۱۳۹۰ بهمن ۲۶, چهارشنبه

علی اصغر حاج سید جوادی- برای کسانی که از خارج برای داخل نسخه می‌نویسند


بنابراین با داشتن این سابقه و با گذراندن ۴ سال زندگی جهنمی پُر از خشونت و فساد و عوام‌فریبی و لاف‌زنی و گزافه‌گوئی در ریاست جمهوری احمدی‌نژاد؛ اگر در صدد تحریم انتخابات در سال ۱٣٨٨ بودند، نیازی به تبعیت از دستور نسخه‌نویسان حرفه‌ای از خارج از کشور نداشتند؛ اما چگونه بود که مردم ایران که خاطره خوشی از دوران ٨ ساله ریاست جمهوری خاتمی نداشتند با آن همه شوق و امید و انتظار او را با بالاترین رقم رأی در تاریخ تمامی تاریخ انتخابات پس از مشروطیت یعنی با ۲۰ تا ۲۱ میلیون رأی به ریاست جمهوری رساندند و چگونه شد که بار دیگر و بی‌اعتنا به دستور تحریم نسخه‌نویسان حرفه‌ای خارجه‌نشین با همان شوق و شور و اراده‌ای که در انتخابات خاتمی در سال ۱٣۷۶ به منصه ظهور رساندند در خرداد سال ۱٣٨٨ برای انتخاب موسوی به حوزه‌های رأی‌گیری هجوم بردند و با میلیون‌ها رأی از همان ساعات نخست رأی‌گیری پیروزی مسلم او را تضمین کردند؟
اما اکنون دو سال و نیم از انتخابات لبریز از تقلب و توطئه و وقاحت ریاست جمهوری و تحمیل پیروزی احمدی‌نژاد برای ۴ سال آینده گذشته است، آیا نسخه‌نویسان حرفه‌ای قبل از صدور دستور تحریم به تغییراتی که در این دو سال و نیم و در تاثیر آن انتخابات یا افتضاحات رسوا که عالمگیر شد توجه کرده‌اند؟ از علت کنار رفتن خاتمی از معرکه نامزدی که در صف اول بود و ورود موسوی و شعارهای انتخاباتی او که بطور مستقیم اختیارات خامنه‌ای را نشانه میگرفت که طبق اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی به تسلط رهبر بر نهاد صدا و سیما و نیروهای نظامی و انتظامی و قوه قضائیه برمیگشت؛ از نامه سرگشاده رفسنجانی یار و شریک قدیمی و عامل اصلی انتصاب خامنه‌ای به رهبری و هشدار به او درباره وضع بحرانی کشور و نارضایتی مردم، از تائید خامنه‌ای به عنوان رهبر به صحت و اصالت انتخاب احمدی‌نژاد و تبریک به او قبل از اعلان رسمی پیروزی او، از اعمال وحشیانه بی‌سابقه و لجام گسیخته پاسدار و بسیجی و کشتار و زندان و شکنجه و اعترافات و محاکمه‌ها؛ از توقیف همگامان و شرکای درونی نظام ولایت از آغاز بر ضد آرمانهای انقلاب نظیر گروههای مشارکتی و اصلاح‌گرا و مجاهدین انقلاب‌اسلامی و غیره؛ از تشدید تحریم‌های سیاسی و اقتصادی اروپا و آمریکا؛ از تهدید اسرائیل به مداخله نظامی؛ از کاهش روز به روز ارزش پول و افزایش روز به روز قیمت‌ کالاهای ضروری و سقوط پیاپی سطح زندگی مادی و معنوی جامعه؛ از فرار ویرانگر ثروت‌های بادآورده و سرقت و انتقال درآمدهای ملی به خارج و فرار غارتگران عالیرتبه بانکی و مالی و دولتی نظام؛ از تعطیل پیاپی کارخانه‌ها و موسسات کوچک و بزرگ تولیدی به نفع واردات سرسام‌آور چینی به قیمت افزایش روز به روز تعداد بیکاران و گسترش روز افزون فقر و فحشا و اعتیاد و جنایت؛ از فرار مرتب مغزها و جوانان مستعد و محروم از ادامه تحصیل و خروج سرمایه‌ها به جای سرمایه‌گذاری؛ و سرانجام از آغاز سرکشی و رقابت و مقابله آشکار احمدی‌نژاد پس از پیروزی با خامنه‌ای بر سر تصاحب انحصاری قدرت و تبدیل دو نهاد قدرت استبدادی رهبری و ریاست جمهوری به یک نهاد منحصر به هدف ارضای اشتهای سیری ناپذیر احمدی‌نژاد برای تصاحب کرسی نظام سیاسی استبداد مطلقه؛ از شکاف بین دو جناح متحد گروه احمدی‌نژاد با بیت رهبری و حذف قدرت مطلقه ورشکسته و رسوای خامنه‌ای بر سر نهاد قدرت حاکم بر کشور طبق اصل ۵۷ قانون اساسی؛ یعنی قوه مقننه و قضائیه و اجرائیه از آغاز ورود نظام سیاسی ولایت مطلقه فقیه به دوران هرج و مرج سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فقدان قدرت متمرکز یا اتوریته و مدیریت متمرکز قانونی در نظام سیاسی کشور و .... آیا نسخه‌نویسان سیاسی خارج از ایران از خود پرسیده‌اند که چگونه شد که شعار اولیه انتخاب‌کنندگان که «رأی من کو» که به تقلب‌های آشکار و رسوای انتخابات برمیگشت به شعار «مرگ بر دیکتاتور» تبدیل گردید که بطور مستقیم خطاب به خامنه‌ای بود؟ و چگونه بود که با شرکت میلیونها رأی‌دهنده در انتخابات هدف مردم در آغاز نظام ولایت و مخالفت با آن نبود؛ هدف مردم استیفای حقی پایمال شده بود که در قانون اساسی جمهوری اسلامی به مردم داده شده است؛ و چگونه شد که احمدی‌نژاد در مناظره‌های تلویزیونی با سه نفر نامزد اصلی در انتخابات یعنی موسوی و کروبی و رضائی که هر سه از غربال استصوابی شورای نگهبان قانون اساسی گذشته بودند خطاب به کارگردان جلسه مناظره گفت «شما باید وقت بیشتری نسبت به وقت آقایان به من بدهید زیرا من فقط با این آقایان طرف نیستم»؛ نامزدهای حاضر در جلسه میدانستند هنگامی که احمدی‌نژاد در سخنان خود به آقازاده‌ها و فساد آنها در دستگاه نظام و به امتیازات آنها حمله کرد مقصود طرف مورد اشاره او جز رفسنجانی نبود که احمدی‌نژاد از مخالفت رفسنجانی با او و از حمایت رفسنجانی از موسوی بر علیه او و از نفوذ رفسنجانی در شبکه‌های مختلف درونی نظام سخت برآشفته بود، اگر کمیت و کیفیت این «چگونه‌ها» به اضافه آنچه که علل قطع و وصل‌های پیاپی‌ای که درون سیرک آشفته نظام سقف شکسته مخصوصاً پس از تقلب‌های رسوای انتخاباتی رُخ داده است قبل از صدور نسخه‌های تحریم مورد تأمل و تحلیل قرار گیرد؛ شاید به این پرسش برسند که چگونه شد که میلیونها رأی‌دهنده در انتخابات خرداد ۱٣٨٨ بدون سازمان و بدون رهبری و بدون قرار و مدار از قبل به حوزه‌های رأی هجوم بردند و بدون آگاهی از یکدیگر و توافق حزبی یا سازمانی یا عقیدتی به نامزدی که برگزیده بودند رأی دادند و چگونه شد مردم بدون سازمان و بدون رهبری و بدون توافق قبلی و بدون ترس و بیم از عکس‌العمل مزدوران وحشی بسیجی و سپاهی و مداحان موتورسوار به صورت امواج خروشان و طوفانی خشم و خروش در کنار هم از زن و مرد و پیر و جوان و دانشجو و کارمند و پیشه‌ور به جنبش در آمدند؛ آنچنان که از هیبت طنین انعکاس رعد‌آسای این خشم طوفانی؛ دنیائی به تعجب و تحسین برآمد و برای متولیان خائن و جنایتکار نظام و در رأس آن خامنه‌ای و احمدی‌نژاد؛ در غلبه بر ترس و وحشت خود؛ راهی نداشتند جز توسل به وحشیانه‌ترین و بی‌سابقه‌ترین نوع سرکوب و تجاوز و شکنجه به مردم که جز عشق خود به آزادی و اراده خود برای رهائی از اختاپوس مافیائی ولایت مطلقه سلاحی نداشتند.
اکنون از راه دور و بدون تامل در کیفیت و کمیت تغییراتی که در دو سال و نیم پس از انتخابات رسوای ریاست جمهوری سال ۱٣٨٨ در روابط درونی و بیرونی نظام ولایت ورشکسته با خود و با مردم و با سیاست خارجی رخ داده است چگونه میتوان نسخه تحریم در انتخابات مجلس شورای اسلامی از خارج صادر کرد؟ اکنون مردم میدانند که موضوع اصلی در انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی رقابت و تلاش برای تصاحب اکثریت در مجلس بین دو جناح شریک قدیمی و دشمن کنونی یعنی جناح احمدی‌نژاد و جناح خامنه‌ای هر یک از آنها خیال می‌کنند که با تصاحب اکثریت کرسی‌های مجلس راه پیشرفت خود را به سوی راندن حریف از صحنه قدرت را هموار خواهند کرد. مردم می‌دانند که هر دو جناح با همه‌ی اختلافات بین خود و رقابت بر سر تصاحب انحصاری قدرت استبدادی در یک مسئله با یکدیگر در توافق و هماهنگی کامل هستند و آن سرکوب مخالفت‌ها و مخالفین و ناراضیان گسترده در همه قشرهای پراکنده جامعه ایران و حذف نشدن از صحنه انحصار قدرت است؛ بنابراین اگر مردم به هر دلیل از دادن رأی امتناع کنند میدانند که هر دو جناح خلوت بودن حوزه‌های رأی را با پُر کردن آرای تقلبی از هر نوع جبران خواهند کرد؛ بنابراین اگر مردم با اطلاع از ماهیت و هدفی که در این انتخابات نهفته است؛ قدم به میدان انتخابات گذاشتند و به سوی صندوق‌های رأی بدون سازمان و بدون رهبری و بدون توافق قبلی رفتند به مصداق امر محال نافی تصور امر محال نیست آیا نمیتوان تصور کرد که این بار نیز نظیر دفعات قبل و به اقتدای پایدارای مردم سوریه و مصر ممکن است برای مقاومت به هدفِ یا مرگ یا پیروزی پا به مهلکه انتخابات نهند؟ مگر جنبش غیر منتظره مردم تونس پس از اطلاع از عمل مأیوسانه و خشم‌آمیزی که محمد بوعزیزی فروشنده دوره‌گرد دیپلمه در اعتراض به نظام فاسد و مستبد بن‌علی و بیعدالتی آن با جان خود کرد مسبوق به قرار قبلی و متکی به سازمان و رهبری بود؟ مگر آخرین قطره ناامیدی و خشمی که از کاسه فقیر زندگی او به پهنه فساد و بیداد گسترده دولت مستبد تونس سرریز کرد، دنیای عرب را از ترس و هراس از مقابله با نظامهای مستبد حاکم خلاص نکرد و به میدان مبارزه برای آزادی نکشاند؟ مگر ماهها مبارزه و مقاومت غول‌آسا و اسطوره‌ساز مردم سوریه که تاکنون با دادن ۶ هزار کشته و هزاران زخمی و زندانی همچنان برپاایستاده است از آغاز بدون رهبری و بدون سازمان نبود؟ مگر برای برخاستن و مقاومت کردن مردم مصر و تونس و سوریه و لیبی و یمن در انتظار رسیدن نسخه‌های نوشته هموطنان مقیم خارج از وطن خود بودند؟ این نوع نسخه‌نویسی و بیانیه‌های لبریز از امضا تاثیری در لاشه پوسیده نظام ولایت مطلقه و لاشخورهای روز به مزد پیرامون آن ندارد، مگر ارضای وجدان مغفوله کسانی که در نظام ولایت مطلقه صاحب مقام بودند اما با اولین توپ رقیب از صحنه گریختند؛ یا گروهها و افرادی که می‌خواستند بدون تحقق حقوق و آزادی‌های مشترک به کمک چوب زیر بغل فرمول‌های عوام پسند ایدئولوژی به قدرت برسند. بهتر آنست که قبل از صدور نسخه برای پیش‌گیری از مرضی که هموطنان ما در داخل بهتر از ما مرض و عوارض دردناک این بیماری را می‌شناسند و تجربه کرده‌اند؛ با عقل و شعور خود خلوت کنیم و از خود بپرسیم که چرا پس از صد سال مبارزه و تلاش مردم ایران هنوز از حقوق و ارزش‌های مشترکی محرومند که جدائی ناپذیر از انگیزه وجودی انسان است و همان ارزش‌ها و حقوق مشترکی که در دهها سال قبل پدران مبارز و روشن‌اندیش ما با توجه به امکانات و شرایط تاریخی زمان خود در قانون اساسی مشروطیت با الهام از ارزش‌ها و حقوق مشترک در دموکراسی‌های غرب پیش‌بینی کرده بودند؟ چرا ما هنوز نتوانسته‌ایم و یا نخواسته‌ایم ضرورت حیاتی اولویت این حقوق و ارزش‌های مشترک یا اونیورسل UNIVERSEL را بر ارزش‌های فردی یا جمعی مذهبی و نژادی و جنسی و قومی و عقیدتی خود که در جای خود دارای حق و مورد احترام است قبول کنیم و همچنین به قبول این حقیقت تن در دهیم که تا هنگامی که حقوق و ارزش‌های مشترک در یک توافق عمومی و مبارزه در یک صف متحد متحقق و مستقر و بنیادهای آن در چارچوب نظام سیاسی کشور و تفاهم عمومی جامعه نهادی نشود؛ هرگز به طرح و تبلیغ و تنوعات فکری و گرایش‌های عقیدتی خود در چارچوب احزاب و گروه‌های پراکنده و بیگانه از حقوق و ارزش‌های مشترک موفق نخواهیم شد. ریشه اساسی شکست‌های پیاپی جنبش‌های اجتماعی ـ سیاسی ما در همین تفرق‌ها و جدایی‌ها و حتی تا مرز دشمنی و تهمت و دشنام و ترجیح اولویت گرایش‌های عقیدتی و منافع فردی یا گروهی بر حقوق و ارزش‌های مشترک و عمومی است.
وقت آنست که بنگریم که تمامی جنبش بیداری اعراب از غرب تا شرق خاورمیانه و خاور نزدیک و قبل از آن جنبش میلیون‌ها مردم ایران در اعتراض به تجاوز دو جناح متحد خامنه‌ای و احمدی‌نژاد در تقلب‌های آشکار در انتخابات ریاست جمهوری ۱٣٨٨ برای دفاع از گرایش‌های دینی یا عقیدتی سیاسی و اجتماعی فردی یا گروهی یا حزبی نبود؛ بلکه برای ادامه تجاوز اقلیت حاکم مستبد به حقوق مشترک و ارزش‌های انسانی مشترک بود؛ یعنی برای اعتراض به محرومیت جامعه از آزادی به معنای حق ذاتی انسانی است در گسترده‌ترین مفاهیم آن یعنی آزادی عقیده آزادی وجدان و آزادی بیان و آزادی انتخاب و آزادی اجتماع و برابری حقوق و آزادی‌های زن و مرد؛ برای برقراری قانون و عدالت در توزیع فرصت‌ها و تنوع فرهنگ و مناسک و سنت‌های قومی و مذهبی و نژادی و هرگونه آزادی ناشی از تکامل و تحول حاصل از دانش و تجربه‌های علمی و عملی بشری که تحقق اجرائی آن در چارچوب قانون به نیازهای متحول جامعه پاسخ می‌دهد.
