلى که حتى پيش از تهاجم، هشتاد درصد جمعيت غزه مستقيما به کمک هاى غذائى سازمان ملل وابسته بودند. با حمله اسرائيل حتى آب، مازوت، برق و مايحتاج غذائى حياتى ناياب شد. محاصره در واقع، بايد تا ژانويه ٢٠٠٦ به عقب برگرديم. چرا که انتخابات عمومى بنا بر اراده گروه چهار جانبه (کوارتت خاورميانه)* برگزار شد و بيش از نهصد ناظر بين المللى بر آن نظارت کردند. در اين انتخابات، حماس اکثريت آراء را بدست اورد. منطق حکم مى کرد که اسرائيل با پذيرفتن واقعيت، نخست وزير جديد را بمثابه مخاطب به رسميت شناسد. اما، تل آويو نه تنها حکومت فلسطين را بايکوت کرد بلکه ايالات متحده و اتحاديه اروپا نيز بنا به خواست اسرائيل چنين کردند و بهانه آن را عدم شناسائى اسرائيل از سوى حماس اعلام نمودند. و هنگامى که حکومت وحدت ملى حماس-الفتح در ماه مارس ٢٠٠٧ تشکيل شد، اين محاصره همچنان ادامه يافت. در حالى که برنامه اين حکومت، ايجاد دولت فلسطين بر روى سرزمين اشغال شده در سال ١٩٦٧ بود. پس از آن نيز، حماس اين رويکرد را چندين بار تکرار کرده است. (٢) عدم تناسب بن درور يمينى بر روى تارنماى وزارت امور خارجه اسرائيل مى نويسد:

,چند تن از عيب جويان اسرائيل نوشته اند که در قبال مرگ هر اسرائيلي، صد فلسطينى کشته شده اند. معروف است که نيمى از حقيقت بد تر از دروغ است. اما، در اينجا حتى با نيمى از حقيقت نيز سر و کار نداريم، اين يک فريب است. در واقع، نکته اصلى در مسئله پرتاب موشک، آن هم بمدت ماه ها و سال ها بسوى غيرنظاميان، شمار کشته شدگان نيست,. حتى اگر او از ابراز ترحمى بسيار معمولى پرهيز مى کند، اما، اين آندره گلوکسمن**اسرائيلى (٣) دست کم مى توانست بر اين ارقام صحه بگذارد: در مدت سه سال، از زمان تخليه نوار غزه توسط اسرائيل تا شروع جنگ اخير، موشک هاى قسام موجب مرگ ١١ اسرائيلى شده اند، در حالى که در همين فاصله زماني، اسرائيل ١٧٠٠ فلسطينى را کشته که بايد ١٣٠٠ قربانى عمليات ,سرب سخت شده, را نيز بر آن افزود؛ تلفات اسرائيل در اين جنگ ١٣ نفر بود. همان طورى که آوى شلائيم (مورخ) مى نويسد: ,حکم توراتى ,چشم در برابر چشم, بنوبه خود وحشيانه است. اما تهاجم ديوانه وار اسرائيل به غزه، ظاهرا از منطق يک چشم در برابر يک ابرو پيروى مى کند (٤),

