۱۳۹۳ آذر ۱۰, دوشنبه

نامه ارسالی ارژنگ داودی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام ارژنگ داوودی سلول انفرادی با طعم مقام معظم رهبری!؟

نامه ارسالی ارژنگ داودی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام
ارژنگ داوودی

 

سلول انفرادی با طعم مقام معظم رهبری!؟


ارژنگ داودی زندانی سیاسی محکوم به اعدام طی نامه‌ای از زندان خطاب به مردم ایران نگاشته که متن کامل آن در اختیار " کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی " قرار گرفته به شرح زیر می باشد:

با یاد خدا
ایرانیان جهان متحد شویم
با درود به تمامی جان نثاران و جان نثار کرده گان راه آزادی بشر؛
با سلام به تمامی انسان های آزادی خواه، دموکرات منش و نیک اندیش جهان؛
و تجدید پیمان با تمامی جمهوری خواهان دموکرات و سکولار ایرانی؛ 

سلول انفرادی با طعم مقام معظم رهبری!؟
روز یکشنبه ۲۵ آبان ۹۳ بنا بر هوس بچگانه قاضی ناظر بر امور زندانیان امنیتی-سیاسی به نام خدابخشی ـ که بدون تردید فاقد کمترین وجاهت صلاحیتی و قضایی ست ـ برای مدت یک هفته به سلول انفرادی در بنـد ۵ زندان رجایی شهر فرستاده و در چهارمین سلول واقع در سمت چپ سالن جا داده شدم.
الف: این سلول فاقد ابتدایی ترین امکانات بهداشتی بود زیرا که حتی امکان شستن دست و صورت در آن وجود ندارد. در این سلول یک توالت فرنگی(توالت بهداشتی) بسیار کثـیف، زنگ زده و بدبو تعبـیه شده که در کنار آن تنها شیر آب موجود در فاصله ۵۰ سانتیمتری از کف قرار دارد که فاقد شیلنگ!؟ است و به جای آن یک آفتابه!؟ پلاستیکی کهنه گذاشته شده است.
ب: طنز غم انگیز قضیه اینجاست که جواب این پرسش که روی توالت فرنگی چگونه می توان با آفتابه طهارت!؟ گرفت و چگونه می توان بدون استفاده از نوعی دستشویی از پاشیده شدن آب ناپاک به روی لباس جلوگیری کرد را تنها می توان از مراجع عظام نان به نرخ روز خوار حکومتی که عجالتا غیب بخوانید ذوب در ولایت !؟ هم هستند سوال کرد تا در این باب اجتهادات لازم را به خرج داده، فتوای مناسب را پس از انجام مشورت با ولی فقیه خود، تهیه!؟ نموده و همراه با ارشادات مقتضی در باب قضای حاجت با اعمال شاقه رساله توضیح المسائل خود را مزین فرموده و در راستای حل اینگونه مشکلات غامض مردم، میزان اجر و ثواب دنیوی و اخروی آن را نیز مشخص نمایند!؟ ولی متأسفانه آنان در دسترس نیستند زیرا به چرتکه اندازی و کسب بی حد و حصر مال حلال! از حلقوم ملت ملازده اشتغال دایم دارند!؟
ج: علیرغم اینکه نور سلول بسیار کم و در حد چراغ موشی ست، پنجره را با همان پلاستیک های متعفن آبی رنگ که مخصوص جمع آوری زباله هاست، پوشانده و چسب زده اند که بدین طریق حتی از ورود کورسوویی از نور طبیعی نیز در طول روز جلوگیری می شود.
این پلاستیک ها که بسیار بدبو هستند، به خودی خود بوی تعفن ناشی از گرفتگی فاضلاب و میز توالت فرنگی را دو چندان می کنند.
د: برای کاستن از شدت بوی بد در سلول انفرادی، یک تکه موکت را روی توالت فرنگی انداختم. جالب اینکه فردای آن روز که رییس بنـد ۵ به نام مهدی فر برای سرکشی به سلول آمد به محض دیدن تکه موکت بر روی توالت، فورا پرسید که: "برای جلوگیری از بوی بد، موکت را روی توالت انداخته ای؟" که جواب من مثبت بود.
ه: طبق رسم بجامانده از عهد دقیانوسی دوران قاجار، هر زندانی هفته ای یک بار حق استحمام دارد ولی در هوای مرده سلول انفرادی لازم است که زندانی روزی یکبار دوش بگیرد. متأسفانه دوش حمام را به طور کامل کنده، شیرآلات آن را در آورده و جای خالی آن را نیز با گچ و سیمان پر کرده اند!؟، و این می رساند که هزگز قصد درست کردن آن را ندارند و مضافا می رساند، مادام که زندانی بخت برگشته در سلول انفرادی ست حق استحمام ندارد!؟ 
و: این حقیقت غم انگیز به نوبه خود می رساند که ضرورت وجودی سلول انفرادی در رژیم منحط فقیه جنـبه بازدارندگی، ارشادی یا تنـبه ندارد بلکه صرفا برای زجر دادن، آزار، اذیت و شکنجه روحی و جسمی دادن به کار گرفته می شود و لاغیر. یعنی پس از ۳۵ سال زندانبانی هنوز نفهمیده اند که این رویه بدون تردید نتیحه معکوس به بار می آورد و زندانیان را به دهن کجی های لجوجانه تر سوق می دهد. 
ز: علاوه بر همه اینها حتی یک تکه صابون نیز در اختـیار زندانی قرار داده نمی شود تا در سرمای فلج کننده سلول، پس از استفاده از توالت دست هایش را با همان آب سرد و صابون تمیز کند. هنگام تحمل سلول انفرادی، برای احتراز از این مصیـبت بناچار همواره از غذا خوردن امتناع کرده ام.