وقتی کسانی با تکیه به اعتباری که برای خود ساخته‌اند از هزاران کیلومتر فاصله به هموطنان خود اخطار می‌کنند که: «مردم ایران فرصت زیادی ندارید، شرکت در تحریم انتخابات فرصتی تاریخی است». گویا هنوز به عمق مفهوم لرزه‌هائی که تار و پود نظام ورشکسته ولایت مطلقه را با خیزش طوفانی خود قبل از انتخابات خرداد ۱٣٨٨ و پس از انتخابات رسوای آن از هم گسیخته است پی نبرده‌اند. شرکت میلیونها مردم ایران در انتخابات خرداد ۱٣٨٨ ریاست جمهوری با وجود شناخت قبلی از استمرار تقلب و تجاوز در صندوق‌های رأی در تاریخ چندین دهساله انتخابات؛ اولین پیام مردم ایران در اراده برای خروج از مدار بسته دین و دولت در نظام استبداد چندین صد ساله ایران بود. به عبارت دیگر مردم ایران با عبور آگاهانه و شجاعانه از نظام ولایت مطلقه فقیه که انقلاب ۱٣۵۷ دولت را در دین مستهلک کرده و قرآن و چماق را در یک کفه نهاده بود؛ خواستار جدائی دین از دولت و دولت از حکومت از راه آرای خود در انتخابات ریاست جمهوری بودند. هدف این‌‌ گام نخستین به سوی صندوق‌های رأی و خیزش پس از آن بر علیه صندوق‌های دزد زده پیام عمومی مبارزه برای تحقق حقوق مشترک یا آزادی‌های فرامذهبی و فراجنسی و فراعقیدتی بود، این پیام؛ جهانی و عمومی یا اونیورسل است که طنین آنرا این روزها از گلوی مردم روسیه بر علیه تزار جدید پوتین که در سر سودای استبداد استالینی دارد می‌شنویم؛ و همچنین از مردم اسرائیل که فارغ از تجاوز ۶۰ ساله اسرائیل به حق مردم فلسطین اعتراض به دولتی است که در مجلس اسیر ارتجاعی‌ترین قشر پرستندگان و زمین‌خواران صیون هستند. این پیام اگر سبز است و یا سفید و یا سرخ و سیاه پیامی جهانی برای حقوق و ارزش‌های مشترک انسان است. این پیام؛ پیام عبور از مرز تنوعات فکری و منافع فردی و گروهی و خودخواهی‌ها و خودمحوری‌هاست؛ این پیام سنگ اساسی استیفای حقوق و ارزش‌ها و آزادی‌های مشترک و هدف اصلی استقرار حاکمیت مردمی و حکومت مردم‌سالاری است؛ زیرا دموکراسی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خود فقط یک آرمان و آرزو نیست بلکه یک وسیله برای رسیدن به قدرت هم هست. پایه و ستون و سقف این وسیله حقوق مشترک و ارزش‌های مشترک و یا آزادی و استقلال انسان است. زیرا بندناف حزب پیشاهنگ و آوانگارد لنین و ولایت مطلقه یا حکومت فقهای خمینی یا دولت فیلسوف‌های افلاطونی سرانجام به حکومت کا ـ ژ ـ ب استالینی و ریاست جمهوری احمدی‌نژادی و نرون رومی بسته می‌شود. شیرازه این پیام عبور انسان از مرز منافع فردی و خصوصی و گروهی برای استقرار حقوق مشترک است.
٭٭٭
اکنون هدف اصلی در نظام حاکم ولایت مطلقه فقیه جنگ دو جناح رقیب احمدی‌نژاد و خامنه‌ای بر سر تصاحب اکثریت کرسی‌های وکالت در انتخابات مجلس شورای اسلامی و در حقیقت دور کردن هرچه بیشتر و طولانی‌تر کردن دسترسی مردم است به حقوق مشترک به هدف متراکم کردن هرچه بیشتر در مرکزیت انحصاری قدرت استبدادی است؛ بنابراین مشکل هر دو جناح مشکل تعداد حضور یا عدم حضور مردم در حوزه‌های رأی‌گیری نیست؛ مشکل دغدغه خاطر هر دو جناح کیفیت مبارزه برای تصرف هرچه بیشتر کرسی‌های مجلس است.
هدف اصلی احمدی‌نژاد و جناح طرفدار او اول تسخیر سنگر ریاست جمهوری برای بار دوم بود که این سنگر را با موافقت و کمک جناح خامنه‌ای به قیمت قبول هرچه رسوائی و ننگ تصرف کردند؛ هدف بعدی احمدی‌نژاد و جناح او در گام بعدی تصرف سنگر دوم یا نهاد مجلس شورای اسلامی است که نهادی از سه نهاد قانونی حاکم بر کشور است؛ در تصرف این سنگر طرف اصلی احمدی‌نژاد و جناح او مردم و حضور یا غیاب آن‌ها نیست؛ زیرا حضور مردم را تاحد مقدور به کمک پولهای باد‌آورده و بی‌حساب و کتاب نفت و گاز می‌خرد و با اعمال تقلب علنی و مخفی کسری خود را با پُر کردن صندق‌های رأی جبران میکند؛ طرف اصلی احمدی‌نژاد و جناح او خامنه‌ای و شبکه‌های مرتبط با بیت رهبری است؛ زیرا احمدی‌نژاد که سناریوی اصلی او با خیزش غیرمنتظره میلیون‌ها رأی‌دهنده در اعتراض به تقلب‌های رسوای انتخابات سال ۱٣٨٨ مخدوش شده بود خیال میکند که با تصرف سنگر دوم یا قوه مقننه راه او برای تصرف