۱۳۹۰ اسفند ۹, سه‌شنبه

دستور وزارت آموزش و پرورش برای شناسایی دانش آموزان بهایی / به همراه سند



دستور وزارت آموزش و پرورش برای شناسایی دانش آموزان بهایی / به همراه سند

وزارت آموزش و پرورش ایران طی یک بخشنامه به ادارات کل آموزش و پرورش کشور خواهان شناسایی و معرفی دانش آموزان بهایی به حراست این وزارت خانه شده است. بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، در یک نمونه از این اقدامات اداره کل آموزش و پرورش شهرستانهای تهران در نامه به مدارس شهرستان های تهران خواهان اجرای این بخشنامه شده است.
در سند محرمانه ای که به دست گزارشگران هرانا رسیده است اداره کل آموزش و پرورش شهرستانهای تهران در نامه محرمانه که به مدیران مدارس تابع شهرستان شهریار ارسال شده است خواهان اجرای این طرح در فرمهای پیوستی ارسالی همراه با این سند شده است.
بر اساس سند پیش رو این طرح شامل نو آموزان پیش دبستانی نیز شده و از مسئولین اجرای این طرح خواسته شده به صورت محرمانه اسامی این دانش آموزان را به کارشناس حراست آموزش و پرورش تحویل دهند.

ایرج مصداقی: تروریسم افسار گسیخته‌ی رژیم و مماشات بین‌المللی


"سعيد مرادی" ۲۸ ساله که از سرش خون می‌چکيد، در حالی که دو بمب به همراه داشت، يک تاکسی را متوقف کرد اما راننده تاکسی از سوار کردن او به هراس افتاد. "مرادی" از روی خشم و ترس از دستگير شدن از سوی پليس، يک بمب همراه را به سوی راننده اين تاکسی پرتاب کرد


بین سال‌های ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ بنا به وظیفه‌ای که به عهده داشتم اسناد مربوط به نقض حقوق بشر در ایران را برای ارائه به موریس کاپیتورن و گزارشگران موضوعی سازمان ملل متحد تهیه می‌کردم. بخشی از این اسناد که هزاران صفحه‌ را شامل می‌شد مربوط به پرونده‌ی تروریسم رژیم و قتل‌های زنجیره‌ای و فراقضایی بود. هر ساله گزارش‌هایی را نیز در رابطه با موارد فوق به صورت جزوه و لیست‌های جداگانه تهیه می‌کردم که به ارگان‌های ذیربط داده می‌شد.
دستگیری تروریست‌های رژیم در بانکوک، مرا به ۱۶ سال پیش برد که با کنجکاوی به مدت دو سال پرونده‌ی عملیات شکست‌ خورده‌ی تروریستی رژیم در بانکوک را دنبال می‌کردم؛ پرونده‌‌ای که در اثر تهدیدات دولت خاتمی و موضع ‌سازشکارانه‌ی دولت تایلند به سرانجام نرسید. در جریان عملیات مزبور تروریست‌های وابسته به رژیم یک راننده‌ی کامیون تایلندی را به قتل رسانده و با جنازه‌ی او می‌رفتند که سفارت اسرائیل را منفجر کنند و فاجعه‌‌ای جدید را به وجود آورند.
اقدامات تروریستی رژیم در یک ماه گذشته در دهلی‌نو، تفلیس و بانکوک و باکو و تلاش بی‌وقفه‌‌ی حاکمان میهن‌مان برای اشاعه‌ی تروریسم و ناامنی در جهان انگیزه‌ای شد تا نگاهی داشته باشم به پرونده‌ی تروریستی جمهوری اسلامی در سال ۱۳۹۰ و سابقه‌‌ی عملیات تروریستی رژیم در هر مورد.

***

برملا شدن توطئه‌ی تروریستی رژیم در تایلند
یک مقام امنیتی تایلند روز چهارشنبه، ۲۶ بهمن ۱۳۹۰، اعلام کرد ماموران جمهوری اسلامی قصد داشتند چند دیپلمات اسراییلی در بانکوک را ترور کنند.
توطئه‌ی تروریستی رژیم هنگامی برملا شد که در منزل مسکونی ۳ تروریستی که مشغول آماده سازی بمب بودند انفجاری رخ داد و موجب شد که آن‌ها پا به فرار بگذارند و هر يک به سويی بدوند.

«سعيد مرادی» ۲۸ ساله که از سرش خون می‌چکيد، در حالی که دو بمب به همراه داشت، يک تاکسی را متوقف کرد اما راننده تاکسی از سوار کردن او به هراس افتاد. «مرادی» از روی خشم و ترس از دستگير شدن از سوی پليس، يک بمب همراه را به سوی راننده اين تاکسی پرتاب کرد. در همين حال، دو پليس تايلندی به سوی او دويدند تا وی را که با بمب در کنار يک دبستان ايستاده بود، دستگير کنند اما «مرادی» در اينجا نيز به سوی دو پليس بمب دوم را پرتاب کرد که با خوردن به درخت، به سوی خود او کمانه کرد و موجب قطع شدن هر دو پای او شد.
«محمد خزايی» ۴۲ ساله دیگر تروریست پس از ساعتی در فرودگاه بانکوک دستگير شد. «مسعود صداقت زاده» ۳۱ ساله نيز که خود را به مالزی رسانده بود، در حالی که ساعاتی بعد، سوار هواپيمای ديگری به مقصد تهران بود، از درون هواپيما بيرون کشيده شد.
«ليلا روحانی» کسی که چند ماه قبل خانه‌ی مزبور را اجاره کرده بود و در گذرنامه منتسب به او سن اش ۳۲ ساله عنوان شده است، پيش از آغاز عمليات تيم اعزامی در بانکوک، به تهران رفته بود.
«جواد نيک خواه فرد» ۵۲ ساله مربی کاربرد مواد منفجره برای ساير اعضای تيم و رهبر عملیات معرفی شده است. بر اساس تحقيقات پليس تايلند، «جواد نيک خواه فرد» قبل از انفجار با يک ساک بزرگ از خانه ای تيمی که از قبل برای اين نيروها اجاره شده بود، خارج شد در حالی که در روزهای پيش از آن، چند بار به همان خانه که يک زن ايرانی از قبل اجاره کرده بود، رفت و آمد داشته است.
پلیس تایلند علی اکبر نوروزی شایا، ۵۷ ساله را به عنوان ششمین تروریست معرفی کرده و اتهام او را در اختیار داشتن و ساخت مواد منفجره اعلام کرده است. وی نیز به تهران بازگشته است.
گذرنامه صادره برای ليلا روحانی و مسعود صداقت‌زاده نه تنها در يک روز از سوی اداره گذرنامه جمهوری اسلامی ايران صادر شده است، بلکه شماره آنها نيز به يکديگر نزديک است. (۱)
پليس تايلند همچنین موفق شد يک دستگاه موتورسيکلت را نيز بيابد که احتمالا قرار بوده از سوی تيم ايرانی اعزامی به تايلند در هدف قرار دادن ديپلمات‌های اسرائيلی مورد استفاده قرار گیرد. اثر انگشت مسعود صداقت زاده، بر روی همين موتورسيکلت به دست آمده است.
تروریست‌ها روز هشتم فوريه از جزيره «پوکت» وارد پاتايا شده و به هتل‌های جداگانه رفته و برای عادی سازی و رد گم کردن و کم‌کردن حساسیت‌های امنیتی ۵ شبانه روز را با روسپی‌های تایلندی سپری می‌کنند. (۲) و روز سيزدهم فوريه به بانکوک بازگشته و سپس به خانه‌ای می‌روند که «ليلا روحانی» برایشان از ماهها قبل و با ادعای اينکه خود او می‌خواسته است «زبان تايلندی» بياموزد، اجاره کرده بود.
در واکنش به انفجارهای صورت گرفته در تایلند، رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی، در نشست خبری روز سه شنبه مدعی شد که  اسرائیل و سازمان مجاهدین خلق با مشارکت هم، انفجارهای اخیر را طرح ریزی و اجرا کردند.
خبرگزاری ایرنا نیز خبر داد که «انفجارهای بانكوك محصول طراحی شوم رژیم صهیونیستی و اجرای مجاهدین» است. این خبرگزاری به نقل از «سیدسلیمان حسینی از شخصیت‌های با نفوذ شیعیان در تایلند» گزارش داد که «اخبار و اطلاعاتی كه به مرور منتشر می‌شود، نشان می‌دهد رژیم صهیونیستی طراحی و مجاهدین اجرای طرح بمب‌گذاری روز سه شنبه گذشته در تایلند را برعهده داشته اند. وی با اشاره به محل وقوع این انفجارها گفت:ممكن است حتی هدف این انفجارها مقامات ایرانی بوده باشند زیرا این انفجارها در فاصله 300 متری خانه فرهنگ ایران در بانكوك رخ داده است.


ایرنا در خبر دیگری حسینی را رهبر شیعیان تایلند معرفی کرد و تروریست‌های دستگیر شده را نیز اعضای مجاهدین معرفی کرد.