هم میهنان؛
اینکه آلودگی و نجاست از سر و روی سلول های انفرادی رژیم فقیه می بارد و اینکه این سلول ها فاقد کمترین امکانات بهداشتی، رفاهی و... هستند، گویای بسیاری چیزهاست و از آن جمله بطور مختصر می توان موارد زیر را دفعتا بر شمرد:
۱_ کارگزاران رژیم افراد بی بنـد و باری هستند و حقوق اولیه زندانیان در فرهنگ بدوی آنان کمترین محلی از اعراب ندارد؛
۲_ شأن و شخصیت رژیم حاکم از صدر تا ذیل در همین حد است و نه چیزی بیشتر و لذا نبایستی توقعی هر چند ابتدایی از آنان داشت؛
۳_ شیخ علی خامنه ای که خود چند روز معدود را در سلول های انفرادی زندان های قبل از انقلاب ۵۷ تجربه کرده، سال ها پیش مدعی شد که هر روز تحمل سلول انفرادی برابر با ده روز تحمل زندان در بنـدهای عمومی ست. هر چند که ذوب شدگان در ولایت!؟ برای این حرف او هم مثل سایر ترهات و خزعبلات ادواری اش، تره هم خرد نکرده و نمی کنند!؟ اما اگر او سلول های سرد، نمور، درب و داغون رژیم بربرمآب خود را مشاهده نماید، حتما می پذیرد که برای یک روز تحمل سلول انفرادی در رژیم منحوس فقیه بایستی حداقل معادل صد روز منظور گردد. و این به خودی خود می رساند که شأن و شخصیت اهالی رژیم ستمشاهی حداقل ده برابر اهالی رژیم ستمشیخی ست و اگر بخواهیم پیشرفت های شگفت انگیز بشریت در ۳۰ سال گذشته را نیز به حساب آوریم، آن وقت معلوم می شود که سگ شاه ستمگر مخلوع به رهبر حکومت شیخ مستقر می ارزد!؟
۴_ سلول های انفرادی رژیم آنقدر متعفن و آلوده به نجاست هستند که بر خلاف سایر اماکن در آنها جهت قبله معین نشده و مهر نماز نیز وجود ندارد. این به خودی خود برای رژیمی که ظواهر را سفت و سور چسبیده می تواند محرزترین دلیل بر ناپاکی و بیماری زا بودن محیط سلول های انفرادی باشد.
۵_ در سلول علاوه بر مهر نماز حتی کتاب قرآن نیز وجود ندارد. یک بار در سال ۸۲ در سلول انفرادی سپاه مستقر در اوین موسوم به بنـد امنیتی ۲_ الف از بازجو مصطفوی پرسیدم که مگر قرآن هم جزو کتب ممنوعه ست !؟ که در سلول انفرادی قرآن نمی گذارید؟ ولی او با لحنی فرومایه و با خبـث طیـنتی تمام عیار گفت: آره ممنوعه!؟ چون آنهایی که اعتقاد دارند روحیه می گیرند و آنهایی که اعتقاد ندارند سرگرم می شوند و دیرتر می شکنند!؟ زهی دنائت و بی شرمی
۶_ سلول های انفرادی بنـد ۵ زندان رجایی شهر در اواسط دهه ۸۰ شمسی ساخته شده اند یعنی حدود ۲۵ سال بعد از انقلاب ۵۷ و یعنی پس از ربع قرن کوبیدن های متداوم تمام مظاهر فرهنگ غرب توسط ملایان مرتجع و ایادی اراذل و اوباش آنها، بنابراین نصب توالت فرنگی در سلول انفرادی با توجه به جمیع جوانب و نیز یادآوری این نکته که رژیم منحط حاکم رفتار ضد انسانی خود را در چارچوب دین اسلام!؟ تعریف و جار می زند به نوبه خود می تواند دلیل دیگری بر دغلکاری عمال سرگردنه داری فقیه و سوءاستفاده رذیلانه آنان از اعتقادات مذهبی مردم باشد.
و در پایان؛
اگر سرکردگان رژیم ستمباره فقیه انسانیت را با "ع" نمی نویسند و اگر در خود ذره ای از شرف و آزادگی سراغ دارند به عنوان مشتی بسیار کوچک به نشانه خروارها خروار به زندان رجایی شهر بنـد ۵ مراجعه و سلول های انفرادی را از نزدیک مشاهده نمایند. و اگر در خود ذره ای صداقت سراغ دارند، از مشاهدات خود فیلمبرداری نموده به سمع و نظر مردم برسانند و به مسئولان بویژه رییس زندان نیز تذکر دهند که بهداشت، رفاه، تغذیه و ... زندانیان مهم است نه هزینه کردن غیر ضروری میلیون ها تومان بودجه زندان و اتلاف آن در ظاهرسازی و شیک نمودن در و دیوار و راهروهای زندان به منظور فریب بازدید کنندگان احتمالی!؟
آری در این باره چه درست گفته اند:
خانه از پای بست ویران است
خواجه در فکر نقش ایوان است

زنده باد ایرانی
پاینده باد ایران
در اهتزاز باد پرچم سه رنگ اهورایی
ارژنگ داودی
معلم، شاعر، نویسنده
زندانی سیاسی
زندان رجایی شهر
۵ آذرماه ۱۳۹۳


محسن نوربخش: بازنویسی بیانیه ماموریتی وزارت دفاع آمریکا - پنتاگون و ظهور دولت اسلامی عراق و شام – داعش

محسن نوربخش: بازنویسی بیانیه ماموریتی وزارت دفاع آمریکا - پنتاگون و ظهور دولت اسلامی عراق و شام – داعش



این روز ها در همه رسانه های کشور های مختلف صحبت از جنایات وحشیانی به نام داعش هست.  کسانی که به راحتی اعدام های دسته جمعی صحرائی می کنند، زنان را به بردگی می گیرند ، بیرحمانه سر می برند و سر های بریده شده قربانیان خود را به وحشیانه ترین وجهی به نمایش عموم می گذارند.   هم چنین به دنبال ظهور داعش ، شاهد هستیم که همه رسانه های امپریالیستی در تلاش اند تا هویت ویژه ای به این پدیده نو ظهور داده و این نیرو را به عنوان دشمن اصلی بشریت به افکار عمومی معرفی کنند.  برای درک چرائی شکل گیری و رشد داعش و ماهیت آن و دست هائی که پشت سر آن می باشند ، لازم است کمی به عقب برگردیم.

بعد از پایان جنگ دوم جهانی و آغاز "جنگ سرد" در سال 1947 ، امپریالیسم آمریکا به بهانه جلوگیری از اشاعه "کمونیسم" و دفع خطر "سرخ" ، هر ساله میلیارد ها دلار خرج ارتش عریض و طویل خود می کرد و تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 ، با تجاوز به خاک کُره ، ویتنام ، لائوس و کامبوج... و ده ها جنگ دیگر و با ریختن هزار ها تُن بمب بر سر مردم آن مناطق ، کارخانه های اسلحه سازی و صنایع وابسته به آن کمپانی ها را برای سال های سال غرق در سود های کلان می نمود.  اما با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که تا آن زمان از طرف امپریالیست ها به عنوان سمبل یک کشور "کمونیستی" تبلیغ می شد و زمانی که با ارزیابی جدید امپریالیسم آمریکا ، روسیه نه به عنوان دشمن بلکه به عنوان یک رقیب به جرگه آن ها پیوست ، شهرک پنتاگون به "دشمن شماره یک" دیگری نیاز داشت تا بودجه های رسمی و علنی سالانه خود را که تنها در سال گذشته ، یعنی در سال 2013 ، بیش از 716 میلیارد دلار بوده است را توجیه کند. این دشمن جدید بنیادگرائی اسلامی بود.  به خصوص که آمریکائی ها در اواخر دهه هفتاد میلادی و آغاز دهه هشتاد ، یعنی قبل از سقوط شوروی با مسلح کردن مجاهدین اسلامی و دسته های گوناگون اسلام گرایان در پاکستان و افغانستان ، آن ها را برای مبارزه با شوروی پرورش داده و مسلح کرده بودند.