سنکر سوم یعنی قوه قضائیه هموار شده و زمینه راندن خامنه‌ای به بیرون از مرکزیت قدرت متلاشی شده ولایت آسان‌تر و مساعدتر می‌شود. در نقطه‌ی پایانی این جدال و ارضای اشتهای سیری ناپذیر قدرت در این دانشجوی سابق و فرماندار و استاندار و فرمانده سپاهی و بسیجی و وابسته به مکتب سلفی و حجتیه مصباح یزدی و شهردار اسبق تهران بود احمدی‌نژاد را در صورت پیروزی بر حریف به سوی تقلید از سرهنگ چاوز رئیس جمهور قدرت‌طلب و چپ‌نمای ونزوئلا و اورتگاه چریک سابق و رئیس جمهور کنونی نیکاراگوا و کاسترو دیکتاتور از کارافتاده و انقلابی سابق کوبا سوق خواهد داد؛ که در شرایط کنونی ورشکستگی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و بن‌بست‌های هر روز تنگتر در سیاست خارجی و تحریم‌های هر روز شدیدتر مالی و اقتصادی و سیاسی جز استقرار یک نظام شبه فاشیستی نظامی راه حل دیگری برای او به چشم نمی‌خورد که در آن حال حرف آخر را سرداران تشنه قدرت و پول می‌زنند نه احمدی‌نژاد که سودای پیشوائی و جنون قدرت انحصاری در سر دارد زیرا که او نه سردوشی بر شانه‌ها دارد که سردارم و نه عمامه بر سر که ولی فقیه هستم و نه کراوات بر گردن و یقه که متمدن و به اصطلاح مدرن و متجددم؛ این سرنوشت انسان‌هایی است که به خاطر جهل و نادانی از یک سو و به علت راه همواری که مزدوران و آتش‌بیاران جان برکف بانیان اولیه ولایت دینی در اختیار دارند از سوی دیگر پای خود را بیش از حد ارزشی که دارند در بساط قدرت دراز می‌کنند؛ در گسترده نگاه از این زاویه؛ افرادی نظیر رفسنجانی و خامنه‌ای و نظایر آن‌ها نیز از دایره این سرنوشت محتوم بیرون نخواهند بود.
اما برای خامنه‌ای و جناح او که ناتوانی در اعمال قدرت خود را در مقابله با احمدی‌نژاد و جناح او پس از آغاز سرکشی او ثابت کرده بود؛ حتی با احراز اکثریت در مجلس هم آینده‌ای وجود ندارد. این آینده در گذشته سی و سه ساله عمر ولایت مطلقه ملاها به پایان رسیده بود؛ زیرا در صدها سال تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران به قول ابومسکویه رازی دین همیشه شالوده و بنیان و شاه یا حاکم همیشه پاسدار و نگهبان دین بوده است. به این ترتیب پیوند دین و دولت در ایران پیوندی به درازای تاریخ قبل از حمله اعراب به ایران دارد. و در واقع پیوند دین و دولت در عمل پیوند علما ‌و مراجع دینی با شاه و حکومت است. از این جهت است که آنها صف خود را شریک دولت و طلبکار از دولت می‌دانسته‌اند. اما بخشی از این مراجع و در مراتب بالای مرجعیت دینی در ایران و در عراق یعنی نجف و کربلا و سامره نظیر آخوند خراسانی و مازندرانی و خلیلی و میرزای نائینی و بهبهانی و مدرس و طباطبائی و وعاظ سرشناسی نظیر سید جمال‌الدین اصفهانی و ملک‌المتکلمین و غیره به حمایت از مشروطه و مخالفت با استبداد شاه و درباریان و پشتیبانی از پیشگامان تجددطلب مشروطه برخاستند؛ بیرون راندن آنها از میدان سیاست و دخالت در امور اجتماعی و مخالفت خمینی به علت فاصله‌گیری مغرورانه شاه از صف ملاها در رابطه با تظاهرات توخالی و مبتذل تجدد نمائی و غفلت از مراعات وظایفی که در حیطه پیوند تاریخی دین و دولت به شاه و دولت مربوط می‌شد و سرکوب تظاهرات طلاب دینی در قم، همراه با کشتار و زندان و شکنجه زمینه طرح عقده‌های سرکوفته حوزه‌های دینی به اضافه مخالفت جناح ملیون مذهبی به دست خود شاه بر علیه استبداد او هموار شد و این راه با انقلاب ۱٣۵۷ به وصول طلب تاریخی دین از دولت و ترکیب استبداد سیاسی و استبداد دینی در قالب ولایت مطلقه یا پادشاهی صنف مذهبی منتهی شد و این اختلاط مشئون به مردم ایران با گذار از یکی از دردناک‌ترین دوره‌های تاریخ پُر رنج و اسارت خود تحمیل شد؛ خیزش انقلابی مردم ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱٣٨٨ را میتوان نقطه آغاز پایان پیوند چندین صد ساله دین و دولت و همبستگی مردم ایران برای استقرار حقوق و ارزش‌های مشترک یعنی حقوق معوق مانده صدساله ما در قانون اساسی مشروطیت تلقی کرد.
۱۹ بهمن ۱٣۹۰