نه «شخصیت با نفوذ شیعیان در تایلند» و نه رامین مهمان‌پرست سخنگوی وزارت خارجه رژیم توضیح ندادند که چرا ۳ تروریست‌ «منافق» تحت تعقیب به ایران گریخته‌اند و چرا دو نفر دستگیر شده در صدد پرواز به «ام‌القرا» بوده‌اند و چرا مقامات جمهوری اسلامی فراریان «منافق» را دستگیر و تحویل مقامات تایلندی نمی‌دهند؟ چرا خودشان از آن‌ها بازجویی به عمل نمی‌آورند و در مورد کم و کیف توطئه موساد و «منافقین» روشنگری نمی‌کنند؟ مأموران موساد و «منافقینی» که «متخصصان هسته‌ای» را ترور کرده‌اند فراری شده‌اند، تروریست‌های فراری اخیر که به «ام‌القرا» بازگشته‌اند.

رسانه‌های جمهوری اسلامی برای انکار نقش رژیم در این ترور‌ها روی دست‌وپا چلفتگی‌ تروریست‌ها و مشروبخواری و همنشینی‌شان با روسپیان و یا غیرحرفه‌ای عمل‌کردن‌شان دست گذاشته‌اند. به  عبارت ساده تر آن‌ها مدعی شده‌اند که تروریست‌های رژیم حرفه‌ای عمل می‌کنند، مکتبی هستند و احتمالاً با روسپیان رفت و ‌آمدی ندارند و یا لب به مشروب نمی‌زنند. (۳) مواردی که پیش‌تر مشابه‌ آن‌ها را لابی رژیم، اکبر گنجی و شرکا برای انکار نقش رژیم در طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا تولید کرده بودند. 

سرانجام سایت «جرس»، محمد خزایی ایرانی دستگیر شده در بمب گذاری تایلند را از ماموران باسابقه تیم برون مرزی وزارت اطلاعات و از همکاران اکبر خوشکوش از «ماموران فرنگی کار وزارت اطلاعات» در ترور های خارج از کشور معرفی کرد.  جرس در ادامه خبر نوشت:‌  «وی برادر خزائی معاون ضد جاسوسی وزارت اطلاعات است که بعد از برکناری غلامحسین محسنی اژه ای در مرداد ۱۳۸۸ از وزارت اطلاعات توسط محمود احمدی نژاد عزل شد. خزائی قبل از معاونت وزارت اطلاعات، مسئول اداره اطلاعات قم و رئیس دفتر وزیر اسبق اطلاعات قربانعلی دری نجف آبادی بوده است. ... خزائی از اعضای قدیمی و مورد اعتماد مقام رهبری بوده و ریاست موسسه پژوهشهای سیاسی (از مراکز اقماری وابسته به وزارت اطلاعات) را نیز در کارنامه خود دارد.»

با این حال مضحک‌تر از همه وضعیت افرادی است که تحت نام «چپ» و «ضد‌امپریالیست» همچنان مشغول خدمت هستند و عملیات‌های تروریستی رژیم را به توطئه‌‌ی «امپریالیسم» و «صهیونیسم» ربط می‌دهند.

کشف هزاران تن مواد منفجره و دستگیری یک عضو حزب‌الله لبنان

روز ۲۲ دیماه ۱۳۹۰ پلیس تایلند حسین عتریسی یک لبنانی ۴۸ ساله را که دارای گذرنامه سوئدی بود دستگیر کرد. متعاقباً پلیس تایلند خبر داد که متهم در بازجوی‌هایی به عمل آمده نشانی انباری در حومه‌ی بانکوک را که محل اختفای مواد منفجره بوده فاش ساخته است. در این انبار ده‌ها کیلوگرم مواد شیمیایی برای ساخت بمب به همراه ۴۳۸۰ کیلوگرم کود شیمیایی اوره که می‌تواند برای ساخت مواد انفجاری به کار رود، همراه با ده‌ها لیتر مایع نیترات آمونیوم کشف شده است. پلیس تایلند همچنین قرار بازداشت علیه یک لبنانی دیگر با نام جیمز سامی پابلو را صادر کرد.

خبرگزاری ایرنا و روزنامه الاخبار لبنان با اتشار خبری تحت عنوان »نفوذ موساد در تایلند برای ضربه به حزب‌الله» مدعی شدند که «عتریسی در مورد مواد شیمایی کشف شده در انبارهای خود تأکید کرد که این مواد متعلق به وی نیست و به احتمال زیاد صهیونیست ها آنها را در انبارهای او قرار داده باشند».


سابقه‌ی عملیات تروریستی حزب‌الله و رژیم در تایلند به دهه‌ی هشتاد میلادی بر می‌گردد. از آن‌جایی که در سال‌های گذشته دولت تایلند به دلایل گوناگون به مماشات با تروریسم پرداخته این کشور به بهشت تروریست‌های اسلامی تبدیل شده است. (۴) تلاش برای انفجار سفارت اسرائیل در سال ۱۹۹۴، ترور ۴ دیپلمات سعودی در سال‌های ۱۹۸۹ و ۱۹۹۰ و ربودن هواپیمای کویتی هنگام پرواز از بانکوک در آوریل ۱۹۸۸ که به کشته شدن دو کویتی منجر شد (۵) از جمله مواردی است که دولت تایلند با چشم‌پوشی نسبت به آن‌ها زمینه‌ی عملیات بعدی رژیم و حزب‌الله را به وجود آورد.

طرح انفجار عظیم سفارت جدید اسرائیل در بانکوک
در ۱۱ مارس ۱۹۹۴ ( ۲۰ اسفند ۷۲) یک تیم تروریستی وابسته به جمهوری اسلامی تلاش کرد که سفارت جدید اسرائیل در بانکوک را منفجر کند.
قسمت اول طرح به خوبی پیش رفت. تروریست‌ها یک کامیون شش چرخ همراه با راننده اجاره کردند. آن‌ها راننده را کشته و جسد او را در یک ظرف استوانه ای بزرگ در عقب کامیون گذاشته و با یک تن مواد منفجره حاوی کود شیمیایی و نیترات آمونیوم پوشاندند.
یک تروریست، کامیون حاوی بمب را حوالی ظهر به سمت سفارت اسرائیل راند. در فاصله‌ی ۳۰۰ متری سفارت اسرائیل در یک تقاطع شلوغ راننده کامیون از پشت با یک موتور سیکلت تصادف می‌کند. تروریست رژیم در حالی که تلاش می‌کند بگریزد با راکب موتورسیکلت درگیر می‌شود، اما از چنگ او می‌گریزد. یک شاهد عینی شهادت می‌دهد که راننده فراری وارد دفتر امور مذهبی سفارت رژیم در بانکوک می‌شود. با این حال پلیس هیچ‌گاه سرنخی را که او داده بود دنبال نکرد.
عاقبت یک ایرانی به نام حسین شهریاری فر در جنوب تایلند دستگیر شد. راکب موتورسیکلت و کارمندان یک شرکت که به او کمک کرده بودند شهادت دادند که حسین شهریاری فر راننده فراری کامیون بوده است. او که انکار را بی فایده می‌دید در دادگاه داستان محیر‌العقولی را تولید کرده و مدعی شد دارای برادر دوقلوی شروری است که احتمال دارد مرتکب چنین جنایتی شده باشد! شهریاری‌فر در دادگاه به اعدام محکوم شد و تقاضای استیناف او دوبار رد شد. عاقبت در ۱۹ فوریه ۱۹۹۸ (۳۰ بهمن ۷۶) در اثر فشارهای سفارت رژیم در بانکوک و تهدید دولت خاتمی دیوان عالی کشور تایلند به بهانه‌ی محکم نبودن شهادت شهود رأی به بیگناهی شهریاری فر داد. یک روز قبل از صدور رأی دیوان عالی کشور تایلند، سفیر رژیم در بانکوک با صدور یک اطلاعیه هشدار داد در صورتی که شهریاری آزاد نشود مشکلات جدی به وجود خواهد آمد. پیش از صدور رأی دیوان عالی کشور نیز دولت تایلند تمایلی به پیگیری پرونده و روشن کردن ابعاد تروریسم رژیم در آن کشور نداشت.


انفجار مرکز همیاری یهودیان آرژانتین

چهار ماه بعد در ۱۸ ژوئیه ۱۹۹۴ برابر با ۲۷ تیر ۱۳۷۳ تروریست‌های رژیم با انفجار مرکز همیاری یهودیان در بوینس آیرس ۸۵ نفر از شهروندان یهودی تبار آرژانتینی را به قتل رساندند و بیش از ۲۰۰ نفر را زخمی کردند. 
دولت آرژانتین، رژیم جمهوری اسلامی را مسئول طراحی انفجار و حزب‌الله لبنان را مسئول اجرای آن معرفی کرد. در مارس ۲۰۰۷ و پس از سیزده سال دادستانی کل آرژانتین درخواست صدور حکم جلب نه نفر از جمله هاشمی رفسنجانی و ولایتی توسط پلیس بین‌الملل را صادر کرد. اینترپل برای شش تن از این افراد از جمله علی فلاحیان وزیر اطلاعات، محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران، احمدرضا اصغری دبیرسوم سفارت، احمد وحیدی (۶) فرمانده سپاه قدس، محسن ربانی رایزن فرهنگی، عماد مغنیه رئیس ستاد عملیات ویژه حزب‌الله حکم جلب بین‌المللی صادر کرد.