برای این که نام این دشمن جدید در افکار عمومی جا بیفتد و توجیه جنگ ها و لشکر کشی های بعدی برای امپریالیسم آمریکا امکان پذیر گردد ، به رویداد بزرگی چون حادثه یازدهم سپتامبر 2001 نیاز بود که در طی آن دو آسمانخراش "مرکز تجارت جهانی" و چهار ساختمان هم جوار آن ها ، هم زمان از بین رفتند و به این بهانه به دولت آمریکا امکان داده شد تا جنگ با "تروریسم جهانی" و مبارزه با بنیادگرائی اسلامی را در صدر اهداف پنتاگون قرار دهد.  به دنبال این رویداد دولت بوش و امپریالیسم آمریکا ، اُسامه بن لادن را "مسئول" حادثه یازدهم سپتامبر معرفی کرده و در تاریخ هفتم اکتبر همان سال ، یعنی بعد از گذشت کمتر از یک ماه از وقوع آن حادثه ، به بهانه دستگیری او به افغانستان لشکر کشی کرد و با سرنگونی دولت دست نشانده  طالبان، ضمن حضور نظامی مستقیم در این کشور به تدریج دولت حامد کرزای را شکل داد تا ضمن پیشبرد سیاست های استراتژیک خود در افغانستان و منطقه ، هم چنین شرایط را برای غارت هر چه بیشتر منابع زیرزمینی افغانستان که شامل معادن مواد فلزی کمیاب از قبیل لی تیوم ، نیوبیوم ، مولیب دنوم (که در ساختن قطعات کامپیوتر از آن فلزات استفاده می شود) ، کُبالت ، آهن ، طلا ، مس و سنگ های با ارزشی مثل زمرد ، یاقوت و فیروزه می باشد، فراهم سازد.  منابعی که ارزش آن ها تا بیش از یک تریلیون دلار ارزیابی شده اند.  روشن است که سلطه بر افغانستان شرایط را برای استفاده از منابع زغال سنگ ، گاز طبیعی و نفت سرشار آن ناحیه نیز تسهیل می کند.

اگر چه لشکر کشی به افغانستان منجر به دستگیری اُسامه بن لادن نشد اما بر آتش بحرانی دمید که امپریالیسم آمریکا برای پیشبرد سیاست های خود که حالا تحت عنوان جنگ بی پایان با تروریسم و بنیادگرائی اسلامی آن ها را تعریف می کرد ، به آن نیاز داشت.  یک سال و نیم بعد از حمله به افغانستان ، امپریالیسم آمریکا به رهبری بوش، این بار به بهانه وجود "سلاح های کشتار جمعی" و "ارتباط دولت عراق با القاعده و اُسامه بن لادن" ، ولی در واقع برای پیشبرد سیاست آمریکا در قرن بیست و یکم و تحکیم سروری این کشور بر جهان و به حاشیه راندن رقبائی مثل روسیه ، فرانسه و آلمان و هم چنین دستیابی به سهم هر چه بیشتر از منابع نفتی و گازی عراق برای خود ، در نوزدهم مارچ سال 2003 به عراق حمله کرد و رژیم دیکتاتوری صدام را در یک جنگ بیست و یک روزه از میان برداشت و چندی بعد هم ، دولت دست نشانده ای را بر سر کار آورد. جرج بوش در اول ماه مه همان سال ، یعنی فقط دو - سه ماه پس از شروع جنگ ، بر روی عرشه ناو هواپیمابر "یو اس اس آبراهام لینکلن" رفت و در زیر یک بنر بزرگ که بر روی آن نوشته شده بود "ماموریت به اتمام رسید" ، اعلام کرد که بخش اعظم جنگ در عراق به پایان خود نزدیک شده است. ادعائی که خیلی زود با درخواست پنتاگون مبنی بر افزایش شمار سربازان آمریکائی در عراق نادرستی اش در مقابل چشم همگان قرار گرفت.  تنها در سال 2007 ، یعنی چهار سال بعد ، پنتاگون خواهان اعزام سی هزار سرباز تازه نفس دیگر شد تا بتواند کنترل شهر های دیگر عراق هم چون فلوجه ، رمادی و حدیثه در ناحیه انبار را به دست بیاورد.  با رجوع به این واقعیات ، این حقیقت آشکار می شود که اگر چه جنگ در افغانستان و در عراق ، هر کدام به شکلی با دستاویز مبارزه با تروریسم و بنیادگرائی اسلامی توجیه شده اند ، اما در عمل باعث تقویت و گسترش آن پدیده ها گشته اند.

البته آمار دقیقی از کلّ تعداد کشته شده گان مردم افغانستان و عراق در دست نیست ، ولی از شروع اشغال عراق توسط ارتش آمریکا در سال 2003 تا خروج آن در سال 2012 ، یعنی برای مدت نُه سال ، در تخمین محافظه کارانه ای که زده شده است ، آمار کشته شده گان در عراق بین ششصد - تا هفتصد هزار نفر اعلام شده است.  چه بسا تعداد واقعی حتی بیشتر از یک میلیون نفر زن و مرد و کودک باشد که جان خود را در برنامه های جنگ طلبانه گروه چِینی – رامزفیلد از دست دادند.  آمار سربازان آمریکائی ای که در جنگ عراق کشته شده اند تا به حال 4493 نفر بوده است. این رقم در افغانستان 2350 نفر می باشد.  اگر چه پنتاگون تعداد دقیق سربازان زخمی شده در جنگ های افغانستان و عراق را مخفی نگاه می دارد، ولی سایت اینترنتی وزارت دفاع آمریکا این تعداد را بیش از پنجاه و دو هزار نفر اعلام کرده است.   

در سی و یکم مارچ 2004 ، وقتی که چهار سرباز قراردادی کمپانی "بلک واتر" در شهر فلوجه کشته شده و اجساد سوخته شده آن ها به دار آویخته شدند ، بوش در انتقام از این کار ، به تفنگداران دریائی آمریکا دستور قتل عام مردم فلوجه و سوزاندن پوست و گوشت زنده زنده آن ها با مواد شیمیائی فسفر سفید را داد.  گلوله های اورانیوم تُهی شده ای که ساختمان های شهر فلوجه را با خاک یکسان کردند برای چندین نسل ، سرطان زا بوده و باعث ناهنجاری های باروری و زایمانی و ناقص به دنیا آمدن نوزادان در میان مردم فلوجه و سایر شهر های عراق شده است.