. خوشبختانه برنار هانرى لوى*** اطمينان خاطر مى دهد: غزه ,با خاک يکسان نشد,، تنها ,بر اثر ضربه منگ, شد
(٥) توازن بيشتر تلويزيون هاى فرانسه، که نسبت به رعايت مو بموى توازن نگران بودند و نيز شايد مايل نبودند رئيس جمهور را به خشم آورند، تصاوير غيرنظاميان اسرائيلى را که در شهر سدروت بسوى پناهنگاه هاى زيرزمينى فرار مى کردند، با تصاوير شهروندان فلسطينى در زير آتش بمب اافکن هاى اف ١٦ و تانک ها، بصورت يک در ميان پخش مى کردند. درست است که هدف گيرى غيرنظاميان جوهر تروريسم محسوب مى شود يا دست کم ناقض فاحش کنوانسيون ژنو است. اما، آيا ميتوان خرابى چند خانه توسط موشک هاى دست ساز را از يک سو و مدارس ويران شده، بمباران بيمارستان ها، به آتش کشيدن ذخيره غذائى زير بمب و توپ هاى مدرن را يکى قلمداد کرد؟ غير نظاميان نينا بن آمى سخنگوى سفارت اسرائيل در پاريس که به احساساتى که اين وحشيگرى ها برانگيخته واقف است، به قصد اينکه اطمينان خاطر دهد مى گويد:
,حماس غيرنظاميان را هدف قرار مى دهد. ما تمام سعى مان را مى کنيم تا آنان را برحذر داريم.,(٦). استدلال نامعقول بنظر مى رسد. باريکه غزه، از پر جمعيت ترين نقاط دنياست. يک و نيم ميليون نفر بر روى ٣٧٠ کيلومترمربع زندگى مى کنند. تنها زمانى ميتوان تجسم کرد که رزمندگان مى توانند جاى ديگرى باشند به جز در ميان مردم که اصلا غزه را نديده باشى. و ادعاى اين امر که بمب ها دانه هاى خوب را از علف هرز تفکيک مى کنند، شوخى بيمارگونه اى است. دو سوم قربانيان تهاجم اسرائيل از رزمندگان نيستند. يک سوم آنان حتى ١٨ سال هم ندارند. و دليل آن روشن است. هواپيماها و تانک ها، همان طورى که ديديم مکان هاى عمومى و مسکونى را هدف قرار مى دهند. خانم بن امى ,علل مخففه , را پيش مى کشد و ميگويد ,ما پيش از بمباران ها با پخش اعلاميه به مردم اطلاع مى دهيم و از اهالى ميخواهيم فرار کنند, اما، اين مردم کجا مى توانند فرار کنند؟ هيچکس نمى تواند اين سرزمين را ترک کند نه از راه زمين و نه از طريق دريا. از سوى ديگر، اگر اسرائيل واقعا به حفاظت از اين جماعت در دام افتاده تمايل دارد، کمترين عمل، تسهيل کار صليب سرخ جهانى است. در حالى که آنتوان گراند مسئول صليب سرخ در غزه اعلام کرد ,ما براى کسب سريع موافقت اسرائيلى ها براى دخالت فورى بدنبال بمباران، با مشکلات زيادى روبرو هستيم. اين کار، گاهى ٦ تا ١٢ ساعت طول مى کشد و وضعيت انسانى فاجعه بار را وخيم تر مى سازد,(٧).اما مسئله زشت تر اين است که اگر ارتشى نگران حقوق جنگى باشد، آيا همان طورى که ثابت شده، از بمب هاى فسفرى استفاده مى کند؟ (٨) زئو استرن هل مورخ اسرائيلى مى نويسد: ,اين جنگ، خشونت بار ترين و وحشيانه ترين جنگ تاريخ ماست.(٩), نفرت وزير خارجۀ اسرائيل، تزيپى ليوني، دائماً با احساسات و با وقاحت از اوجگيرى ,نفرت از اسرائيل, ابراز تاسف مى کند. اما چه کسانى تخم نفرت را کاشته اند؟ آبا بايد از خشمى که ديدن بدن هاى متلاشى شده زنان، کودکان و سالمندان عليه رهبران اسرائيل بر مى انگيزد و حتى عليه کل اسرائيلى ها به حيرت افتاد؟، مگر نه اينکه اکثريت آنان از عمليات نظامى حمايت کردند. بدون تاييد اين انحراف که بر اصل مسئوليت جمعى تکيه مى کند که حتى شامل حال آلمانى ها نيز نشد، چگونه ميتوان در ريشه عوامل بروز اين نفرت تامل نکرد؟ يورى آونري، سالمندترين صلح طلب اسرائيلي، کاملا متوجه اين پديده است: ,آن چه در وجدان هاى جهانيان با آهن گداخته حک خواهد شد، چهره اسرائيل، به عنوان غولى خونخوار، آماده ارتکاب جنايات جنگى در هر لحظه و ناتوان از احترام به قيد وبندهاى اخلاقى است. اين امر بر آينده ما در درازمدت، بر وجهه ما در جهان و بخت ما در رسيدن به صلح و آرامش تاثيرات زيان بار خواهد گذاشت. درست که فکر کني، اين ها جناياتى عليه اسرائيلى ها و دولت اسرائيل نيز هست,(١٠). فرقه گرائى مذهبى احساساتى که اين وحشت ها بر مى انگيزد، علاوه بر اسرائيل، گريبان يهوديان را نيز مى گيرد. البته نميتوان اين انحرافات را توجيه کرد. فرانسويان متعلق به مذهب و فرهنگ يهودى در جنايات ارتش اسرائيل همان قدر مسئوليت دارند که فرانسويان مسلمان در جنايات القاعده. از سوى ديگر، چه کسى را ميتوان تنها به يک بعد مذهبى يا فرهنگى از هويتش کاهش داد؟ البته شايسته است که رؤساى فرقه هاى مذهبى نيز به فرقه گرائى دامن نزنند. رويه ريشار پراسکيه، رئيس شوراى نمايندگى نهادهاى يهودى فرانسه (کريف) بسيار متناقض است. از يک سو، او براى ,عدم سرايت نزاع خاورميانه به فرانسه , فراخوان مى دهد، و همزمان بر ,همبستگى بدون قيد و شرطش, با سياست اسرائيل تاکيد مى کند (١١) و البته پيش از آن نيز مى گويد که ,٩٥ درصد جامعه يهوديان فرانسه با سياست اسرائيل و عمليات ارتش آن کشور هماهنگى دارند., (١٢) يهود ستيزى رويدادهاى غزه بهانه اى داد تا چند اقدام ضديهودى در فرانسه رخ دهد. اگر چه خشونت هاى شديد نسبت به کنيسه ها و يا افرادى که يهودى شناخته مى شوند، واقعاً رخ داده است، اما فهرست رخدادهاى يادشده ، فحاشى و شعارنويسى بر روى اماکن را نيز در بر مى گيرد که ضمن محکوم بودن، وخامت کمترى دارند. تجربه انتفاضه دوم بايد رسانه ها را به مراقبت و احتياط بيشترى برانگيزد: افزايش خشونت هاى ضد يهودى در سال هاى ٢٠٠٠ تا ٢٠٠٣ که بنادرستى به جوانان خارجى تبار نسبت داده شد(١٣)، بسيار سريع، موجى ضدعرب و ضد مسلمان در پى داشت؛ اما بدنبال يک سلسله تصميمات مقامات مسئول و تحت تاثير فعاليت هاى ضد نژادپرستي، شعله هر دو جريان يادشده فروکشيد. بر خلاف تصور رايج، نه تنها تظاهرات همبستگى که در بستر يافتنِ صلحى عادلانه معنى مى دهد، هيچکس را به نفرت نژادى بر نمى انگيزد، بلکه اين همبستگى به همگان امکان ميدهد که احساسات خود را بيان کرده و از افتادن به دام حرکت هاى غير مسئولانه جلوگير ى شود. صلح اسرائيل مدعى است که در جهت صلح حرکت مى کند: به اين صورت که اين دولت با وارد آوردن ضربه کارى بر حماس، صلح با ,ميانه روها, را تسهيل مى کند. اين تحليل اصلا قانع کننده نيست. حتى اگر عمليات ,سرب سخت شده, از نظر نظامى جنبش اسلام گرا را تضعيف مى کند، ولى از نظر سياسي، اين جنبش را نه تنها در فلسطين بلکه در منطقه تقويت مى کند. نظير حزب الله در سال ٢٠٠٦، مقاومت حماس در مقابل اسرائيل، اين جريان را تا حد قهرمان در جهان عربى-اسلامى ارتقا داد. از سوى ديگر، اگر ايهود اولمرت و وزيرانش ليونى و ايهود باراک خواهان مذاکره صميمانه با تشکيلات خود گردان فلسطين بودند، چرا به وعده هاى اجلاس آناپوليس در نوامبر ٢٠٠٧ ترتيب اثر ندادند؟ مى دانيم که پاسگاه هاى بازرسى (چک پوينت ها) بر چيده نشده اند، مستعمره سازى ها متوقف نشده و همچنين کشتارهاى هدفمند ادامه يافته است ... در نتيجۀ جنگ غزه، حماس تحکيم بيشترى يافته و تشکيلات خودگردان فلسطين بى اعتبار شده است. و به يقين هدف استراتژى اسرائيل هم همين بود. هدف، يک بار ديگر به تعويق انداختن تشکيل دولت فلسطين بود و بلکه حتى امکان ناپذير ساختن قطعى آن.