ترور دیپلمات عربستان سعودی در کراچی

۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۰ چهار تروریست‌ سوار بر موتورسیکلت، حسن القحطانی یک دیپلمات سعودی (مقام امنیتی شاغل در کنسولگری) عربستان را در نزدیکی محل کارش در کراچی با شلیک گلوله به قتل رساندند. ابتدا تصور می‌شد که چه بسا ترور دیپلمات سعودی به درگیری‌های شیعیان و سنی‌ها در پاکستان ربط داشته باشد اما تحقیقات بعدی نشان داد که وابستگان سپاه قدس در پشت این عملیات بوده‌اند. مقامات امنیتی پاکستانی قاتل را عضو سپاه محمد که مرتبط با سپاه قدس است معرفی کردند و مقامات سعودی و آمریکایی سپاه قدس را مسئول این عملیات معرفی کردند. چند روز پیش از این واقعه مهاجمان ناشناس دو نارنجک به کنسولگری عربستان در کراچی پرتاب کرده بودند که تلفاتی در پی نداشت.



تلاش برای ترور سفیر عربستان در واشنگتن

۱۹مهرماه ۱۳۹۰ دولت آمریکا رسماً اعلام کرد که طرح نیروی قدس سپاه پاسداران برای ترور عادل الجبیر، سفیر عربستان سعودی در واشنگتن، را خنثی کرده است. در این رابطه، منصور ارباب سیر ۵۶ ساله دستگیر شد. وی در مکزیک با فردی که گمان می کرد یکی از اعضای کارتل زتاس است تماس گرفته و وعده پرداخت یک و نیم میلیون دلار برای اجرای این طرح ترور را داده بود. به گفته‌ی وزیر دادگستری آمریکا ارباب سیر برنامه ترور سفیر عربستان سعودی در یک بمبگذاری و سپس بمبگذاری در سفارت های اسرائیل و عربستان سعودی را دنبال می‌کرد.
بنا بر کیفرخواست صادر شده، غلام شکوری یکی از مسئولان سپاه قدس حدود ۱۰۰ هزار دلار به عنوان «پیش پرداخت» ارسال کرده بود. عملیات پلیس فدرال (اف بی آی) در ماه اردیبهشت آغاز شد و ماموران مخفی اف بی آی دو بار در شهر مرزی رینوسا در مکزیک با متهم اصلی دیدار کرده بودند. به گفته مقام های آمریکایی، منصور ارباب سیار در روز ۶ مهرماه از راه آلمان ایران را به قصد مکزیک ترک کرد اما از ورود وی به مکزیک جلوگیری و به آمریکا فرستاده و در فرودگاه جان اف کندی نیویورک دستگیر شد.
بلافاصله پس از افشای طرح ترور سفیر عربستان و اعلام آن از سوی بالاترین مقامات سیاسی، قضایی و امنیتی آمریکا یعنی رئیس جمهور اوباما، وزیر دادگستری اریک هولدر، وزیر خارجه هیلاری کلینتون و رئیس اف بی آی رابرت مولر مسئولان رژیم به دست و پا افتاده و ضمن تکذیب اصل موضوع را به توطئه‌چینی مقامات آمریکایی و رسانه‌های صهیونیستی نسبت دادند.
رژیم جمهوری اسلامی از طریق خبری که توسط خبرگزاری مهر منتشر کرد در یک فرار به جلو مدعی شد که غلام شکوری از اعضای مجاهدین است که قبلاً در واشنگتن و قرارگاه اشرف بوده است. خبرگزاری مهر گزارش داد که «فرد مذکور با استفاده از پاسپورت‌های جعلی مختلف از جمله پاسپورت ایرانی با نام های علی شکوری/ غلام شکوری/ غلامحسین شکوری به طور مستمر در حال رفت و آمد بین کشورهای مختلف بوده است.»
نیویورک تایمز که نزدیکی مشخصی به محافل آمریکایی خواهان مراوده با رژیم دارد به استقبال جعلیات خبرگزاری مهر رفته و ضمن انعکاس گسترده‌ی آن نوشت: «اگر واقعاً شکوری مهره مجاهدین خلق باشد، این موضوع رسوایی بزرگی را برای دولت اوباما در پی خواهد داشت. مجاهدین خلق که به شورای ملی مقاومت ایران هم معروف است، در لیست سازمانهای تروریستی خارجی وزارت خارجه آمریکا قرار دارد اگرچه در لیست انگلیس و اتحادیه اروپا نیست. این سازمان که سابقه انجام عملیات های تروریستی را در پرونده خود دارد، مدعی است که از یک دهه پیش تاکنون خشونت را کنار گذاشته است.»


همچنین لابی رژیم در آمریکا و اروپا به همراه اکبر گنجی و شرکا و بخشی از «ضد‌امپریالیست‌»‌های وطنی به دست و پا افتادند تا ضمن انکار طرح تروریستی رژیم افشای آن را توطئه‌ی آمریکا برای حمله‌ی نظامی به «ایران» جا بزنند.  

دیپلمات‌های سعودی یکی از اهداف مشخص تروریست‌های رژیم
تلاش رژیم برای به قتل رساندن دیپلمات‌های سعودی منحصر به سال ۱۳۹۰ نبود پیش‌تر نیز تعدادی از دیپلمات‌های سعودی هدف جوخه‌های مرگ سپاه قدس و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفته بودند.

ترور دیپلمات‌های سعودی در تایلند، لبنان، پاکستان و ترکیه
در ۶ ژانویه ۱۹۸۹ برابر با ۱۶ دی ۶۷ صالح عبدالله المالکی دبیر سوم سفارت عربستان سعودی در بانکوک به قتل رسید و در عرض ۴۸ ساعت دو گروه نزدیک به ایران مسئولیت آن را به عهده گرفتند. در دوم فوریه ۱۹۹۰ برابر با ۱۳ بهمن ۶۸ نیز دو دیپلمات سعودی به نام‌های عبدالله شوبائیلی کاردار سفارت و احمد سیف وابسته سفارت و  فهد بهلی در دو عملیات جداگانه در مرکز بانکوک به قتل رسیدند.


۲۶ فوریه  ۱۹۹۳ برابر با ۷ اسفند ۷۱ وزیر کشور تایلند ترور دیپلمات‌های سعودی را انتقام مرگ ۴۰۰ زائر ایرانی که در سال ۶۶ در مکه کشته شدند دانست. وی توضیح داد که عملیات مربوطه با همکاری یک تایلندی به نام Yutthaphum  که تلاش ناموفقی کرده بود تا جنایتکاران محلی را به خدمت بگیرد انجام گرفته است. به گفته‌ی شاهدان وی همراه با جنایتکارانی که قیافه‌ی ایرانی داشتند دیده شده بود که به سفارت ایران رفت و آمد داشته است. به گفته‌ی کمیته‌ای که مسئول بررسی پرونده وی پس از ترور سه دیپلمات سعودی به ایران گریخت و پناهندگی گرفت. وزیر کشور تایلند همچنین گفت که قاتلان سه روز پیش از انجام عملیات تروریستی به تایلند وارد شده بودند و پس از انجام عملیات نیز به ایران گریختند.

کتاب تروریسم ۱۹۹۲- ۱۹۹۵ نوشته‌ی ادوارد اف میکولوس و سوزان ال سیمونز صفحه‌ی ۸۵

در ۱۴ اکتبر ۱۹۸۹ برابر با ۲۲ مهر ۶۸ یک شرکت هواپیمایی سعودی در لاهور منفجر شد و دو روز بعد وابسته نظامی سعودی در ترکیه در یک بمبگذاری مجروح شد. در اول نوامبر ۱۹۸۹ برابر با ۱۰ آبان ۶۸ نیز یک دیپلمات سعودی در بیروت ترور شد و ۲۴ نوامبر برابر با ۳ آذر ۶۸ یک دیپلمات سعودی در پاکستان ترور شد.  