اما در جنگ بی پایان با تروریسم جهانی و به اصطلاح "مبارزه" با طرفداران القاعده و باقی مانده های طالبان در افغانستان از یک طرف و "جنگ" با به اصطلاح "شورشیان" عراقی که بیشتر آن ها از بعثی های باقی مانده از ارتش شکست خورده صدام حسین و عمدتا سُنی مذهب هستند ، از طرف دیگر ، برای پنتاگون و ماشین ارتشی آمریکا ، یک معضل "ماهوی" ایجاد کرد.  چرا که آن ها ادعای جنگ با تروریسم بنیادگرائی اسلامی را در صدر اهداف خود قرار دادند ولی عملا نمی توانستند با تانک های برادلی و آبرامز و موشک های تاماهاوک ، ساخت کارخانه های مک دانلد داگلاس ، رِی تیان و جنرال داینامیکس که برای جنگ های متعارف ساخته می شوند ، به جنگ با به اصطلاح "تروریست" های غیر نظامی بمب سازی که در میان جمعیت شهر ها و ساکنین آن کشور ها زندگی می کنند ، بروند.  البته در این راستا ، نقش درُون ها یا هواپیما های بی سرنشین در کشتار مردم بی گناهی که در همسایگی فرد به خصوصی زندگی می کردند ، با بمب هائی که با لیزر هدایت می شوند ، بالا گرفت.  اما به زعم پنتاگونی ها ، برای نابودی "تروریست" های ناشناس و به دنبال آن ها در به در ، در پستو ها و زیرزمین های خانه های گِلی دهکده ها و روستا های دور افتاده افغانستان و عراق گشتن ، با نقش و ساختار ارتش آمریکا که بر مبنای جنگ با توپ و تانک و هواپیما های بمب افکن برای جنگ های متداول و متعارف با دشمنی که مجهز به وسائلی مشابه تجهیزات خودشان می باشد ، ساخته و پرداخته شده است ، همخوانی ندارد.

با لشکر کشی امپریالیست ها به افغانستان ، جنگی که تا هنوز هم ادامه دارد ، آن ها با مقابله نظامی با طالبان که دارای ارتش منسجمی بوده باشد ، روبرو نبوده و نیستند و هم چنین سقوط سریع بیست و یک روزه ای ارتش به اصطلاح منسجم عراق با گارد ریاست جمهوری صدام حسین هم اگر به کنار گذاشته شود ، رشد تاکتیک های مبارزاتی پارتیزانی این به اصطلاح "شورشیان" و "تروریست ها" در افغانستان و عراق (که به خاطر عدم واژه مناسب تری برای تعریف ماهیت واقعی آن ها ، در این نوشته از آن ها به همان اسم "شورشی" و یا "تروریست" یاد می شود) که شامل بمب های دست ساز کنار جاده ای ، کارگذاری و انفجار بمب در اتوموبیل ها ، بمب گذاری های انتحاری می باشند ، بسیاری از ایده لوگ های پنتاگون را به بررسی مجدد نقش ارتش آمریکا در جنگ های "ضد شورشی" و بیان تعریف جدیدی از ماهیت و عملکرد این ماشین عظیم نظامی وادار کرد.   

یکی از نظریه پردازان پنتاگون ، به نام جان ناگِل - یک سرهنگ بازنشسته ارتش آمریکاست که تا به حال سه کتاب نوشته و چاپ کرده است.  کتاب اول او به نام "یاد بگیریم با چاقو سوپ بخوریم: درس های ضد شورشی از مالایا و ویتنام" (1) ، درس گیری از شیوه های "ضد شورشی"  غیر متداول ارتش انگلستان در مبارزه و سرکوب وحشیانه چریک های کمونیست مالزی در مستعمره آن زمان بریتانیا به نام مالایا (1946 – 1960) و هم چنین تجربیات حاصله از جنگ ارتش آمریکا با ویت کنگ های کمونیست در ویتنام شمالی (1959 – 1975) ، می باشد.  وی فارغ التحصیل مدرسه نظامی وست پوینت آمریکا و دانشگاه آکسفورد انگلستان است که بعد از هشت سال مطالعه و تحقیق و کسب تخصص در مورد جنگ با "پارتیزان ها" یا "شورشیان" ، کتاب مذکور را چاپ کرده بود.  یک سال بعد از چاپ آن کتاب ، یعنی در سال 1991 ، وی در جنگ اول آمریکا با عراق به نام عملیات "توفانِ صحرا" شرکت کرد و برای بار دوم هم در عملیات "آزادی عراق" از سال 2003 تا 2004 به عنوان فرمانده یک گردان تانک در شهر خالدیه که بین فلوجه و رمادی ، در جائی که به نام "مثلث سُنی"  در ناحیه انبار واقع شده است با سُنی ها یا با دشمنانی که به قول او حتی صورت آن ها برای ما سربازان ارتش آمریکا هویدا نبود ، جنگید.  وی و هم نظران او در پنتاگون معتقد هستند که بزرگترین عاملی که آینده ارتش آمریکا را تهدید می کند جنگ نامتعارف با تروریست ها و شورشیان است.  وی در سال 2004 توسط پل ولفوویتز که در آن زمان با سمت معاونت وزیر دفاع ، در پنتاگون به سر می برد ، به پنتاگون فرا خوانده شد.  در آن جا ، جان ناگِل به عنوان یکی از ایده لوگ های پنتاگون از طرف ژنرال دیوید پترائوس ماموریت گرفت تا با همکاری فرد دیگری ، با استفاده از تخصص آکادمیکی خود در مورد جنگ های ضد پارتیزانی گذشته نه چندان دور (انگلیسی ها در مالایا و آمریکائی ها در ویتنام) و تجربه جنگی شخصی خود با "شورشیان" سُنی عراقی ، "دکترین" نقش و وظیفه ارتش آمریکا در رابطه با مبارزه "ضد شورشی" را بازنویسی کند.   او قسمت های منزّه شده کتابچه ارتش را در کتابی به نام "راهنمای میدان نبرد ضد شورشی ارتش/سپاه تفنگداران دریایی" ، در سال 2007 به چاپ رساند.(2)   کُنه نوشته های او برای پنتاگون ، بعد از بازنشستگی او از ارتش ، در کتاب سوم او تحت عنوان "جنگ های چاقوئی: خاطراتی از جنگ مدرن، در تئوری و عمل" (3) به چاپ رسیده است که انعطاف در عملکرد ارتش آمریکا به عنوان بزرگترین ارتش جهان با قابلیت جنگی کلاسیک و توانمندی آن در مبارزه "ضد شورشی" با تروریست ها بمب ساز را توضیح می دهد. 