نقدی بر مقاله ی انقلاب چه مفهومی دارد؟ بهرام رحمانی



نقدی بر مقاله ی انقلاب چه مفهومی دارد؟ بهرام رحمانی
بهرام رحمانی یکی از چهره های نام آشنای صنعت مقاله نویسی در زبان فارسی است. گذشته از این̊ بی شک می توان ایشان را بر پایه ی فرآورده های انبوه اش، یکی از زحمت کشان ِانبوه ساز به نام عرصه ی صنعت مقاله نویسی نیز قلمداد کرد. اما کیست که نداند تولید انبوه در عرصه ی اندیشه، آن هم به صورت فردی، مستلزم صرف چه نیروی توانا فراسایست. بدیهی است چنان چه این نیروی از دست رفته، باز تولید گسترده نشود، رفته رفته سبب فرسوده گی نیروی خلاق ذهنی و افتادن به ورطه ی تولید فرآوردهای نخ نما و ُبنجل خواهد شد. مقاله ی انقلاب چه مفهومی دارد؟ نوشته ی بهرام رحمانی یکی از نمونه های مثال زدنی فرآورده های بُنجل صنعت مقاله نویسی انبوه در زبان فارسی است. نوشته ی ایشان فاقد هر گونه ساخت منطقی و سرشار از مفاهیم و احکام و استدلال های غیر منطقی است. در ادامه می کوشم با بررسی و باز خوانی فرآورده ی ایشان، مدعای خود را مستدل کنم.
هر فرآورده ی بُنجلی را می توان با وارسی و بررسی اجمالی کیفیت مواد استفاده شده در ساخت آن فرآورده، از فرآورده ی مرغوب بازشناخت. مقاله یکی از فرآورده های مفهومی است، در نتیجه مفاهیم روشن و گویا، احکام سنجیده و استوار و زنجیره ی استدلال های منطقی از مواد ضروری ساختن/ نوشتن هر مقاله ی روشنگر و درخور تأمل است. به این اعتبار می توان گفت یکی از راه های شناخت مقاله ی بُنجل̊ بررسی میزان ِ روشنی مفاهیم  و سنجیده گی احکام و منطقی بودن استدلال هایی است که آن مقاله با آن و بر پایه ی آن ساخته / نوشته شده است. با یک نگاه اجمالی به نوشته ی بهرام رحمانی به روشنی درمی یابیم که مفاهیم و احکام و استدلال های به کار رفته در نوشته ی ایشان نه گویا و روشن اند، نه سنجیده و منطقی. برای نمونه به این چند بند از نوشته ی ایشان توجه کنید:
« کارل مارکس، راه رسیدن به آزادی و برابری را گذر از انقلاب می داند. در معنای انقلاب مارکسیستی اقدامی است که بر اثر آن حاکمیت یک طبقه اجتماعی به گونه ای قهرامیز به طبقه ای دیگر منتقل شود. مفهوم انقلاب، در این معنا، به معنای پذیرش فلسفه تاریخی مارکسیستی و حاکمیت و طبقه است.» همان گونه که می بینید این بخش از نوشته ی بهرام رحمانی بیشتر شبیه سالادی از کلمات و احکام بی معنا است. از ایشان باید پرسید به راستی کدام مارکسیستی، انقلاب را اقدامی می داند که بر اثر آن حاکمیت یک طبقه ی اجتماعی به گونه ای قهرآمیز به طبقه ی دیگر منتقل می شود؟ برای مثال کدام مارکسیستی می پندارد انقلاب سوسیالیستی یعنی انتقال حاکمیت طبقه ی سرمایه دار به طبقه ی کارگر؟ یا انقلاب بورژوایی یعنی انتقال حاکمیت طبقه ی فئودال به طبقه ی بورژوا؟ کیست که نداند در انقلاب اجتماعی حاکمیت طبقه ی حاکم به طور دیالک تیکی نفی می شود نه منتقل. مهم تر آن که در انقلاب سوسیالیستی نه فقط حاکمیت طبقه ی حاکم نفی می شود، بل  دستگاه های اداری و نظامی و ایده ئولوژیک حاکمیت بورژوازی نیز باید در هم شکسته شود.
در ادامه می افزاید: « مارکس، تضاد را موتور یا نیروی محرکه اصلی تاریخ می دانست و به عقیده وی، تضاد لزوما و قویا باعث دگرگونی هایی در زمان های کم و بیش کوتاه می گردد و در حقیقت در نتیجه مخالفت بین گروه های مختلف ذینفع است که ساخت اجتماعی دگرگون می شود.» تنها عبارت با معنای بند یاد شده، همان عبارت نخست نوشته ی ایشان است، که به رغم با معنا بودن روایتی مخدوش از نظر مارکس است؛ زیرا مارکس مبارزه ی طبقاتی را نیروی محرکه ی تاریخ می دانست، نه تضاد را.
در بخشی دیگر نیز مدعی می شود که: « نهایتا مارکس، با تحلیل دگرگونی های اجتماعی، روشی تازه ارائه داده است بدین ترتیب که دگرگونی ها را در رابطه با دو دسته از عوامل باید مورد بررسی قرار داد: اول نیروهایی برونی که خارج از سیستم قرار دارند مثل اثرات محیط طبیعی، اقلیم و یا اشاعه و گسترش تکنیک و آگاهی ها و دوم نیروهای درونی که توسط سیستم اجتماعی و در درون خود سیستم و از کار کردهای آن یا می گیرند و نشات می یابند و این در واقع یکی از ویژگی های سیستم اجتماعی است که در درون خود نیروهایی را وجود می آورد که باعث دگرگونی و تبدیل آن می شود.»  به جرات می توانم مدعی شوم کسی تا به حال بدتر از این به معروفی روش شناسی مارکس نپرداخته است. مهم تر آن ایشان حتا از درک و بیان آن چه به زعم خود از روش شناسی مارکس فهمیده نیز سخت ناتوان است. فرض کنیم روش مارکس در تبیین دگرگونی های جامعه بر پایه بررسی نیروهای خارج از سیستم و درون سیستم استوار است. در این صورت ایشان بر چه پایه ای مدعی می شود که مارکس اشاعه و گسترش تکنیک و آگاهی ها را به مثابه نیروهای خارج از سیستم تلقی می کرده است؟
در ادامه می فرمایند: « کارل مارکس، بیتن گذار سوسیالیسم علمی، معتقد است که جامعه سرمایه داری منجر به شکل گیری دو طبقه حاکم و کارگر می شود طبقه حاکم به استثمار اقتصادی طبقه کارگر می پردازد که این عمل منجر به از خودبی گانگی و ایجاد یاس و ناامیدی در طبقه کارگر می شود و هنگامی که کارگران از این وضعیت آگاه شدند تشکیل صنف داده و به مبارزه و انقلاب علیه طبقه حاکم پرداخته و آن را نابود کرده و حکومت کمونیسم را ایجاد می کنند.» کارگران پیش از آگاهی طبقه هستند و بعد از آگاه شدن تشکیل صنف می دهند!
بهرام رحمانی در بندی درخشان از متن خود نوشته است: « لنین، حامی انقلاب پرولتاریای مارکس بود که تاکید زیادی بر سازمان و رهبری و اعمال اراده جمعی را عامل انقلاب می دانست او برای ایجاد آگاهی در طبقه کارگر خواستار ایجاد حزب از فعالین سیاسی بود و انقلاب را با جذب بدون توجه به شرایط عینی و ذهنی انقلاب می دانست.» من به سهم خویش از کشفیات ایشان بسیار سپاس گزارم چون تا به حال نمی دانستم که مارکس صاحب پرولتاریا بوده و لنین هم حامی انقلاب پرولتاریای مارکس! مهم تر آن که لنین هم انقلاب را با جذب بدون توجه به شرایط عینی و ذهنی انقلاب می دانسته است!
این نمونه را هم بدون شرح بخوانید و عبرت بگیرید: « برخی از محققان معتقدند که انقلاب های اجتماعی به میان آورنده انتقال های سیاسی و اجتماعی، نزاع طبقاتی و فشار برای تغییرات رادیکال از سوی طبقات پایین است. این انقلاب ها، براساس وضع و موقعیت عاملان شان، به صورت های گوناگون تجربه می شوند. (6) برخی از محققین انقلاب فرانسه و آمریکا و شوروی از آن جمله اند.»