کتاب ایران؛ نگاهی از دورن- سیامک خاتمی صفحه‌ی ۶۶

شکست طرح ترور سفیر عربستان در استکهلم

پس از ترور‌های بانکوک در سال ۱۹۹۰ پلیس امنیتی سوئد ۴ تروریست را که عازم عملیات ترور سفیر عربستان در استکهلم را بودند دستگیر کرد. ۳ نفر از تروریست‌ها از جمله صاحب اتوموبيل بنام حسن‌پور، که دارای پاسپورت ديپلماتيک جمهوری اسلامی بودند بلافاصله آزاد شدند و حسن پورزمانی، فرمانده عمليات که پاسپورت عادی داشت و از بدو ورود به سوئد تحت نظر پلیس امنیتی بود دستگیر و روانه‌ی زندان شد. ۲۴ ساعت بعد پليس امنيتی سوئد، بدستور وزرات خارجه اين کشور، با زيرپا گذاشتن قوانين سوئد وی را سوار هواپيمای ایران ایر کرده و به ايران بازگرداند. پورزمانی دو سال بعد با نام عبد‌الرحمان بنی‌هاشمی فرماندهی ترور میکونوس در برلین را به عهده گرفت. پلیس امنیتی سوئد تلاش برای کشتن سفیر سعودی در استکهلم را سیزدهمین عملیات از این دست دانست. (برنامه مستند تلویزیون دولتی سوئد)
در جریان دادگاه میکونوس نیز به طرح شکست‌خورده‌ی رژیم برای ترور سفیر عربستان در استکهلم و نقش عبدالرحمان بنی‌هاشمی در آن و همچنین ترور سرهنگ احمد مرادی طالبی خلبان ايرانی پناهنده در ژنو در ۱۹ مرداد ۱۳۶۶اشاره شد.

شکست طرح‌های تروریستی رژیم در باکو

روز بیست و نهم دیماه ۱۳۹۰ وزارت امنيت ملی آذربايجان طی اعلاميه ای از ناکام گذاشتن طرح تروری خبر داد که از طرف وابستگان وزارات اطلاعات ايران برنامه ريزی شده بود.
تلويزيون دولتی آذربايجان،  نيز با پخش اعترافات دو فرد متهم به دست داشتن در ترور، گزارش داد که رهبر اين گروه بنام «بالاقارداش داداش اف»، شهروند جمهوری آذربايجان، هم اکنون در شهر اردبيل ايران زندگی می‌کند و با وزارت اطلاعات ايران همکاری دارد.
داداش اف در ماه اوت سال ۲۰۱۱، طی ديداری با «راسيم علی‌يف» برادر همسرش که به اردبيل سفر کرده بود، پيشنهاد داده بود که در ازای دريافت ۱۵۰ هزار دلار، برخی اشخاص خارجی، منجمله مديران مرکز آموزشی يهوديان در باکو را به قتل برساند. علی‌يف بعنوان رابط نيروهای امنيتی ايران به همراه شخصی بنام علی حسين‌اف به عنوان مجری طرح، برای قتل برخی اشخاص خارجی در باکو برنامه ريزی کرده، مقادير زيادی سلاح، مواد منفجره، تفنگ سنايپر (تفنگ دوربين دار روسی)، صدا خفه کن، تپانچه و چاشنی انفجاری را از ايران مخفيانه وارد خاک آذربايجان کرده و در کيلومتر ۱۵۰ جاده آستارا - باکو در نزديکی شهر مرزی بيله‌سوار مخفی می‌کنند. داداش اف، قبلا نيز به اتهام آدم ربايی، اخاذی و عضويت در باندهای تبهکار تحت تعقيب دولت آذربايجان قرار گرفته بود. (۷)
بعد از افشای طرح توسط نيروهای امنيتی آذربايجان و دستگيری حسين‌اف و علی‌يف، بر اساس اعتراف متهمين، محل اختفای سلاحها افشا شده است.


دستگیری تروریست‌های وابسته به رژیم در باکو و مبادله‌‌ی آن‌ها

در اوايل سال ۲۰۰۹ دو شهروند لبنانی به نامهای علی کرکی و علی نجم‌الدين و يک شهروند ايرانی به نام خانوادگی «فضلی» به اتهام برنامه ريزی برای ترور در جمهوری آذربايجان دستگير شدند و هر سه اعتراف کردند که قصد داشتند سفارت اسرائيل در باکو و پايگاه راداری قبله را منفجر کنند.
اين افراد در مجموع  به ۴۵ سال زندان محکوم شدند. بر اساس گزارش وزارت دادگستری جمهوری آذربايجان، اتباع لبنانی با گذرنامه‌های ايرانی به اين کشور سفر کرده بودند. دولت آذربايجان، سال گذشته اين افراد را به همراه ۹ تبعه ايرانی ديگر که گفته می‌شد در رابطه با قاچاق مواد مخدر دستگير شده اند، با دو نفر تبعه آذربايجان به نام های رشيد علی‌يف دانشمند فيزيک ليرزی و النور حسن اف مترجم و خبرنگار آذربايجانی که به اتهام جاسوسی در ايران دستگير شده بودند، مبادله کرد.
دولت آذربايجان قبل از آن، يک گروه تروريستی ۱۶ نفره به رهبری «سعيد داداشبيلی» دستگير کرده بود.
دادستانی آذربايجان اعلام کرد که داداشبيلی و افرادش توسط نيروی قدس - گروه ويژه عمليات‌های برون مرزی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ايران- کمک‌های مالی  و آموزشی دريافت کرده است.


مقام‌های نظام که با رسوایی عملیات تروریستی‌شان در باکو مواجه شده بودند، ناگهان آذربایجان را مسئول ترور «دانشمندان هسته‌ای» معرفی کردند!

اسماعیل کوثری فرمانده سابق سپاه محمد رسول‌الله و قرارگاه ثارالله و نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس گفت: «جمهوری اسلامی ایران مدارکی در اختیار دارد که بر اساس آنها مقامات آذربایجان مساعدت‌هایی به عوامل موساد و سیا داشته و این اقدام منجر به ترور دانشمندان هسته‌ای کشورمان به خصوص شهید احمدی‌روشن توسط عوامل این سازمان‌‌ها شده است.» وی همچنین تصریح کرد: «در حال حاضر مقامات آذری چون نمی‌توانند از زیر بار مساعدت‌های خود به سازمان‌های جاسوسی بیگانه فرار کنند، لذا با فرار به جلو اعلام می‌کنند که تیم‌های تروریستی وابسته به ایران را بازداشت کرده‌ایم.»


خبرگزاری فارس در گزارشی مدعی شد : «عامل سرویس جاسوسی اسرائیل (موساد) که در سازماندهی ترور شهید مصطفی احمدی روشن و شهید علیمحمدی از دانشمندان هسته‌ای ایران نقش داشت، شخصی یهودی معروف به «جاویدان» پناهنده جمهوری آذربایجان می‌باشد. طبق اطلاعات موثق، وزارت امنیت ملی جمهوری آذربایجان در تهیه و تدارک امکانات فنی و مواد منفجره برای این عامل موساد نقش بسزایی داشته است.»


این ادعاها در حالی صورت می‌گیرد که در اعترافات نمایشی سال گذشته‌ی مجید جمالی فشی بسیجی‌ای که به اتهام قتل مسعود علی محمدی دستگیر شده بود صحبتی از ارتباط او با «جاویدان» و یا فردی در آذربایجان نشده بود.
پیش از این روزنامه رسالت ارگان بخشی از جناح غالب رژیم، «پژاک» را عامل ترور احمدی روشن معرفی کرده بود و مدعی شده بود که بمب در اربیل عراق توسط آمریکایی‌ها به گروه کردی «پژاک» تحویل داده شده بود:

«بمبی که دانشمند هسته‌ای کشور شهید احمدی روشن توسط آن به شهادت رسید توسط آمریکایی‌ها در اربیل به گروهک تروریستی پژاک تحویل داده شده و این بمب به همراه بمب مشابه دیگری از مرزهای غربی وارد کشور شده است. بمب اول منفجر می‌شود و منجر به شهادت شهید احمدی روشن می‌شود اما بمب دوم در حوالی میدان رسالت تهران پس از یک سری عملیات امنیتی و اطلاعاتی کشف می‌گردد. گفتنی است این بمب از نوع مغناطیسی و مشابه همان‌ بمب‌هایی است که قبلا نیز برای ترور دانشمندان از آنها استفاده می‌شده است.»


پیش‌تر رژیم، مجاهدین و موساد را عامل ترور احمدی روشن معرفی کرده بود. چنانچه مشاهده می‌شود مقامات نظام بسته به موقعیت رژیم و سیاست تبلیغی‌شان از موساد تا سیا، از آمریکا تا آذربایجان، از اربیل و کردستان تا باکو، از مجاهدین تا پژاک در رفت و آمد هستند.