جنایتکاران برنامه ریز پنتاگون معتقد هستند که برای شکست و نابودی خیل "شورشیانی" که در میان جمعیت شهر ها زندگی می کنند و چهره آن ها برای ارتش آمریکا هویدا نیست ، اول باید به آن ها هویت نظامی داد تا بتوان "افراد دشمن" را از غیر نظامیان تشخیص داده ، تا با آن ها به مبارزه برخاست و آن ها را نابود کرد.   البته ، اگر چه نیاز امپریالیست ها این هست که مدت این مبارزه با تروریست ها "بی پایان" باشد ولی تا ایجاد "دشمن شماره یک" بعدی ، دست و پنجه نرم کردن با آن ها حداقل برای چندین و چند سال عملا به طول بکشد!  به زعم نظریه پردازان خون ریز وزارت دفاع ، باید برای عناصر منفرد بمب ساز و دار و دسته های بی نام و نشان تروریستی موجود و پراکنده- از-هم آن ها ، آن چنان ظرف و مَحمِلی ایجاد شود که همه آن تروریست ها رهبری یک نفر را قبول کرده و در زیر پرچم او گرد هم بیایند تا همه آن ها هویت مختص به خود را به عنوان یک "دشمن واحد" پیدا کنند.  ظهور داعش به عنوان یک گروه بنیادگرای اسلامی و پیوستن سایر نیروهای اسلامی دیگر به آن ، چه به صورت فردی و چه به صورت گروهی و رشد نسبتا سریع لشکر دولت اسلامی در قلمرو عراق و "شام" یا همان سوریه را از این منظر می توان توضیح داد. 

با نگاهی به تاریخ سلطه امپریالیسم به روشنی می توان دید که همواره جنگ افروزی از طریق مناقشات مرزی ، قومی و مذهبی از راه و رسم های خبیثانه امپریالیست ها به سرکرده گی امپریالیسم آمریکا بوده است که گروه های مرتجع دو کشور را به جان یکدیگر انداخته و از قِبَل این معرکه سود های سرشاری برده اند. این امر حتی در مورد مردم یک سرزمینی که ممکن است دارای زبان یا آداب و رسوم متفاوتی باشند و از مذاهب مختلفی پیروی کنند نیز صادق هست. لازمه فروش بیش از 759 میلیون دلار اسلحه آمریکائی به کشور های دیگر در سال گذشته ، همواره وجود و ادامه جنگ یا خطر وقوع جنگ بوده است تا میلیارد ها دلار از بودجه های کشور های درگیر که خود به نوبه از استثمار کارگران و زحمتکشان و یا از غارت منابع طبیعی و زیرزمینی آن کشور ها حاصل شده ، به یغما برده شود.  امپریالیست ها با انواع حیله ها ، با دامن زدن و اهانت به مقدسات یک فرقه علیه فرقه دیگر ، باعث نفاق و جنگ افروزی بین آن ها شده تا بتوانند به راحتی سلاح های مرگبار خود را به دو طرف منازعه و میان همسایگان آن ها بفروش برسانند.

در سال 2013 ، یعنی یک سال بعد از خروج سربازان آمریکائی از عراق ، وقتی مردم شهر حُویجه در ناحیه انبار که عمدتا سُنی مذهب هستند ، با الهام از تظاهرات در میدان تحریر در قاهره ، پایتخت مصر ، با چادر زدن در جاده اصلی شهر حُویجه ، مسیر حرکت کامیون هائی که محصولات وارداتی را به شهر بغداد می بردند ، مسدود کردند تا بدین وسیله نارضایتی خود را به دولت دست نشانده نوری مالکی نشان داده باشند ، در بیست و سوم آوریل 2013 ، ارتش و پلیس عراق ، به بهانه کشته شدن یک پلیس راه و زخمی شدن چند تن دیگر از آن ها که در آن حادثه ، اسلحه های خود را هم از دست داده بودند ، تجمع معترضین را به رگبار گلوله بستند و چندین صد نفر را بیرحمانه به هلاکت رساندند.  بعد از آن هم با به آتش کشیدن چادر ها ، به تجمع چهار ماهه مردم شهر حُویجه پایان بخشیدند ، اما برای سه روز  متوالی درگیری های مسلحانه ای بین نیروهای ارتشی و "شورشیان" صورت گرفت.   قتل عام مردم شهر حُویجه و کشتار بیرحمانه تظاهر کننده گان توسط ارتش و پلیس عراق ، نفرت و انزجار مردم آن نواحی از دولت دست نشانده آمریکا و ارتش دست ساز امپریالیسم اشغالگر در عراق را چندین برابر کرد.

علیرغم اشغال عراق و هزاران جنایت بزرگ و کوچک ارتش آمریکا علیه مردم عراق ، زمانی که هنوز آمریکائی ها نتوانسته بودند مقاومت علیه اشغالگری شان را در این کشور نابود کنند ، چندین خیزش مردمی در کشور های عربی اوج گرفتند که به بهار عربی معروف شدند.  بعد از یورش مستقیم نظامی امپریالیست ها به لیبی و متلاشی کردن رژیم دیکتاتوری قذافی نوبت به سوریه رسید.  برای سرنگونی دیکتاتور سوریه و در خدمت به همین هدف، بار دیگر بنیادگرائی اسلامی به خدمت گرفته شده و به صحنه فرستاده شد. در همین راستا بود که دار و دسته های اسلام گرای تروریست از طریق عربستان ، قطر و امارات عربی و... تجهیز و به سوریه اعزام شدند. تا به کمک آن ها شعار "بشار اسد باید برود" متحقق گردد. این فرصتی بود برای رشد روز افزون داعش.