آرزوی برگشت رفسنجانی به حاکميت،کابوس يا واقعيت؟



آرزوی برگشت رفسنجانی به حاکميت،کابوس يا واقعيت؟
ناصر مستشا ر

هاشمی رفسنجانی روزی نيست که به ستايش از دوره زمامداری خويش نپردازد!ژست های ليبرال منشانه هاشمی رفسنجانی اين روزها بسيار شدت گرفته است و در فريبندگی آن جای هيچ شبه ای نيست. همه اميد او در اين نهفته شده است که در غياب يک آلترناتيو فراگير ـ بتواند خود را بارديگر به اريکه قدرت در حکومت اسلامی برساند.او با زبانی سودا گرايانه و فريبنده از تجربيات گذشته خود سخن می گويد ودوره حکومت خويش را عاری از ظلم و ستم وانمود می سازد تا بارديگر نظر جريانات متزلزل و نااميد را به سوی خود جلب نمايد.
برهمگان مشهود و آشکار هست که عصر اقتدار رفسنجانی همانند بقيه دوره های حکومت اسلامی بسيار خونين و ظالمانه بوده است.
تعقيب نويسندگان و شعرا و فرستادن آنها به درون دره هنگام برگشت از گردهمائی نشست فرهنگی کشور ارمنستان از افتخارات شرمگين صدرات هاشمی رفسنجانی هست.

هاشمی قبل از احمدی نژاد گفته بود: يک بمب اتمی برای نابودی کشور اسرائيل کافی هست!
وقتی هواپيما های عراقی نقطه ای درشمال تهران را بمباران کردند ، هاشمی بلافاصله گفت : مهم نيست ـ موشک عراقی ها به خانه يک سلطنت طلب و ژنرال فراری شاه اصابت کرد!
ريشه همه بحران های اقتصادی و براه افتادن شبکه مافيائی آقازاده ها در دوره رياست جمهوری رفسنجانی آغاز شد.
سيستم رانت خواری از ارثيه های شناخته شده نظام اقتصادی دوره رفسنجانی هست و تا به امروز همچنان بسيار شديد تر ادامه دارد.
مردم ديگر حکومت اسلامی را نمی خواهند اما هاشمی رفسنجانی می خواهد که جمهوری اسلامی را در لوای دروغ های شاخدار تزئين نمايد تا بارديگر کلاهی گشاد بر سر مردم ايرا بگذارد تا خاندان خود را به قدرت اصلی در حکومت برساند.
مسئله رفسنجانی فقط رقابت با خامنه ای و احمدی نژاد در کسب دوباره قدرت سياسی هست ،نه منافع مردم ستمديده ائی که شلاق رژيم اسلامی را در همه عرصه ها چه سياسی ،اقتصادی ،اجتماعی در 34 ساله گذشته بر پيکر خود لمس کرده و می کنند!
چرا رفسنجانی از مظالم حکومت اسلامی که از آغاز حکومت اسلامی شروع شده است ،سخن نمی گويد و تنها دوران سياه احمدی نژاد را که ديگر برهمگان آشکار شده است را به زير ذره بين می برد؟

«بعد از اينکه مقداری وضع ما عادی شد، دوباره يک گروه مخفی داشتيم که لو رفت و ما همراه عده‌ای از مدرسين قم که به‌نوعی همه مبارز بوديم، دوباره متواری شديم. من و آيت‌الله خامنه‌ای از قم به تهران آمديم. در تهران زندگی نيمه‌مخفي‌ای داشتيم. در اين شرايط تحقيق و نوشتن برای ما مهم بود. در تحقيقات به کتاب ميراث‌خوار استعمار نوشته مهدی بهار برخورد کردم. يک مقاله درباره اميرکبير داشت. من از قبل، تا حدودی اميرکبير را مي‌شناختم. مقاله خيلی خوبی بود و تفکرم را تحت تاثير قرار داد. بعد از آن در اين مورد دنبال تحقيق رفتم. برای تحقيق به کتابخانه مجلس در بهارستان مي‌رفتم که آن موقع خيلی خلوت بود و گاهی محققان به آنجا مي‌رفتند. »

ناگفتههای هاشمي‌رفسنجانی از کارهای بر زمينماندهاش ـ آفتاب
http://www.aftabnews.ir/vdcgtn9qyak9t34.rpra.html
رفسنجانی می گويد در قبل از انقلاب هم زندگی نيمه مخفی داشت و از جانب ديگر به کتابخانه مجلس شورای ملی در بهارستان که لابد امنيتی و پليسی نيز بود رفت و آمد داشت تا به تحقيقات خود ادامه دهد؟!
خوب بخاطر دارم که هاشمی رفسنجانی در فردای ۲۲ بهمن ۵۷ ـ اولين روحانی بود که در تلوزيون ملی ايران ظاهر گرديد تا بطور رسمی سقوط نظام شاهنشاهی و آغاز حکومت اسلامی در ايران را اعلام کرد!

ازآقای هاشمی رفسنجانی بايد پرسيده شود اگر روزی مردم ايران دريک همه پرسی آزاد که تحت نظر سازمانهای بين المللی بی طرف انجام بگيرد ومردم درآن به کليت نظام رای مخالف داده و برای شکل حکومتی ديگر اظهار تمايل کنند ،آيا انگاه آقای رفسنجانی حاضر هست تا آرای مردم را بپذيرد وپايان جمهوری اسلامی را بطور مسالمت آميز اعلام نمايد!