پیش‌تر در مقاله‌ای توضیح داده‌ام که ترور «متخصصان هسته‌ای» ایرانی کار دستگاه‌های امنیتی رژیم است. (۸)


انفجار تروریستی در دهلی نو
۲۴ بهمن ۱۳۹۰ خانم تال يهوشواع کورن، همسر وابسته نظامی اسرائيل در دهلی نو در یک توطئه‌ی تروریستی زخمی شد. در حمله به خودروی دیپلماتیک اسرائیل در دهلی نو، ۴ نفر زخمی شدند . یکی از افرادی که سوار بر يک موتورسيکلت قرمز رنگ بمبی را به بخش عقبی اتومبيل ون وابسته نظامی اسرائيل در دهلی نو چسباند و موجب انفجار و آتش‌سوزی شد، يک شهروند هندی است که دستگير شده و به مقامات هندی گفته است که از سوی «افرادی ايرانی» اجير شده بود. طبق گزارش‌ها، عامل این حادثه از روش حمله ای استفاده کرده که برای ترور «مختصصان هسته‌ای» ایران در ماه گذشته به کار رفته بود.
بنا بر گزارشات منتشر شده پليس هند مکالمات تلفنی روزهای قبل از حادثه را که ميان هند با ايران، لبنان و پاکستان صورت گرفته بود، مورد بررسی دقيق قرار داده و دستکم در چهار مورد متوجه شده است که از باجه‌های تلفن همگانی نزديک محلی که بعدا انفجار در آن صورت گرفت، مکالمه هايی با ايران انجام شده بود.

www.ynetnews.com/articles/0,7340,L-4188985,00.html

هند که به شدت به نفت ایران وابسته است و روابط گسترده‌ی تجاری با جمهوری اسلامی دارد ضمن محکومیت شدید انفجار تروریستی هنوز آن را به طور رسمی به رژیم نسبت نداده است.
اما خبرگزاری فارس بیکار ننشست و در تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۹۰ با انتشار خبری تحت عنوان «پای گروه مجاهدین در ترور اخیر دیپلمات اسرائیلی در دهلی‌نو» مدعی شد که «نشریات هند گروه مجاهدین را عامل اصلی ترور دیپلمات رژیم صهیونیستی در راستای ایجاد تنش بین روابط تهران و دهلی نو معرفی کردند. نشریه مهاراشترا استار در این باره نوشت: شباهت بین نحوه ترورهای اخیر دانشمندان هسته‌ای ایران و دیپلمات رژیم صهیونیستی نشان دهنده سناریوی جدید از سوی دولت‌های غرب و گروه‌های تروریستی از جمله گروه '«مجاهدین» برای ایجاد تنش بین روابط سیاسی ایران و کشورهای همسایه است.»


با این حال پلیس تایلند در منزل تروریست‌های دستگیر شده در بانکوک مواد منفجره و آهن ربایی‌هایی را کشف کرد که مشابه‌ آن‌ها در هند و گرجستان استفاده شده بودند.

عملیات شکست‌خورده تروریستی در گرجستان

۲۴ بهمن ۱۳۹۰ سخنگوی وزارت کشور گرجستان خبر داد مواد منفجره نزدیک سفارت اسرائیل در تفلیس پایتخت گرجستان کشف و خنثی شد. راننده اتوموبیل سفارت اسرائیل متوجه می‌شود که تروریست‌ها مواد انفجاری را به شاسی ماشین او چسبانده‌اند.
ميخائيل ساکاشويلی، رييس جمهوری گرجستان، تاکید کرد که تحقيقات گسترده برای شناسايی عواملی که در اتومبيل سفارت اسرائيل بمب گذاری کرده بودند، «تا روشن شدن تمامی حقيقت» ادامه خواهد يافت.


هادی محمدی «کارشناس» مسائل خاورمیانه در گفت‌و گو با خبرنگار فارس وابسته به سپاه پاسداران، اسرائیل را مسئول انفجارهای گرجستان و هند دانست و گفت: «انفجارها در برابر سفارت اسرائیل در گرجستان و هند مشکوک است. واقعه ای که در گرجستان و هند روی داد از دیدگاه بسیاری از کارشناسان یک اقدام مشکوک است چون رژیم صهیونیستی تلاش کرد در این دو کشور که در شرایط حساسی قرار دارند وضعیت خود را از نظر نزدیکی به این دولت ها و بهره مندی از شرایط جدید مستحکم کند.»


اسلام تايمز نیز در دفاع از رژیم نوشت: « خودزني صهيونيستها با هدف انحراف افكار عمومي جهان عليه ايران؛ صهيونيست‌ها كه از مقابله با ايران در عرصه جهاني مستاصل هستند، اين بار گزينه اتهام زني به ايرانيان را در پيش گرفتند تا شايد بتوانند به جايگاه و نقش ايران در منطقه و جهان خدشه اي وارد كنند.»



ایرج مصداقی، ۷ اسفند ۱۳۹۰




پانویس:

۱- در جریان ترور دکتر کاظم رجوی در ژنو، ۱۳ تروریستی که از تهران به ژنو گسیل شده بودند، همگی دارای پاسپورت دیپلماتیک دولت جمهوری اسلامی بودند که در یک روز، با شماره‌ی سریال نزدیک به هم صادر شده بود. نکته‌ی حائز اهمیت این که نشانی محل زندگی همگی نیز ساختمانی در خیابان کریمخان زند بود. همگی آن‌ها طی چند ماه با پرواز ایران ایر و با بلیط‌هایی که شماره‌ی سریال متوالی داشتند وارد سوئیس شده بودند و پس از عملیات همگی به تهران بازگشته بودند. مقامات رژیم ترور دکتر کاظم رجوی را به مجاهدین نسبت دادند.

۲- خمینی پیش‌تر طی فتوایی گفته بود: «جاسوسي فاسد خوب نيست اما براي حفظ اسلام و براي حفظ نفوس مسلمين واجب است، دروغ گفتن هم واجب است ، شراب خمر هم واجب است .»

۳- ادعای مقامات رژیم در مورد حرفه‌ای و بی نقص عمل کردن تروریست‌های رژیم واقعی نیست. در ترور دکتر قاسملو و همراهان با آن که قربانیان در یک آپارتمان مشغول گفتگو بودند و هیچ محافظ و مانعی در کار نبود، تروریست‌ها محمد جعفری صحرارودی یکی از مسئولان اطلاعات سپاه پاسداران را که در حال مذاکره با قربانیان بود هدف قرار دادند. شاه مهره دستگاه امنیتی رژیم در حالی که مجروح بود در خیابان به چنگ پلیس اتریش افتاد. متأسفانه دولت اتریش در یک معامله‌ی رسوا با رژیم به سرعت او را آزاد کرده به ایران فرستاد و سپس مقامات قضایی اتریش خواهان استرداد او از ایران شدند! بعدها جعفری صحرارودی به معاونت لاریجانی در شورای امنیت کشور رسید و در اجلاس شرم‌الشیخ رو در روی آمریکایی‌ها نشست و با آن‌ها به مذاکره پرداخت.

در جریان ترور دکتر بختیار، علی وکیلی راد یکی از تروریست‌ها، گشنه و تشنه بدون پول در ژنو رها شده بود. وی در حالی که در کنار دریاچه‌ی ژنو در قایقی مخفی شده بود به چنگ پلیس افتاد. وکیلی‌راد نزدیک به دو دهه در زندان بود و عاقبت با کلوتید رایس دانشجوی فرانسوی که در جریان تظاهرات‌های تابستان ۸۸ دستگیر شده بود مبادله شد و در تهران از سوی حسن قشقاوی معاون وزیر خارجه جمهوری اسلامی و کاظم جلالی عضو کمیسیون امنیت مجلس، مورد استقبال قرار گرفت. کاظم جلالی، وکیلی راد را «قهرمان ملی» خواند. وکیلی‌راد زندانی‌شدنش را توطئه‌ی دستگاه‌های امنیتی غرب خواند.


۴- همبالی  Hambali یک اندونزیایی که نام واقعی وی ریدان اسام‌الدین Riduan Isamuddin است و سازمانده اصلی بمب‌گذاری در دیسکوتک بالی در اکتبر ۲۰۰۲ شناخته شد در سپتامبر ۲۰۰۳ در   Ayutthay۵۰ مایلی شمال  بانکوک دستگیر شد.  وی که رهبری جامعه اسلامیه یک گوره تروریستی در جنوب شرقی آسیا را به عهده داشت متهم به قتل ۲۰۲ توریست در انفجار بالی  شد.

۵- هواپیمای پزواز ۴۲۲ خط هوایی کویت از بانکوک  به کویت  توسط هواپیماربان لبنانی ربوده شد و همراه با ۱۱۰ مسافر به الجزایر برده شد. هواپیماربایی پس از ۱۶ روز با قتل دو کویتی به پایان رسید و به هواپیماربایان اجازه داده شد الجزایر را ترک کنند.
۶- با آن‌که حکم بازداشت احمد وحیدی از سوی اینترپل صادر شده است و نام او در قطعنامه شورای امنیت ملل متحد آمده و سفر او به کشورهای خارجی ممنوع است، با این حال او به بولیوی، قطر، تاجیکستان، آذربایجان و افغانستان سفر کرد.

۷- استفاده از باندهای خطرناک و خلاف‌کاران حرفه‌ای برای انجام امور تروریستی از دیرباز یکی از سیاست‌های دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی بوده که در سال‌های اخیر شدت گرفته است. در ترور محمدحسین نقدی نماینده شورای ملی مقاومت در رم، منصور امير بزرگيان دیپلمات رژیم متهم به سازماندهی ترور با استفاده از مافیای ایتالیا بود. در تلاش برای ترور محمد سید‌المحدثین رئیس کمیسیون خارجی شورای ملی مقاومت دستگاه امنیتی رژیم تبهکاران ترک را به خدمت گرفت. در جریان این عملیات به جای محدثین، حسین عابدینی دیگر عضو مجاهدین هدف قرار گرفت و به شدت زخمی شد. در جریان طرح ربودن و شکنجه و مثله کردن جسد علی اکبر قربانی یکی از اعضای مجاهدین در ترکیه نیز از تبهکاران ترک استفاده شد.