پنتاگون تحت پوشش ارائه کمک های نظامی به نیروهای به اصطلاح معتدل ارتش آزاد سوریه ، افراد داعش را که ملغمه ای از جنایت کار ترین و خطرناک ترین افراد سوریه ، عراق ، لیبی و سایر کشور های عربی هستند ، با کمک مالی عربستان سعودی ، کویت و شیوخ امارات عربی ، در اردوگاه هائی در قطر ، اردن و ترکیه ، آموزش های نظامی می داد.  بعد ها وقتی به دستور فرماندهان ارتش عراق ، سربازان عراقی در موصل با تسلیم شدن در مقابل داعش ، تمام وسائل نظامی و اسلحه های سبک و سنگین آمریکائی خود را در اختیار داعشی ها قرار دادند ، دیگر به جای حمله های شبانه و قرار داشتن دشمن در تاریکی ، یک حکومتی اسلامی ، با ارتشی در خور آن با تانک و کامیون های نظامی ، با اسلحه های سبک و سنگین در سرزمین و قلمروی مشخصی ایجاد می شود که پرچم و هویت مشخص خاص خود را دارد. حال اگر سربازان عراقی بعد از تسلیم شدن به داعشی ها ، به طور دسته جمعی تیرباران می شوند ، پنتاگون را چه باک! اگر جمعیت شهر های مختلفی در سوریه و عراق که پیرو مذاهبی به غیر از اسلام وهابی هستند ، یا کشته یا بی خانمان شده و به زنان شهر هائی که در کنترل داعش در می آیند ، تجاوز شده و آن ها را به عنوان کنیز به فروش می رسانند و داعشیان ، کودکان را هم چون گرگان هاری که در میان گله گوسفندان افتاده باشند ، از بین می برند ، پنتاگون را چه باک! 

مدت ها قبل ، در جنگ سوریه ، داعشی ها از خود فیلم های ویدیوئی در اینترنت پخش می کردند که در آن ویدیو ها با بریدن سر سربازان اسیر سوریه ای و یا خوردن قلب آن ها در جلوی دوربین ، وحشیگری جنون آمیز خود را برای ایجاد ترس و وحشت در میان مردم نشان میدادند.

افرادی که به گروه داعشیان پیوسته اند ، در عراق ، عمدتا از باقی مانده گان "ارتش بعثی صدام حسین" ، "القاعده" ای های سابق و سُنی هائی هستند که از زمان اشغال عراق ، هم توسط آمریکا سرکوب شده و هم به دست رژیمی که توسط آمریکا به قدرت رسیده است، مورد تعرض قرار گرفته اند. افراد این گروه تروریستی در سوریه هم عمدتا از سُنی هائی هستند که سالیان سال یا خود سرکوب شده اند و یا افراد خانواده شان توسط حافظ اسد و بعد ها به دستور پسرش بشار اسد ، سر به نیست شده اند.  در لیبی هم اراذل و اوباش و انگل های جامعه به عنوان بنیاد گرایان اسلامی که قبلا توسط آمریکا برای سقوط حکومت دیکتاتوری قذافی تمرین داده شده و مسلح شده بودند ، به خیل داعشی های جنایت کار پیوسته اند. مردم ما با کیفیت این نوع اراذل و اوباش آشنا هستند.  آن ها بیاد دارند که در سال 1357 (1979) بعد از توافق امپریالیست ها بین خود و دار و دسته خمینی در کنفرانس گوادلوپ و با قبول سه شرط اصلی حفظ ارتش و ادامه فروش نفت و سرکوب کمونیست ها و آزادیخواهان ، اجازه دادند که دار و دسته خمینی به قدرت برسند و از همین نوع اراذل و اوباش و لومپن های جامعه بودند که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بنیان گذاری کردند.

داعشی های سوریه و عراق با بریدن سر دشمنان خود ، با کشتن کودکانی که از مذاهب دیگر هستند ، دست به آن چنان جنایات بی شماری زده اند که در تاریخ جدید بشریت کم سابقه بوده است.  اعمال وحشی ترین جنایات هولناک همان چیزی بود که پنتاگون در واقع روی آن برای به وجود آمدن داعش حساب کرده است.  آن ها با ایجاد رعب و وحشت ، نه تنها مردم شهر های مختلف در سوریه و عراق را آواره کشور های هم جوار کرده اند ، بلکه با ضبط فیلم جنایات قسی القلبی که مرتکب می شوند و در اینترنت به نمایش می گذارند ، سعی می کنند تا سربازان آمریکائی در دید همگان به عنوان "فرشتگان نجات" دیده شوند و همگان در چشم انتظار ورود آن ها به مثابه "ناجی زمانه" به سر ببرند.  این درست همان چیزی است که نظریه پردازان پنتاگون به دنبال ایجاد آن تحت عنوان "بهبود روابط عمومی" ارتش آمریکا با مردم محلی هستند.

تعجب آور نیست که همه سخنگویان امپریالیسم آمریکا بر این امر متفق القول شده اند که مبارزه با داعش یک مبارزه طولانی مدت خواهد بود و جنگ پنتاگون با داعش نمی تواند فقط از طریق بمباران های هوائی موفقیت آمیز باشد بلکه به پیاده کردن سرباز با مقابله با این "شر" نیاز هست!  چرا که ازدیاد پرواز هواپیما های بمب افکن بی سرنشین ، نمی تواند به تنهائی جوابگوی ریخت و پاش های چندین صد میلیارد دلاری پنتاگون برای خرید آخرین و مدرن ترین تجهیزات نظامی برای ارتش آمریکا باشد.  به همین دلیل هم از حزب دموکرات - لئون پانه تا - وزیر سابق دفاع معتقد است که جنگ با داعش ، دامنه ای سی ساله خواهد داشت و می تواند به کشورهای دیگر مانند لیبی ، نیجریه ، سومالی و یمن کشیده شود. هنری کیسینجر – وزیر سابق امور خارجه – معتقد است که برای از بین بردن ساختار داعش و نه پخش کردن افراد آن به مناطق مختلف ، به سربازان ارتش آمریکا نیاز هست.  از حزب جمهوری خواهان ، سناتور ایالت آریزونا – جان مک کین که به زودی رئیس کمیته با نفوذ "نیروهای مسلح" در سنا خواهد شد ، کمیته ای که چند صد میلیارد دلار بودجه سالانه وزارت دفاع و نیروهای نظامی را تعیین میکند ، خواهان فرستادن سربازان چکمه پوش آمریکائی به منطقه برای "شکست" داعش می باشد.  بدون شک این سناتور مجری برنامه های پنتاگون را می توان از جمله دست های نامرئی دانست که پشت سر داعش قرار دارند.  دفتر سناتور مک کین بار ها مجبور شده است که در مورد عکس هائی که از او در اینترنت پخش شده اند که در سفر های متعدد او به منطقه و در نشست و برخاست هائی که وی با نیرو های ضد بشار اسد به منظور مسلح کردن آن ها گرفته ، توضیح بدهد که فلان کسی که در عکس دیده می شود و یکی از کسانی است که در کنار مک کین ایستاده اند ، به داعش نپیوسته و از رهبران داعشی نیست !