Plus le mensonge est gros � Par Dominique VIDAL Le Monde-Diplomatique, F�vrier
٢٠٠٩ توضيحات مترجم:
* کوارتت خاورميانه: گروه چهار جانبه متشکل از ايالات متحده ، اتحاديه اروپا، روسيه وسازمان ملل متحد که در سال ٢٠٠٢ تشکيل شد و هدفش برقرارى صلح در خاورميانه و از جمله ايجاد دولت فلسطين پيش از پايان سال ٢٠٠٥ بود.
** آندره گلوکسمنAndr� Glucksmann: ,فيلسوف, چپ سال هاى ٧٠ ميلادى که مدت هاست به راست گرائيده است. از طرفداران سياست سارکوزى رئيس جمهورى فرانسه و پشتيبان بى قيد و شرط دولت اسرائيل و تجاوز آمريکا به عراق
*** برنار�هانرى لوىBernard-Henri L�vy: نويسنده و ,فيلسوف, جنجالى و ميلياردر نزديک به حزب سوسياليست فرانسه، داراى نفوذ فراوان در رسانه ها . ,مدافع, حقوق بشر در يوگوسلاوى سابق، چچني، گرجستان و طرفدار سياست اسرائيل زمانى که مسئله فلسطين مطرح مى شود. در جنگ غزه، کاملا از ارتش و دولت اسرائيل حمايت کرد .
پاورقى ها :
١ � روزنامه ابزرور، چاپ لندن، شماره ٤ ژانويه ٢٠٠٩
٢ � مصاحبه با حالد مشعل با عنوان ,ما خواهان دولتى در مرزهاى سال ١٩٦٧ هستيم,، ٢٢ دسامبر ٢٠٠٨، سايت لوموند ديپلماتيک :
٣- مقاله روزنامه لوموند، با عنوان , Gaza, une riposte excessive غزه، پاتکى زيادى, ، ٦ ژانويه ٢٠٠٩
٤ � به مقاله آوى شلائيم از مورخين جديد اسرائيل نگاه کنيد: Avi Shla�m, , How Isra�l brought Gaza to the brink of humanitarian catastrophe ,, The Guardian, Londres, 7 janvier.
٥ - هفته نامه ,لو ژورنال دو ديمانش, چاپ پاريس، شماره ١٨ ژانويه ٢٠٠٩ مى نويسد: بر طبق خبر بى بى سي، چهار هزار ساختمان ويران و بيست هزار ديگر خسارت هاى سنگين ديده اند.
٦ � بحث تلويزيوني، کانا ,فرانس او, روز ١٢ ژانويه ٢٠٠٩ در ساعت ده و نيم شب.
٧ � روزنامه ليبراسيون، پاريس، ٦ ژانويه ٢٠٠٩
٨ - بر طبق خبر تايمز لندن، ٨ ژانويه ٢٠٠٩. کارشناسان معتقدند که فسفر سفيد عنصرى است که ايجاد سوختگى بر روى پوست کرده و بر کبد ، فلب و کليه ها آسيب مى رساند.گرچه اين سلاح توسط قراردادهاى بين المللى ممنوع نيست ولى پروتکل سوم کنوانسيون ١٩٨٠ درباره سلاح ها استفاده از آن را عليه غيرنظاميان يا عليه نظاميان مستقر در ميان جمعيت غير نظامى ممنوع ساخته است.
٩ � روزنامه هآرتص چاپ تل آويو، شماره ١٨ ژانويه ٢٠٠٩-٠٢-٠٨ ١٠ �
١٠ �
١١ - به نقل از برنامه راديوئى ,رک صحبت کنيم,، راديو فرانس انفو، ١٦ ژانويه ٢٠٠٩
١٢ � به نقل از روزنامه فيگارو، ٥ ژانويه ٢٠٠٩. پاسکيه در مصاحبه با راديو فرانس انفو، با تغيير صحبت قبلى به جاى ٩٥ در صد يهوديان فرانسه ، از اکثريت يهوديان فرانسه صحبت کرد.
١٣ � مطابق اخرين گزارش کميسيون ملى مشورتى حقوق انساني، دو سوم اعمال يهودستيزانه کار فرانسويان آفريقائى تبار يا شمال-آفريقائى تبار نيست.
7 اسفند 1387