۸- بایستی توجه داشت که تا کنون هیچ عکس و یا تصویر ویدئویی از چگونگی ترور «متخصصان هسته‌ای» و یا فرار تروریست‌ها منتشر نشده است. این در حالی است که تمامی خیابان‌های پر رفت و آمد تهران و تمامی اماکن عمومی تحت کنترل دوربین‌های امنیتی نهادی امنیتی، نظامی و پلیس است. در هیچ‌یک از ترورهای انجام گرفته، بر اساس فیلم‌ها و عکس‌های منتشر شده پلیس رژیم علیرغم آموزش‌های پیشرفته‌ای که داشته تحقیق و بررسی پلیسی و تکنیکی از صحنه‌‌ی ترور انجام نداده و برعکس سعی در از بین بردن آثار باقیمانده داشته است.

۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار مجید خوشدل

«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار
مجید خوشدل
 
«چپ ضد امپریالیسم» جهانی، مقوله و پدیده ای است که سنت و تاریخ نود ساله ای با خود دارد که در جای جداگانه ای باید بدان پرداخت. به اشاره بگویم که نطفه این جهان بینی در همان سالهای نخست انقلاب زودرس اکتبر بسته شد. دوره ای که قرار شد «انقلابیون حرفه ای» با «قهر انقلابی»، حاکمیت «دیکتاتوری پرولتاریا» را در «تک کشوری» پیاده کنند که از اوایل ۱۹۱۸ میلادی عملاً مارکس، «کاپیتال»، «انسان» و «آزادی های دموکراتیک» در آن ملغی گشته بود. نطفه این چپ در دورانی بسته شد که در دادگاههای صحرایی بر اعدام سربازان، درجه داران، افسران، دهقانان، کشاورزان، کارگران و روشنفکران با اتهام «بورژوا»، «خرده بورژوا» و «نوکران بورژوازی» مهر تأیید زدند و سپس « تئوریسین» های جزم اندیشی و مروجان مدّاحی و حذف و ترور را بر رأس «شورا» ها نشاندند.
چپی که چندی بعد اش «ضدامپریالیسم» شد، بیش از هفتاد سال سرکوب سیستماتیک، تفتیش عقیده، کنترل دائمی بر زندگی خصوصی مردم، ترور در داخل و خارج، تشکیل دادگاههای انگیزاسیون، اردوگاههای کار اجباری، شوراهای بوروکراتیک، هنر و ادبیات سفارشی را نظاره کرد و مرگ صدها هزار انسان شریف، آزاده، عدالتخواه، و نیز عدم رویاها و آرمان هاشان را دید و خم به ابرو نیاورد.
*    *    *
«چپ ضد امپریالیست» ایرانی مقیم خارج کشور پدیده ای ست که با هیچ تعریف و معیاری قابل تبیین نمی باشد. بستگی به موقعیت زمانی و مکانی، می تواند سرنگونی طلب جلوه کند یا خواهان رفرم؛ مسلمان مسلکی باشد، یا سوسیالیست روسی؛ تروتسکیستی از قماش    SWPباشد یا مائوئیست چوئن لایی. اما وی همواره این توجیه ایدئولوژیکی را دارد که خط قرمز او حکومت اسلامی ایران است.
ضد امپریالیسم ایرانی مقیم خارج، شبکه تو در تویی ست که یک سر اش به پایتخت «امپریالیسم جهانخوار» وصل است و سوی دیگرش به پایتخت تعزیر و توهم و تیر خلاص.
شبکه چپ ضدامپریالیسم ایرانی در خارج آدرس ایمیل اغلبِ فعالان سیاسی را در اختیار دارد و در وقت مقتضی آنان را بمباران تبلیغی می کند. دیگر سکوی پرش چپ های ضدامپریالیست بخشی از رسانه های «اپوزسیون» است؛ رسانه هایی که لمپنیسم سیاسی و فرهنگ تهمت و اتهام را در خارج کشور باب کرده اند و در مخالفت با امپریالیسم (بخوانیم ایالات متحده) تا مرحله دفاع از حکومت ایران پیش رفته اند.
شبکه ضدامپریالیستهای ایرانی مجموعه ای از عناصر حقیقی، حقوقی، جعلی و اطلاعاتی را شامل می شوند که هم چهره های «خوشنام» در میان آنها دیده می شود و هم عناصر مشکوک و منفور. کنترل، هدایت، برنامه ریزی و تأمین بودجه این شبکه، نه در لندن و واشنگتن و پاریس، بلکه در شهر بی قواره شده تهران بزرگ، بیخ گوش ولی فقیه است.
برای چپ ضد امپریالیست ایرانی، سیاست و فعالیت سیاسی (مقاله نویسی ) در حکم تفنن است. او زندگی و رفاه نامتعارف اش را با هیچ چیزی طاق نمی زند. فقط اعتراضات سیاسی و اجتماعی در داخل ایران است که شبکه مزبور را فعال و عناصر آن را به میدان می آورد. 
ضد امپریالیست مقیم خارج، می تواند انسانی باشد که از سیاست و فعالیت سیاسی سالها دست شسته باشد، اما در وقت شعار «مرگ بر آمریکا» در خیابانهای لندن و پاریس و استکهلم و برلین و واشنگتن، کف به دهان می آورد و دچار جنون ضدامپریالیستی می شود.
او می تواند در غرب بزرگ شده و در آنجا زندگی و تحصیل کرده باشد. آدم مرفه ای باشد که با لهجه ای گنگ و موهوم به زبان فارسی حرف می زند. اما در میهمانی های «مِستر آمدی نجات » شرکت می کند و از مزه ی چلوکباب مخصوص بیت المال سر و کله اش را تکان می دهد.
ضد امپریالیست مقیم خارج با فراغ بال در جلسات «کمپین ضد جنگ» (۲۰۰۳- ۲۰۰۶) از «تربچه های پوک» عکس می گیرد و اطلاعات ریز آنها را در اختیار مأموران امنیتی رژیم اسلامی قرار می دهد.
ضد امپریالیست ایرانی می تواند روزه اش را با نام «کارگر» در تهران و هلند بشکند و بر بالای مغازه اش عکس مارکس و انگلس را آویزان کند تا قاپ عده ای مهجور و منزوی را برباید.
ضد امپریالیست مقیم خارج، از امریکا متفر است، از انگلستان با صفت «روباه پیر» یاد می کند و سگرمه هایش را به سارکوزی و مرکل نشان می دهد. اما این آدم عاشقانه پوتین و مدودف را دوست دارد و به کشور چین احترام قلبی می گذارد. وقتی نام «رهبر» مذهبی ایران در جلو این عناصر برده شود، این موجودات، شرطی شده خبردار می ایستند و نفس در سینه شان حبس می شود.
ضدامپریالیست مقیم خارج، با اینکه موی سرش در غرب به تاسی زده، آزادیهای مدنی در این جوامع را روبنایی می خواند و ایران را آزادترین کشور جهان می داند.
ضد امپریالیست ایرانی مقیم خارج مخالفِ هر چیزی در این سوی آب است: جنگ، صلح، رفرم، آرامش، فوتبال، فیلم، فلسفه، فشفشه بازی شب عید. اما وقتی از او سوأل می شود: با این همه مخالفت خوانی چرا اینجا زندگی می کند، پاسخ می دهد: مگر آزادی نیست؟!
این جماعت از تمام اعتراضات خیابانی در غرب پشتیبانی می کنند و اگر سرما نخورده باشند، در آنها خودی نشان می دهند. این عناصر وقتی به حرکتهای اعتراضی در ایران می رسند- حتا اعتراضات کارگری- به سکسکه طبقاتی دچار می شوند و آن یکی را به طبقه متوسط و لیبرالیسم جهانی سنجاق می کنند- که ریختن خون شان حلال است- و دومی را به «سولیداریتی سنتر».
ضدامپریالیستهای ایرانی در وقت فراغت نقدشان به «مبارزه مسلحانه» را روانه سایتهای اینترنتی می کنند تا مبارزان کشورمان را مشتی «ماجراجوی گانگستر» معرفی کنند. اینان قادرند ساعتها از زندان سیاسی برای تان بگویند و بنویسند. منتهی با یک تفاوت: زندان، زندان زمان شاه است.
ضد امپریالیست ایرانی مقیم خارج می تواند هیچکدام از نمونه های بالا نباشد، اما انسانی باشد که نان را به نرخ روز می خورد. کسی که شش ماه اینجا است و شش ماه آنجا. به آن بدبختها فخر می فروشد، اما حقوق سوسیال اش را از این طرف می گیرد. ورد زبان این آدم به فارسی سلیس «برادر- برادر» است، اما در وقتِ بلبل زبانی «کامراد- کامراد» از زبان اش نمی افتد.  

پدیده ضدامپریالیستهای ایرانی؛ این دشمنان شادی و آزادی و عدالت و مدنیت، آیا آخرین بازماندگان نسل رو به انتقراض سوسیالیسم روسی و چینی در ایران اند؟
برای آشنایی بیشتر با «چپ ضدامپریالیسم» گفتگوی تلفنی ای با مسعود نقره کار انجام داده ام که در زیر می خوانید. این گفتگو بر روی نوار ضبط شده است.