اين در حاليست که امروز موضوع هسته ای به عنوان حيثيتی ترين و اصلی ترين سوژه سياست خارجی جمهوری اسلامی تبديل شده است و جز با سياست و شگرد های نخ نما احمدی نژادی هرگزجلو نمی رود؟ حتی هدفمندی يارانه ها، سيستمی است که فقط «احمدي‌نژاد» از پسش برمي‌آيد.


هاشمی رفسنجانی يکبار در نامه ای نوشته بود : سر چشمه شايد گرفتن به بيل، چو پر شد نشايد گرفتن به پيل!


اين روزها نظام جمهوری اسلامی به همان بن بستی که هاشمی اشاره کرده بود مبتلا شده است وهيچراه نجاتی برای آن باقی نمانده است.


در نزد هاشمی رفسنجانی ،اگر مردم از احمدی نژاد متنفرند يعنی از او راضی هستند!


اکبر هاشمی رفسنجاني، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، گفته است: «برای مردم در حال حاضر بسيار مهم است با انجام انتخابات، کشور به نمايندگان واقعي‌شان واگذار شود و مسائل به‌تدريج حل شود».


هاشمی درحالی از مردم انتظار شرکت مردم در انتخابات را دارد که برابر همه شواهد و قرائن، در ميان مردم هيچ علاقه ای پس از ۳۳ سال شرکت در انتخاباتی که در جمهوری اسلامی برگزار گرديده است تا وعده های پايوران اسلامی برای بهبودی معشيت و آزادی مردم بر آورده گردد ،وجود ندارد!


زيباکلام: مشارکت در انتخابات آينده ۱۰ تا۲۰ درصد خواهد بود. ترقی: بايد بپذيريم قشری از آحاد جامعه بيتفاوت هستند.


خامنه‌ای در تلاش هست تا شرکت حداکثری مردم را در انتخابات مجلس شورای اسلامی درماه اسفند شاهد گردد.اين آرزو بدون شرکت اصلاح‌طلبان برای داغ کردن انتخابات بر آورده نخواهد شد ،لذا هر دو جناح تا چند هفته مانده به انتخابات، تاکتيک‌ها ومانورهای حساب شده خود را برای گرم کردن فضای انتخابات علنی نخواهند کرد! مطمئنا تا آنموقع همه اين هماهنگی با نيروهای طرفدار اصلاح‌طلبی در خارج کشور در ميان نيروهای اپوزيسيون هماهنگ خواهد شد تا بار ديگر احساسات و هيجانات مردم بر انگيخته گردد!


هاشمی در سال ۱۳۷۸ در انتخابات مجلس ششم شرکت کرد تا رياست مجلس را بدست گيرد اما طعم تلخ و عدم استقبال مردم تهران را چشيد ونفر سي‌ام شد «آقاسی» و با خواست خود از نمايندگی در مجلس ششم کناره گيری کرد.


قتل های زنجيره‌ای به رغم آنکه در وزارت اطلاعات آقای خاتمی رخ داده بود، ثمره سياست‌های اطلاعاتی وزارت اطلاعات آقای رفسنجانی بود.


هاشمی رفسنجانی از روز اول عامل بدبختی مردم ايران بوده و هست.1 ـ اين رفسنجانی بود که با زمزمه در گوش خمينی باعث حذف تمام احزاب رقيب حزب جمهوری اسلامی وسرنگونی ابوالحسن بنی صدر شد.2ـ ـ اين رفسنجانی بود که باعث ادامه جنگ ايران و عراق بعد از فتح خرمشهر شد.3 - اين رفسنجانی بود که با کمک احمد خمينی و با وعده افزايش قدرت احمد در صحنه سياسی(در حد رهبری) منتظری را حذف کرد. 4ـ اين رفسنجانی بود که قصد داشت با برپايی اصلاحات نمايشی دوم خرداد ديگ در حال ترکيدن جمهوری اسلامی را با سوپاپ اطمينانی آرام کند. 5- اين رفسنجانی بود که با سکوتهای خويش در مقام رئيس خبرگان هم بطور نامشهود از خامنه ای حمايت کرد و هم سعی در فريفتن جنبش سبز داشت. و اينک اين رفسنجانی است که سعی دارد با قربانی کردن موسوی و کروبی با خامنه ای معامله کرده و احمدی نژاد و تندروهای سپاه را حذف تا خود و اطرافيانش مجددا قدرت را در دست بگيرند.

قضيه بمب گذاری مقر يهوديان آرژانتين (آميا) همچنان سايه هاشمی رفسنجانی را تعقيب می کند . به همين خاطر هاشمی رفسنجانی در ميان رهبران جهان بعنوان يک شخصيت مذموم و شياد شناخته شده است!
خبرگزارى رويترز آنموقع‏نوشت: «۶۶ درصد از نمايندگان عضو سازمان اينترپل در راى گيرى از صدور وضعيت قرمز براى پنج مقام ايرانى و يك لبنانى متهم به ‏دخالت در حادثه بمب گذارى مقر يهوديان آرژانتين (آميا) حمايت كردند.» افراد ايرانی عبارتند از: علی فلاحيان و محسن رضايي، احمد وحيدي، فرمانده پيشين نيروی قدس سپاه ، محسن رباني، رايزن فرهنگی پيشين سفارت ايران در آرژانتين و احمدرضا اصغري، دبير سوم اين سفارتخانه .اکبر هاشمی رفسنجاني، علی اکبر ولايتی وزير خارجه وقت و هادی سليمان پور، سفير اسبق ايران در آرژانتين نيز از جمله افرادی بودند که تلاش مي‌شد برای آنها اخطار قرمز صادر شود که در نهايت اين اتفاق نيفتاد.

تا همينجا ثابت مي‌شود که هاشمی رفسنجانی تاکنون در سرنوشت مردم نقش بسيار شوم ويرانگر و خونباری داشته است.

26 بهمن 1390

استمداد مادر زانیار مرادی از جامعه جهانی