اعتراض دانشجویان پلی تکنیک به پروژه دفن شهید

بازتاب غیرمنتظره جنگ تحمیلی بر فلسطینیان

آلن گرش
ترجمه بهروز عارفی
سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۷ - ۲۴ فوريه ۲۰۰۹
دولت اسرائیل با براه انداختن تهاجمی علیه غزه، نه تنها تلاش کرد که عقب ماندگی اش نسبت به جناح راست اسرائیل را در انتخابات آینده این کشور در روز دهم فوریه، تلافی کند، بلکه همچنین در صدد انتقام شکست ارتش این کشور در جنگ با حزب الله درسال ٢٠٠٦ در لبنان بود. با وجود این، ترازنامه این جنگ دور از انتظار بود. نظرسنجی ها پیروزی حزب لیکود با رهبری بنیامین نتان یاهو را پیش بینی می کنند. اما، حماس مقاومت کرد.ابعاد کشتارها و نابودی ها وجهه اسرائیل را کدر تر ساخت.„ [این نظامیان] هنوز در دوران جنگ استقلال [١٩٤٨] یا لشکرکشی به صحرای سینا [١٩٥٦] بسر می برند. زندگی آنان در تانک، کنترل سرزمین ها یا زیر نظر گرفتن مناطق تحت کنترل و تسخیر آن یا این تپه خلاصه می شود. اما، هیچیک از این ها ارزشی ندارند. (...) در تاریخ، جنگ لبنان [٢٠٠٦] به عنوان نخستین جنگی ثبت خواهد شد که طی آن فرماندهان نظامی متوجه کهنگی جنگ کلاسیک شدند. (١)


“این جملات را یک صلح طلب „گمنام“ اسرائیلی بیان نکرده است، بلکه گوینده آن، شخص ایهود اولمرت است (سپتامبر ٢٠٠٨). برای رمز گشائی ضمیر ناخود آگاه نخست وزیر گناهکار اسرائیل، به روانکاوی چون ژاک لاکان نیازمندیم.