* مسعود نقره کار خوش آمدید به این گفتگو.
- ممنون ام از شما و از دعوت تان.

* در مقدمه باید به دو نکته اشاره کنم: اول اینکه هدف از انجام این گفتگو مخالفت خوانی نیست، بلکه توجه به نگرشی ست که جامعه ایران و جوامع بشری برای میدانی شدن شان هزینه ها داده. و دوم، این که من ساختمان این مصاحبه را چند بار تغییر دادم تا بالاخره تصمیم گرفتم با محدود کردن مباحث تئوریک، مخاطبان ارگانیک این مصاحبه را بیشتر کنم.
اما موضوع مصاحبه: «چپ ضد امپریالیسم» به عنوان یک واقعیت عینی در ایران و جهان.
برای شروع و برای اینکه گفتگو بستر مناسبی داشته باشد، از تجربه شخصی تان به من بگویید، تشکیلاتی که شما مدت کوتاهی با آن فعالیت می کردید، با چه محمل های تئوریک از حاکمیت نو پای اسلامی دفاع می کرد؛ مبانی تئوریک و نظری دفاع از سرکوب مبارزات توده ای در سالهای ۵۹ تا ۶۲ چه بود؟
- جریانی که مطرح می کنید، تفکر حزب توده بر آن غالب بود. در دوره کوتاهی که من از سازمان اکثریت [فدائیان خلق- اکثریت] هواداری می کردم، این سازمان در مسیری حرکت می کرد که تفکر و رفتار حزب توده را نمایندگی می کرد. اینکه چرا این سازمان به دفاع از حاکمیت اسلامی برخاست، از نگاه من اینگونه مطرح است که حزب توده ایران، و به طبع آن سازمان اکثریت، در آن دوره تضاد اصلی در جامعه ایران را تضادِ خلق و امپریالیسم می دانست. فی الواقع منظور از امپریالیسم، امریکا بود. در این رابطه هم می دانید، مباحثی نظیر آزادی، دموکراسی و امثالهم قربانی همین تفکر شده بود. در همین رابطه با توجه به آنچه که در سازمان «خط امام» معرفی و تئوریزه می شد (که این خط، ضدامپریالیست تلقی می شد)، بر مبنای درکی که از این ترم وجود می داشت- که به گمان من یک دیپلماسی دیکته شده از سوی اتحاد جماهیر شوروی و حزب توده بود- این تفکر بر بنیان‌های بحث های تئوریکی نظیر «انقلاب های ملی» و « راه رشد غیرسرمایه داری» و مباحثی که با آنها آشنا هستید، سازمان اکثریت را به حمایت از حاکمیت اسلامی و آنچه که «خط امام» گفته می شد، کشاند. 

* به دلیل کمبود وقت من مجبورم پوشه هایی که بازشان می کنم را سریع ببندم. این موضوع شاید به نوعی نقص غرض باشد. به هر حال، بحث مان را عینی کنیم: بعد از سرکوب طیفی از نیروهای سیاسی در سالهای ۶۲ به بعد، گرایش «چپ ضد امپریالیسم» در ایران عملاً می بایستی به پایان خودش می رسید و در استراتژی سیاسی اش در دفاع از جریانات ارتجاعی- استبدادی تجدیدنظر می کرد و حداقل نیم نگاهی می داشت به «نظام سرمایه» و کارکردهایش. اما با آن تجربه خونین، ما شاهد افول و پایان چپ ضد امپریالیسم در ایران نبودیم. به نظرتان اشکال در کجاست؟
- ببینید، این چپ ضدامپریالیست یک سری محمل های نظری و سیاسی داشته و دارد. توجه داشته باشیم که تاریخ میهن ما تاریخ حمله و سلطه ی بیگانگان بوده. و طبیعی ست که این حملات- که برخی خونین و ویرانگر بوده- بر ساختار فرهنگی و روانی جامعه تأثیر بگذارد. این تأثیر بر حافظه این تاریخ ماندگار شد و از نسلی به نسل دیگر انتقال یافت. در این رابطه، امپریالیسم هم فی الواقع نوعی حمله و سلطه را در این فرهنگ تداعی می کرد؛ که بطور واقعی هم همین بود. از این زاویه طبیعی بود که مورد پذیرش جامعه ما نباشد. البته درک من از مفهوم یا پدیده امپریالیسم آنطور که حزب توده مدّ نظرش بوده- که بحث دراز دامنی است- درک متفاوتی است.
اما جریانهایی که تب ضدامپریالیستی در آنها داغ تر بود و این نگرش به عنوان یک استراتژی برای شان مطرح بود- که حزب توده و سازمان اکثریت آنرا نمایندگی می کردند- حتا بعد از اتفاقاتی که شما به شان اشاره کردید، تغییر اساسی ای در مشی سیاسی و استراتژی شان نداشتند. البته از لحاظ تاکتیکی شاهد تغییراتی بودیم و مسائلی را مطرح می کردند، اما تغییر اساسی در بخش بزرگی از آنها دیده نشد. طوری که ما همین امروز در حزب توده و بخشی از سازمان اکثریت چنین سیاستی را می بینیم.

* با توجه به اظهارنظرتان؛ و با توجه به سرکوبهای خونین در دهه شصت، ظاهراً و باطناً دشمن در خانه بود و نه در خارج.
بگذارید پرسش قبلی ام را بیشتر باز کنم تا اظهارنظر کنکرت تری از شما داشته باشم: بخش بزرگی از نیروهایی که از سرکوب سالهای ۶۱ به بعد جان سالم به در برده بودند، در دوره هایی از ایران خارج شدند و بخش کوچکی در ایران ماندند. طیفی از آنهایی که مربوط به دو تشکیلات سیاسی مألوف بودند، پس از خروج از ایران فاتحه سوسیالیسم روسی و غیر روسی را خواندند و به نگرشی نزدیک شدند که سالها سرکوب سیاسی اش را تبلیغ و تئوریزه می کردند. بخش دیگری جذبِ گرایش های سوسیال دموکراتیک شدند و سالهاست که با این تفکر فعالیت می کنند.
اما نیروهایی که در ایران مانده بودند، طبق اطلاعات من اغلب شان از فعالیت سیاسی کناره گیری کردند و جذب بازار کار و زندگی شدند.
نکته مهمی که در این رابطه به چشم می خورد، طرفداری هر سه گروه و گرایشی که نام بردم، از جناح یا باندهایی از حاکمیت اسلامی ایران ظرف سالهای گذشته بوده. شما برای این تناقض چه جوابی دارید؟
- همانطور که در پیش اشاره کردم، بنیانهای فکری- نظری بخشی از این طیف نسبت به گذشته تغییر نکرده. آن دوره «خط امام» بود، بعد از آن به اشکالی متفاوت در خطوط دیگری از جناح های حاکمیت خودش را نشان داد. آن بخش از چپی که مدّ نظر شماست، دستگاه فکری و نظام رفتاری اش فرقی با گذشته نکرده و همان تفکر، تحلیل و ارزیابی ها را الان هم دارد. برای نمونه می توانیم به حزب توده ایران اشاره کنیم که همان اندیشه و رفتار سابق را دارد.

* چون این بخش کلیدی ترین بخش مصاحبه است، پرسش ام را در فریم دیگری با شما در میان می گذارم: آیا تناقض دفاع جریانات چپ ضدامپریالیست از جریانها و دولتهای استبدادی- ارتجاعی ناشی از عدم درک آنها از نظام سرمایه و کارکردهای آن است، یا اینکه تناقض در سوسیالیسم و مارکسیسم موردِ باور آنهاست؟
- به نظر من مشکل این طیف از همان تفکری ست که پیش تر اشاره کردم. تفکری که بنیاد تئوری های «انقلاب های ملی»، «راه رشد غیر سرمایه داری» و امثالهم بنا شده؛ تفکری که بنیادش بر مخالفت با چیزی ست که آنها «امپریالیسم» اش می دانند.