لئون پانه تا ها ، هنری کیسینجر ها ، جان مک کین ها و دیگر صاحب نظران امپریالیسم آمریکا ، طبق برنامه از پیش ریخته شده پنتاگون ، افکار عمومی را برای یک جنگ طولانی مدت بین ارتش آمریکا با داعشی ها آماده می کنند.  با وجود این همه کشتار و جنایات داعشی ها از مردم بی گناه ، پنتاگون اجازه می دهد تا داعشیان آدم خوار ، سر فرصت ، چنگ و دندان خونین خود را بیشتر در قلب سوریه و عراق فرو بکنند و با سر بریدن ها ، با به رگبار گلوله بستن ناگهانی مردم بی گناهی که در خیابان ها و اتوموبیل ها در حال حرکت هستند ، با اعدام های دسته جمعی بیابانی ، با پرتاب کردن اسیرانی که دستشان از پشت بسته شده از بالای کوه های سنگی به پائین ، آن چنان محیط ترس و وحشتی ایجاد بکنند که وقتی سربازان آمریکائی به سرزمین آن ها وارد می شوند ، به آن ها نه به عنوان سربازان اشغالگر خارجی بلکه به عنوان ناجیان دلسوز و فرشتگان نجات دهنده نگاه کرده بشود.  به واقع این واقعیات دلائل شکل گیری و رشد داعش را روشن می سازد و نه تبلیغات دروغین ماشین تبلیغاتی امپریالیست ها که به هر وسیله ای متوسل می شوند تا نقش خود را در رشد و گسترش بنیادگرائی اسلامی و داعش لاپوشانی نمایند.

اما در پیشبرد برنامه ها و مقاصد شوم امپریالیست ها در منطقه ، محاسبات پنتاگون با مقاومت و مبارزه پیش بینی نشده زنان و مردان مبارز و دلیر در کوبانی ، بهم ریخته شد.  آن ها امیدوار بودند که کوبانی هم همچون موصل ، تلعفر ، سامره ، سعدیه و تکریت سریعا سقوط کرده تا در کنترل و جزء قلمرو داعشی ها در بیاید.  ولی مقاومت دلیرانه و قهرمانانه مبارزین کُرد ، به خصوص زنان مسلح و شیردل کُرد در دفاع از کوبانی ، باعث افشای نقش و رسوائی رابطه کشور هائی همچون ترکیه با داعشیان شد و دست امپریالیسم آمریکا به عنوان سرکرده گروه شصت و دو کشوری ائتلافی در به اصطلاح مبارزه با داعشیان را رو نمود.  فریاد کوبانی ، کوبانی در سراسر جهان ، باعث دلگرمی همه خلق هائی شد که به عینه دیدند که بدون چشم داشت به دست قدرت های امپریالیستی و تنها با اتکاء به مبارزه مسلحانه نیروهای مردمی ، می توان با سیاه ترین ارتجاع جنگید و تسلیم آن نشد.  حتی اگر کوبانی در آینده نزدیک سقوط هم بکند ، هنوز توانسته است با مقاومت حماسه آفرین خود در مقابل نیروهای ددمنش داعشی ، پیام خود را به گوش جهانیان رسانده باشد و این برای مردم کوبانی پیروزی محسوب می شود.

زیرنویس ها:
 (1)  Learning to Eat Soup with a Knife: Counterinsurgency Lessons from Malaya and Vietnam
مالایا کشوری است که بعد ها به شبه جزیره مالزی تغییر نام داد.  مالایا دارای معادن غنی فلز قلع (حلبی) و جنگل های درختی که از شیره آن لاستیک گرفته می شود ، بود.  ارتش انگلستان در مبارزه و سرکوب وحشیانه چریک های کمونیست مالزی (ارتش آزادیبخش ملی مالایا) در مستعمره آن زمان خود به نام مالایا (1946 – 1960) از شیوه های "ضد شورشی" ای استفاده کرده بود که با "توافقنامه بین المللی ژنو" متضاد بود. 
The U.S. Army/Marine Corps Counterinsurgency Field Manual (2)
(3Knife Fights: A Memoir of Modern War in Theory and Practice  

اختر کمانگر: مواد مخدر، سلاح کشتار جمعی بی صدای حکومت اسلامی برای زمینگیرسازی نیروهای اعتراض

اختر کمانگر: مواد مخدر، سلاح کشتار جمعی بی صدای حکومت اسلامی برای زمینگیرسازی نیروهای اعتراض