این نخست وزیرچنان توانائی داشت که در تابستان ٢٠٠٦، جنگ فاجعه باری در لبنان براه اندازد و سپس آن را در غزه تکرار کند. در حالی که وی ادعا می کرد که کشورش باید از بینش تنگ نظرانه در مورد مسئله امنیت دست بردارد.بدون تردید، او در بینش اغلب دولت های اسرائیل؛ که ژنرال موشه آیالون رئیس ستاد ارتش در سال ٢٠٠٢ آنرا صریحاً بیان کرده بود، سهیم است: „باید فلسطنیان را عمیقا به این نکته آگاه کرد که ملتی مغلوب اند“ (٢). هنگام هر جنگ جدیدی، این رهبران آهنگ مشابهی سر می دهند که اعراب فقط زبان زور را می فهمند؛ به آن ها „درس خوبی „ بدهیم و بالاخره صلح میسر خواهد شد. تزیپی لیونی، وزیر خارجه اسرائیل اعلام کرد که „ما انگشت ها یمان را روی ماشه نگه خواهیم داشت“ (٣).


ایهود اولمرت و دولتش طرفدار صلح اند، صلحی از آنگونه که ایالات متحده در قرن نوزدهم به قبایل بومی سرخ پوست تحمیل کرد.در هجدهم ژانویه، توپ ها بطور موقت از شلیک باز ایستادند. دولت اسرائیل می خواست که ارتش آن پیش از آغاز ریاست جمهوری باراک اوباما از غزه خارج شود و حماس به اسرائیل یک هفته مهلت داد تا سربازانش را خارج کند و گذرگاه های میان غزه و جهان خارج را دوباره باز گشاید. علاوه بر نابودی همه زیربناهای حیاتی که عامدانه ویران شد، نظیر وزارت خانه ها، مراکز آتش نشانی و البته مجلس و دانشگاه؛ بهائی که اهالی پرداختند، همه تلویزیون های جهان را بخود اختصاص داده بود. حتی رسانه های فرانسه که در آغاز بسیار خجالتی برخورد می کردند، دیگر نمی توانستند بزرگی فاجعه را نادیده بگیرند.


به غیر از جنایاتی که شاید روزی رهبران اسرائیل را به دادگاهی بین المللی بکشاند، و خارج از هر برداشت اخلاقی، ببینیم پس از پایان این نبردها، چه دورنمای سیاسی محلی و منطقه ای بوجود خواهد آمد؟هدف درجه اول دولت اسرائیل تضعیف دائمی حماس از جمله سیاسی و نظامی بود. اسرائیل مدعی است که „درس خوبی“ به „تروریست ها „ داده است. آیا مسئله به همین سادگی است؟ تاکتیک بمباران وسیع و فرار از نبردهای رودررو تلفات ارتش اسرائیل را محدود کرد. مرحله سوم عملیات که شامل تهاجم پیاده نظام به درون شهرها بود، به اجرا در آمد. این تاکتیک ها به ارتش اسرائیل امکان نداد تا هسته نظامی حماس را که بین سه تا پنج هزار رزمنده آموزش دیده اند، از هم بپاشاند. حماس همچون حزب الله در سال ٢٠٠٦، توانست تا آخرین لحظه به پرتاب موشک ادامه دهد. و عملیات تامین اسلحه نیز، هر چند خفیف تر بود ولی ادامه یافت.انتقادات وارد به استراتژی سازمان اسلام گرا و از جمله پرتاب موشک به سوی غیر نظامیان به جای خود، ولی اکثریت عظیمی از فلسطینی ها دولت اسرائیل را مسئول این نابودی ها می دانند. همان طوری که شهادت خانم النا کلیبو سفیر سابق کوستاریکا در اسرائیل و مددکار امور بشر دوستانه کنونی در غزه حاکی است، مردم از سال های دراز هرگز تنفرشان نسبت به اسرائیل تا این اندازه زیاد نبوده است. و هنگامی که اسرائیل تاکید می کند که این جنگ علیه حماس بود و نه غیرنظامیان، مردم ریشخند می زنند.“ (٤)فلسطینی ها همچنین به تشکیلات خود مختار فلسطین ایراد می گیرند که در زمان جنگ دچار بی عملی شده است. بحران دورنی سازمان الفتح که به رغم فراخوان وحدت و مقاومت مروان برغوتی از درون زندان، پیش از این نیز دچار تفرقه بود، عمیق تر شد. (٥) محمود عباس که موقعیتش متزلزل و خود منزوی شده بود، ناگزیر شد که به تشکیل حکومت وحدت ملی فراخوان دهد. در روزهای آینده، غزه تحت کنترل حماس باقی مانده و یا توسط تشکیلات ملی اداره خواهد شد که در آن نقش مرکزی به عهده حماس خواهد بود. آیا هدف اسرائیل این بود؟نقش اساسی نوسازیدر مرحله آینده، اصلی ترین مرحله بازسازی غزه است و اسرائیل میخواهد که مستقیما بر آن نظارت کند. مسئولین اسرائیل بر این امر تاکید می کنند که هیچ طرحی را نخواهند پذیرفت و بدون توافق آن دولت، هیچ دلاری وارد غزه نخواهد شد. اسرائیل توانست پشتیبانی خانم بنیتا فرر والدنر، کمیسر اتحادیه اروپا در امور خارجه را در این زمینه جلب کند. (٦). اما، از آنجائی که بدیل دیگری در غزه وجود ندارد، به احتمال زیاد بازسازی به کمک های بشردوستانه تقلیل یابد. در آنصورت همه شرایط برای از سرگیری تیراندازی بسوی اسرائیل مهیا خواهد بود. یعنی همان محاصره تحمیلی غزه که خود از دلایل اصلی درگیری اخیر بود.این جنگ اوضاع منطقه را عمیقا تغییر داده است اما نه در جهتی که رهبران اسرائیل در انتظارش بودند. این جنگ ابتدا انزوای تشکیلات خودگردان فلسطین را مورد تاکید قرار داد و جبهه مقاومتی را تقویت کرد که حول قطر ــ که خود بزرگترین پایگاه آمریکا در منطقه است!