* با پرشی بیست ساله به دوران فعلی می رسم. طیفی از سوسیالیستها و مارکسیستهای ایرانی مدعی اند از سوسیالیسم اردوگاهی گذر کرده اند و حتا در نوشته هاشان از «رابرت برنر» ،« میشل لووی»، «دیوید هاروی» و امثالهم فاکت و نمونه می آورند. اما این رویه ی کار است. همین نیروها در سالهای گذشته با اتهام زنی، ترور شخصیت و کارشکنی مانع هر نوع اتحاد عملی در خارج کشور شده اند، و در عین حال با کوبیدن مبارزات داخل- عین ِ طیفی از چپِ داخل- در ادامه از جناح یا باندی از حکومت ایران دفاع کرده اند.
بیایید این معادله را برای من حل کنید: این بسته شدن ناف بخشی از چپ ایران به رژیم اسلامی ایران ناشی از چی ست؟
- به گمان من ِاشکال این طیف از چپ برمی گردد به نگرش «سیاه» و «سفید» ی اش؛ چه در عرصه فلسفی و چه در عرصه تاریخی و سیاسی. در زمینه فلسفی از نگاهِ چپی که مورد نظر شماست، نظر بر «ماتریالیسم» بود و «ایدآلیسم». یکی بهترین بود و همه پاسخ ها را داشت و دیگری فاقد اش بود. در عرصه اقتصادی و اجتماعی هم به همین صورت. چپی با بنیادهای چنین تفکری تصورش این بود که فلسفه و جامعه شناسی بورژوایی، پدیده ای ارتجاعی است و نباید به سراغ اش رفت و به آن دست زد. که این به گمان من همان تفکر «مذهبی» است. در این حالت است که این تفکر همخوانی پیدا می کند با جهان بینی مذهبی. حالا ممکن است با زبان و ادبیات مارکسیستی یا سوسیالیستی این همخوانی را توضیح دهد. یعنی همان چیزی که در سالهای نخست انقلاب در ایران شاهدش بودیم. به گمان من توضیح ِ نقاط اشتراکِ این طیف از چپ ایران با جریانات مذهبی ناشی از جهان بینی این چپ؛ ناشی از نگاه و «تفکر اسطوره ای» اوست.

* نگاهی گذرا به کارنامه چپ ضد امپریالیسم جهانی می اندازم: در کشور لیبی، خیزش های توده ای هر روز سرکوب می شدند، اما طیف بزرگی از چپ جهان و ایران در رسانه های خودشان از پروژه های آبیاری قذافی در لیبی ستایش می کردند. یا در سوریه، که تا بحال نزدیک به ۶۵۰۰ نفر در اعتراضات خیابانی کشته شده اند، اما این گرایش فقط از دخالت امپریالیستها در سوریه ناراحت است آنرا محکوم می کند. حکایت کشور ایران را که نسل ما با پوست و استخوان تجربه کرده و هنوز دارد هزینه اعمال و تفکرات اش را می پردازد.
پرسش ام از شما: آیا «چپ ضد امپریالیسم» ایران و جهان از نظر ژنتیکی با آزادیهای سیاسی، اجتماعی، مدنی؛ اصولاً با مدنیت مشکل دارد؟
- به گمان من بله! آن تفکری که در ایران شاهد فعالیت اش بودیم و الان هم بخشی از جریانات سیاسی آنرا دنبال می کنند، به یاد دارید که آنها لیبی، سوریه و کشورهای مشابه را بر بنیاد تزهایی نظیر راه رشد غیر سرمایه داری جزو جنبش های رهایی بخش تقسیم بندی می کردند و به عنوان مؤلفه ای مهم در حمایت از «سوسیالیسم جهانی» از آنها حمایت می کردند. بر مبنای همین تز هست که آقای قذافی در زمره ی یکی از آزادیخواهان معرفی می شود، چرا که مثلاً ایشان مواضع ضدامریکایی داشته. و ما این رویکرد را فقط در لیبی نمی بینیم. هر کشور و دولتمداری که رویکرد ضدامریکایی داشته باشد، این گرایش جهانی با آنها نقاط اشتراک پیدا می کند و از آنها طرفداری می کنند. این تفکر همان تفکر «تضاد خلق و امپریالیسم» را نمایندگی می کند. درصورتی که به نظر من درک این جریانات از امپریالیسم درکی غلو شده و غیرعلمی است.
در این رابطه، جریانات ایرانی که از آنها صحبت کردیم، با اینکه گذشته شان را نقد کرده اند و به خودشان انتقاد می کنند، اما به گمان من در رفتار سیاسی طیفی از آنها اصلاً تغییری ایجاد نشده.

* این پوشه را می خواهم ببندیم تا از این راه نگاهی داشته باشیم به جهان بینی چپ ضدامپریالیسم در ایران و جهان: حدوداً از بیست سال قبل تا بحال هر اعتراض و خیزش توده ای در ایران را پیش از نیروهای دیگر، طیفی از چپِ داخل و خارج سرکوب سیاسی و ایدئولوژیکی کرده (برای این ادعا تا بحال تعدادی مصاحبه کرده ام). این «چپ» حتا سرکوب فیزیکی آنها را با تحلیل هایش تبلیغ و تئوریزه کرده. تجربه موسوم به «جنبش سبز» بغل گوش مان است یا مسئله ی تحریم ها و احتمال حمله نظامی به ایران، و دفاع ضمنی یا مستقیم این نیروها از حکومت ایران در جلو چشم مان.
برای جمع بندی این بخش می خواهم بر نکته ی قبلی ام دوباره تأکید کنم: بخش بزرگی از چپ ایران و جهان با اینکه ادعا می کند، استدلال های سیاسی اش از استدلال ها و بنیانهای فکری چپ اردوگاهی فاصله گرفته، اما در نهایت، جریانها و نظام های استبدادی- ارتجاعی متحدین اصلی چپ ضدامپریالیسم هستند تا نیروها و افکار مترقی و طبقه کارگر ایران و جهان.
در حاشیه به این نکته هم اشاره کنم که به باور من هیچگاه اندیشه چپ در صد سال گذشته در ایران، مثل زمان حاضر، اینقدر از  اقبال اجتماعی کم برخوردار نبوده.
اما پرسش ام از شما: آینده چپ در ایران را چگونه می بینید؟ جواب به این پرسش از این جهت اهمیت دارد، که تغییر و تحولات در پشت مرزهای ایران است. در فقدان اندیشه چپ، شما دورنمای تغییرات ساختاری در ایران را چگونه می بینید؟
- ببینید، من فقدان چپ را در ایران نمی بینم؛ چپ در ایران حضور دارد. منتهی همانطور که اشاره شد، چپِ موجود در ایران یک چپ تغییر کرده است. مثلاً جدا از عنصر اساسی ای که چپ با آن شناخته می شود؛ مثل عدالت طلبی و تغییر وضع موجود، امروز چپ در ایران سیمای دیگری پیدا کرده. شما می بینید، اعتقاد و مبارزه برای تحقق آزادی و دموکراسی؛ برداشتن انواع تبعیض ها؛ جدایی دین از حکومت؛ صلح طلبی؛ مبارزه با سلطه طلبی امپریالیسم- نه از نگاهی که به آن اشاره کردیم- خواسته هایی است که جریاناتی آنرا نمایندگی می کنند. در واقع چنین چپی در ایران حضور دارد...

* در مقابل استدلال تان می ایستم: در کمپین انتخاباتی احمدی نژاد در دور نخست شما می توانید نام اغلب نیروهای چپِ باچهره را ببینید. اغلب این نیروها در آن دوره ایشان را ستودند. چپِ مورد اشاره شما کجا است و چه نمودهایی داشته؟
- ممکن است الان چپ را به عنوان یک جریان، حزب یا سازمان نتوانیم مطرح کنیم. ولی واقعاً آنچه که در سطح جامعه ما جاری ست؛ حتا در تلاش هایی که برای شکل گیری تشکل های مدنی، زنان، دانشجویی و نظایر اینها در جامعه در جریان است، تفکر چپ را با نیروهای اجتماعی معین اش می بینیم. اما چون شرایط فشار و سرکوب است، همانطور که گفتم، نمی شود آنرا در یک سازمان یا حزب سیاسی مشاهده کرد. منتهی نوع دیگری هم از چپ هست که شما به اش اشاره کردید؛ به عنوان جریانهایی که قبلاً بودند و اصلاً تغییری نکرده اند. خلاصه کنم، به نظر من یک جریان چپِ مدرن در ایران و حتا در خارج کشور حضور دارد که به سوسیال دموکراسی اعتقاد دارد و برای خواستهای معینی نظیر مردم سالاری اجتماعی مبارزه می کند.

* شما به عنوان فردی که مدت کوتاهی از زندگی سیاسی و اجتماعی اش را با گرایش «چپ ضد امپریالیسم» به سر کرده، و به عنوان فردی که سالها فعالیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مستقلی داشته، اگر بخواهید اصلی ترین تجربه خودتان را از آن دوره کوتاه به نسل جوان ایران منتقل کنید، به او چه خواهید گفت؟
- آن نگاه و تعاریف کلاسیکی که از امپریالیسم در آن دوره مطرح می شد، به نظر من مجموعه ای از دگم ها و برداشت های یک جانبه و غیرعلمی ای با خودش داشت که باعث شدند، مسائل پراهمیت تری نظیر بحثِ آزادی های مدنی و سیاسی؛ و بطور کلی بحث دموکراسی برای نیروهای چپ در حاشیه قرار بگیرد. البته منظور من تأییدِ بنیانهای اقتصادی و سیاسی امپریالیسم نیست، بلکه برداشت های غلط و غیرواقعی از این ترم است. بنابراین آن چیزی که من روی آن انگشت می گذارم، تأکید بر اصل دموکراسی در نگاه و جهان بینی چپِ مدرن در ایران است.

* مسعود نقره کار از شرکت تان در این گفتگو یکبار دیگر تشکر می کنم.
- من هم از شما متشکرم.
*    *