ــ و سوریه تشکیل شده بود. در نشست دوحه [قطر] اتفاقی رخ داد که در آن ١٢ کشور عربی (ازجمله الجزایر، مراکش، لبنان و متحد آمریکا یعنی عراق) شرکت داشتند و سنگال به عنوان ریاست سازمان کنفرانس اسلامی، ترکیه، اندونزی، ونزوئلا و ایران نیز به آن پیوسته بودند. موریتانی روابط دیپلماتیک (نظیر ونزوئلا و بولیوی) و قطر روابط اقتصادی اش را با اسرائیل بحالت تعلیق در آورد.چند روز بعد، در روزهای ١٩ و ٢٠ ژانویه، کنفرانس سران عرب در کویت شاهد آشتی شکننده ای بود که تحت رهبری عربستان انجام گرفت که می خواست تصویرش را ترمیم کند قاهره و ریاض می خواستند که پاسخی به افکار عمومی به ستوه آمده عرب بدهند و در ضمن پیامی برای دولت جدیدامریکا درباره اضطراری بودن یک راه حل برای درگیری فلسطین و اسرائیل بفرستند. از طرف دیگر، اینکه اسرائیل پیشنهاد همکار خاورمیانه ای خود حسنی مبارک را برای آتش بس نپذیرفت راه را برای آشتی هموار کرد. رئیس جمهوری مصر که از این امتناع اسرائیل و نیز از امضای قرارداد جداگانه آمریکا و اسرائیل برای مبارزه با ورود سلاح به غزه (و کنترل مرز آن با مصر) به شدت رنجیده بود، در سخنان خود لحنی سرسختانه به کار برد. ترکیه متحد سنتی اسرائیل، موقعیت فزاینده اش را در صحنه منطقه ای تثبیت کرد. رجب اردوغان نخست وزیر ترکیه و نیز مبارک رئیس جمهوری مصر احساس کردند که مورد تحقیر اولمرت واقع شده اند. اولمرت که در روزهای ٢٢ و ٢٣ دسامبر از آنکارا دیدن کرده بود، کوچکتری مطلبی از نیت اسرائیل درباره غزه به نخست وزیر ترکیه نگفته بود. اردوغان در یک جلسه حزبی به همقطارانش گفته بود:“در حالی که ما تلاش فراوانی برای صلح می کنیم، این تهاجم ضربه ای علیه صلح بود.“ (٧) نخست وزیر ترکیه نارضایتی خود را از تعلیق میانجیگری اش میان اسرائیل و سوریه که به از سرگیری مذاکرات مستقیم میان این دو کشور منجر شده بود، بیان کرد. او یک روز پس از بمباران بناهای سازمان ملل متحد در غزه، خواستار تعلیق عضویت اسرائیل در این سازمان شد.در جریان بحران، ترکیه روابط خود را با حماس بهتر کرده و امیدوار بود نقش میانجی میان این سازمان و تشکیلات خودگردان فلسطین ایفا کند. تظاهرات چند میلیون نفری در شهرها و روستاهای ترکیه، اجماع ملی را در این زمینه به نمایش گذاشت.ایران با گسترش متفقانش در جهان عرب و مسلمان، وزنه خود را سنگین تر می کند. گفتار رادیکال این کشور پژواک فزاینده ای در منطقه یافته و این کشور در مواجهه با دولت جدید آمریکا در موضعی قوی قرار دارد. با وجود این، حکومت تهران در طول بحران، خویشتنداری بارزی از خود نشان داد و حتی آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی اعلام کرد که „ دراین زمینه، دستان ما بسته است.“ (٨).پرتاب چند راکت از لبنان به سوی اسرائیل، بخاطر احتمال گشایش جبهه جدیدی مایه هراس شد. گرچه چنین حادثه ای پدید نیامد، ولی میتوان این رخدادها را بمثابه هشداری تلقی کرد. بدین صورت که احتمال دارد ایران از راه های دیپلماتیک به دولت مصر فهمانده باشد که نابودی حماس را تحمل نخواهد کرد. حکومت های کشورهای عرب نسبت به اعتراضات „خیابانی توده های عرب“ با تحقیر برخورد کردند. نشانه های این تحقیر بی اعتنائی این دولت ها به نتیجه انتخابات دموکراتیک در ژانویه ٢٠٠٦ در فلسطین و پیروزی حماس بود. هنگامی که دولت عربستان سعودی با صدور بیانیه ای، در ١٢ ژانویه „نسل کشی نژاد پرستانه“ غزه را محکوم کردند، وزارت خانه های اروپائی شانه ها را بالا انداختند. آنان از وسعت ابعاد اعتراضات در جهان عرب و مسلمان از جمله در مصر (به رغم وجود وضعی شبیه به حکومت نظامی) یا افغانستان آگاهی ندارند. با وجود این، کدام دولت عربی میتواند در آینده صحبتی از صلح با اسرائیل بکند؟ پادشاه عربستان از طرح صلح ٢٠٠٢ اعراب نکوهش کرد. این طرح صلح کلی میان جهان عرب و اسرائیل در برابر ایجاد دولت فلسطین مستقل بر روی سرزمین های اشغال شده توسط اسرائیل در سال ١٩٦٧، دیگر زمان درازی مسئله روز نخواهد بود.این تقارن تعمق برانگیز است که درست در روز ١٨ ژانویه، هنگامی که اولین گروه از خبرنگاران غربی تصاویر غزه غمزده را می فرستادند، اولمرت نخست وزیر اسرائیل را بر پرده تلویزیون ها می دیدیم که در حضور رهبران شش کشور اروپائی و از جمله نیکولا سارکوزی از „پشتیبانی فوق العاده آنان از دولت اسرائیل و نگرانی شان به خاطر امنیت کشور“ اظهارخوشنودی می کرد. چنین پیداست که بیش از هر زمان دیگر، از سال ١٩٦٧ تا کنون، موضعگیری اروپا و بویژه فرانسه بر سیاست اسرائیل منطبق شده است(به سرمقاله سرژ حلیمی در همین شماره نگاه کنید). با نگاهی به گذشته، می توان دید که ارتقای روابط میان اتحادیه اروپا و اسرائیل که در دسامبر ٢٠٠٨ تحقق یافت، بمثابه چراغ سبزی بود برای عملیا ت علیه غزه:


بدون در نظر گرفتن تجاوزات اسرائیل، اتحادیه اروپا (از جمله فرانسه) از قدرت متجاوز حمایت خواهند کرد. (٩)آیا فرانسه از قدرت اشغالگر پشتیبانی می کند؟مبارزه با „تروریسم اسلامگرا“ رکن این اتحاد غرب در قامت جنگی صلیبی است. بخشی از جناح راست در سال های دهه ١٩٨٠ توضیح می داد که دولت آپارتاید در آفریقای جنوبی „به خاطر ما با کمونیسم، اتحاد شوروی و کوبا می جنگد“. البته آنان به پای جنون سیلویو برلوسمونی [نحست وزیر ایتالیا] نمی رسند که در بیت المقدس اظهار داشت:


„هنگامی که می شنوم بسوی اسرائیل راکت پرتاب شده، آن را مانند خطری می پندارم که ایتالیا و کل غرب را تهدید می کند (١٠). و همچنین سخنان مدیر مجله اکسپرس (چاپ پاریس) که نوشته بود „ارتش اسرائیل از „آرامش ما“ دفاع می کند“ (١١). سارکوزی بارها توضیح داده است که حماس مسئولیت سنگینی را در این جنگ بر دوش می کشد، زیرا او آتش بس را شکسته در حالی که حقیقت کاملا خلاف آن است. (به مقاله دروغ هر چه بزرگ تر... مراجعه کنید)به رغم سفرهای متعدد رئیس جمهور پرجوش و خروش فرانسه، از اعتبار این کشور بسیار کاسته شده است. همان طوری که حملات بی سابقه مطبوعات عربی از جمله در کشورهای میانه رو گواه آن است. از این پس در این مناطق فرانسه را همقطار آمریکای جورج دبلیو بوش می دانند. روزنامه الوطن چاپ عربستان در ١١ ژانویه می نویسد:“همه قدرت های بزرگ از جمله فرانسه از مواضع اسرائیل جانبداری کردند. در حالی که پیش از این، فرانسه نمونه توازن در قبالِ مسائل منطقه ای بود.“ و تصمیم پاریس برای مشارکت در مبارزه با قاچاق اسلحه در غزه تنها بمنزله عملیات حفاظت از یک قدرت اشغالگر محسوب می شود. زیرا تا کنون هیچکس از دولت اسرائیل نخواسته است که از تسلیح خود دست بردارد...عنوان هفته نامه انگلیسی ابزرور در شماره ١٨ ژانویه ٢٠٠٩ چنین جلب توجه می کند: „جنگی بی هدف به شکست اخلاقی اسرائیل منجر شد“. تهاجم به غزه در حقیقت به فروریختن اغلب مرزهای اخلاقی انجامید. یک اصطلاح عبری این وضع را خلاصه می کند که ترجمه آن چنین است: „ارباب خل شده است“. این جمله بصراحت توسط گیورا ایلاند، یکی از مشاوران پیشین امنیت ملی اسرائیل بیان شد: „اگر به غیرنظامیان ما حمله شود، ما بطور متناسب پاسخ نمی دهیم بلکه با تمام توانی که داریمچنان خسارتی وارد خواهیم داد که دشمن قبل از هر حمله ای دوبار فکر کند“ (١٢).این تاکتیک در سال ٢٠٠٦ در لبنان بکار رفت که بر آن نام „دکترین ضاحیه“ (بنام محله ای از بیروت که مقر حزب الله قرار دارد) را نهاده بودند و به روشی متکی است که محله یا روستاهائی را که „تروریست ها“ هنگام تیراندازی در آنجا بسر می برند، کاملا ویران سازد.اسرائیل از این پس با بی اعتنائی و تحقیر تلفات غیرنظامیان را بعهده می گیرد. مردخای الیاهو، خاخام بزرگ پیشین سفاراد در نامه ای به ایهود اولمرت نخست وزیر در سال ٢٠٠٧ به او اطمینان خاطر می داد که „هیچگونه ممنوعیت اخلاقی برای کشتن غیر نظامیان بدون تبعیض به هنگام حمله احتمالی به غزه جهت توقف پرتاب راکت وجود ندارد (١٣)“. اشغال هرچه بیشترطول بکشد، اشغالگر را به فساد بیشتری می کشاند. میتوان حدس زد که اگر در فرانسه، جنگ الجزایر چهل سال طول می کشید، وضع آزادی ها و قواعد اخلاقی به چه صورتی در میآمد.حکومت آفریقای جنوبی، با اراده ای قوی تر از بسیاری از دولت ها، تجاوز اسرائیل به غزه را محکوم کرد. تجربه طولانی مبارزه علیه رژیم آپارتاید ماهیت دوروئی گفتمان غرب را در مورد خشونت و تروریسم به رهبران کنگره ملی آفریقا آموخته است. نلسون ماندلا با اشاره به مذاکراتش با حکومت سفید پوست آفریقای جنوبی و درخواستش برای توقف خشونت ها می نویسد:„من پاسخ می دادم که دولت مسئول خشونت است، چراکه همیشه سرکوبگر است که شکل مبازره را تحمیل می کند و نه سرکوب شده. اگر سرکوبگران خشونت بکار برند، هیچ راه دیگری پیش پای سرکوب شده نمی ماند جز پاسخ گوئی با خشونت. در مورد ما، این روش شکلی از دفاع مشروع بود.“ (١٤).


پاورقی ها:




١– The New York Review of Books, ۴-۱۷ December ۲۰۰۸٢ – نقل قول از رشید خالدی، „آن چه درباره غزه نمیدانید“، نیویرک تایمز، شماره ٧ ژانویه ٢٠٠٩


٣ – مصاحبه با روزنامه لوموند، ١٩ ژانویه ٢٠٠٩


٤ - Mel Frykberg, „ Retour de l’aide humanitaire à Gaza “, Inter Presse Service, ۲۰ janvier ۲۰۰۹


٥ – به سایت روزنامه اومانیته چاپ پاریس مراجعه کنید:www.humanite.fr


٦ – بیانات نخست وزیر ترکیه در روز ١٩ ژانویه ٢٠٠٩٧ – روزنامه „زمان امروز“ چاپ آنکارا (به انگلیسی)، شماره٢٩ دسامبر ٢٠٠٨


٨ - به نقل از تریتا پارسی، در وب لاگ Trita Parsi, „ Israel, Gaza and Iran: Trapping Obama in imagined fault lines “, The Huffington Post(blog), january ۱۳, ۲۰۰۹


٩ - اتحادیه اروپا با توافق اسرائیل تصمیم گرفت در شرایط فعلی این „ارتقای روابط“ را موقتا معلق نگه دارد.


١٠ – روزنامه هآرتص، نوزدهم ژانویه ٢٠٠٩


١١ – کریستف باربیه christophe Barbier، مجله اکسپرسL’Expresse، پاریس، ١٤ ژانویه ٢٠٠٩


١٢ - به نقل از روزنامه اینترنشنال هرالد تریبون، چاپ پاریس، شماره ٢٠ ژانویه ٢٠٠٩


١٣ – به نقل از روزنامه“ جروزالم پست“، شماره٣٠ مه ٢٠٠٧


١٤ – به نقل از کتاب تلسون ماندلا، „ راهی دراز بسوی آزادی“ کتاب های جیبی (فرانسه)، پاریس صفحه ٦٤٧.