این بررسی، ادامه نوشتاری است که  به فاجعه اعتیاد، دامنه، عمق و اهداف آن به ویژه در میان زنان ایران می پردازد. این نوشتار، در اصل برای گفتگویی تلویزیونی به زبان کردی آماده شده است که به سبب اهمیت آن به صورت نوشتاری و به فارسی ارائه می شود. 
آمار و بررسی ها
 حکومت اسلامی تصویری دروغین از فاجعه اعتیادی که خود در جامعه آفریده است ارائه می دهد. در چهارم شهریور 1393، خبرگزاری حکومتی «ایسنا» به نقل از بابک دین‌پرست، معاون «ستاد مبارزه با مواد مخدر.» به عنوان یک کارگزار رژیم فاش ساخت که: «هنوز تصویر درستی از واقعیت‌های اعتیاد به جامعه منعکس نشده است.»([i])
این کارگزار حکومتی افزود: «آمار رو به رشد اعتیاد به مواد مخدر صنعتی نزد جوانان و زنان در حالی اعلام می‌شود که اعتیاد به الکل نیز به پدیده‌ای غیرقابل انکار در جامعه ایران مبدل شده و مسمومیت ناشی از مشروبات الکلی دست‌ساز، سالانه جان صدها نفر را می‌گیرد.»
این کارگزار در حالی که گویا  حسابدار قاچاقچیان است، اما وانمود می سازد که نمی داند میلیاردها دلار درآمد مافیای مواد مخدر در کجا هزینه می شود!
 در تاریخ 31/01/ 1393 اعلام کرد:
« سهم قاچاقچیان مواد مخدر ایران 3 میلیارد دلار سود خالص در سال است که متاسفانه نمی دانیم سود خالص این پول‌ در کجا هزینه می‌شود.»([ii])
بابک دین‌پرست، که به جا باشد اگر پست معاونت اش را «معاون ستاد معاوضه با مواد مخدر ایران» بنامیم، از سویی کوشید تا آمارها را مخدوش سازد، تا چندین برابر شدن گسترش اعتیاد در زنان را درهم پیچد و به تناقض گویی پرداخت: «میزان اعتیاد زنان در آمار سال ۱۳۸۶ پنج درصد اعلام شده بود... و مقایسه این دو رقم دلیل برافزایش دو برابری اعتیاد زنان نیست: «زیرا شیوه‌های آمارگیری در دو طرح شیوع‌شناسی اجرا شده، متفاوت هستند».
با این همه، وی بی آنکه در مورد شیوه آمار گیری را دلیلی بیاورد، ناچار به اعتراف شد  که «اعتیاد در این فاصله نزد زنان و جوانان رشد کرده است.».
آمارهای متناقض درباره تعداد معتادان جامعه نیز، از زبان وزیر کشور حسن روحانی و معاون «ستاد مبارزه با مواد مخدر ...»   همانند تمامی آمارهای  حکومتی غیرواقعی و دستکاری شده اند.
به بیان رسانه حکومتی «ایسنا»: «آمار ارائه شده از سوی دین‌پرست، از رقمی که دو ماه قبل از سوی وزیر کشور ایران اعلام شد، کمتر است. سرپاسدار عبدالرضا رحمانی فضلی (جانشین فرمانده کل قوا در نیروی انتظامی، رئیس پیشین شورای امنیت  حکومت، و وزیر کشور کنونی روحانی) در نماز جمعه ۳۰ خرداد۱۳۹۳ در تهران گفته بود که شمار معتادان این کشور یک میلیون و ۳۵۰ هزار نفر است؛ در حالی‌که وزارت بهداشت قبلا تعداد معتادان را بیش از دو میلیون نفر خوانده بود.
عبدارضا رحمانی فضلی هم‌چنین گفته بود که ظرف چهار سال تعداد زنان معتاد کشور، دو برابر شده است. به بیان آماری به این معناست که اعتیاد در زنان صددر صد افزایش یافته است.
خبرگزاری ایسنا به نقل از بابک دین‌پرست می‌نویسد: «هنوز تصویر درستی از واقعیت‌های اعتیاد به جامعه منعکس نشده است.»
به بیان «ایسنا»: «دین‌پرست یادآور شده که در بیان عوامل موثر بر اعتیاد، همواره از تاهل، شغل و میزان تحصیلات نام برده می‌شود: «اما امروزه ‌آمارها نشان می‌دهند که بیش از ۲۱ درصد کل معتادان کشور دارای تحصیلات لیسانس و بالاتر هستند، ۶۳ درصدشان متاهل و ۵۳ درصد آن‌ها شاغل هستند.»
بابک دین‌پرست در نشست تخصصی کارشناسان مبارزه با مواد مخدر، در شیراز افزود:
« چهل درصد زندانیان کشور به طورمستقیم و ۲۵ درصد آن‌ها به شکل غیرمستقیم با جرایم مواد مخدر مرتبط هستند، ۱۰درصد جرایم مالی، ۵۵ درصد طلاق‌ها یا ۲۰ درصد جرایم منکراتی ریشه در مواد مخدر دارند.»
او با همین آمار دستکاری شده و کمتر از 20 درصدی خود، اعلام کرد: « که ۳/ ۹ درصدشان را زنان و ۷/ ۹۰ درصد دیگر را مردان تشکیل می‌دهند. این آمار در سال ۱۳۹۰ توسط جهاد دانشگاهی ایران استخراج شده است.» (همان منبع)
رحمانی فضلی هم‌چنین گفته بود که ظرف چهار سال تعداد زنان معتاد کشور، دو برابر شده است. وزیر کشور: ظرف چهار سال شمار زنان معتاد دو برابر شد.»([iii])
رحماني فضلي، وزیر کشور حکومت اسلامی، مي‌گويد: «اعتياد و موادمخدر باعث بروز آسيب‌هاي اجتماعي و بزهکاري‌ها همچون سرقت، طلاق، قتل، تجاوز به عنف؛ همسر آزاری و کودک آزاري مي‌شود و روزانه نيز 8 تا 9 نفر جان خود را بر اثر مصرف موادمخدر از دست مي‌دهند.»
 او در ادامه گسترش این فاجعه را برملا می سازد: «با احتساب بُعد خانوار حدود 6 ميليون نفر به‌طور مستقيم با موادمخدر درگيري دارند که اين رقمي قابل توجه و نيازمند بسيج عمومي براي حل اين مسئله است.»
 وزير كشور حکومت اسلامی،  «3 عامل فقر، بيکاري و تجرد» را در گسترش اعتياد موثر مي‌داند.  وی اما به عامل فقر، بیکاری و تجرد کوچکترین اشاره ای ندارد. آشکار است که مناسبات سرمایه داری، و نابرابری و ستم برآمده از این مناسبات غیرانسانی  و حاکمیت اسلامی سرمایه در ایران است که سرچشمه ی فلاکت موجود می باشد.
به گفته وزیر کشور دولت روحانی، سرپاسدار رحمانی فضلی: « 55 درصد از طلاق‌ها در کشور به دلیل اعتیاد است. همچنین 65 درصد از همسرآزاری‌ها، 30 درصد از کودک‌آزاری‌ها، 25 درصد از قتل‌ها، 23 درصد از نزاع‌ها خشونت‌ها و 35 تا 40 درصد از سرقت‌ها به دلیل اعتیاد است.»([iv])
سعید صفاتیان، «مدیر کل پیشین درمان ستاد مبارزه با مواد مخدر» در روزهای پایانی سال ۹۱، آمار وزیر کشور حکومت اسلامی سرمایه را تا نزدیک به سه برابر افزایش داد.
صفاتیان در گفتگو با روزنامه آرمان تاکید کرد که معتادان در حال درمان در ایران بیش از ۵۰ درصد آمار رسمی کل معتادان است، او با محاسبه ۷۰۰ هزار معتادی که در سال ۹۱ در حال درمان بوده‌اند به این نتیجه می‌رسد که تعداد واقعی معتادان در ایران سه ملیون و ۶۰۰ هزار نفر است.»([v])
محاسبه ی این کارگزار حکومتی جابجا شده  اینگونه است:
« نسبت قاچاقچی به معتاد ۲۱ است» و از سوی ديگر در ايران در سال جاری «۲۵۰ هزار نفر» به اتهام قاچاق موادمخدر بازداشت شده‌اند که «با احتساب افرادی که به صورت تکراری در طول سال دستگير شده‌اند،۱۸۰ هزار نفر قاچاقچی در کشور دستگير شده است» و «بنابراين با نسبت ۲۱ نفر معتاد به هر قاچاقچی می‌توان برآورد کرد که تعداد معتادان در کشور» باز هم «سه ميليون و ۶۰۰ هزار نفر است.»([vi])
 دستیار دبیرکل ستاد مبارزه با مواد مخدر ایران می‌گوید: «یک درصد دانش‌آموزان ما مواد مخدر مصرف می‌کنند.» علیرضا جزینی افزوده که این به معنای اعتیاد این دسته دانش‌آموزان نیست، بلکه مصرف به صورت تفننی گزارش شده است.
سرپاسدار وزیر کشور دولت روحانی که ریاست ستاد مبارزه با مواد مخدر را نیز به یدک می کشد، اول خرداد ۱۳۹۳  به بیان «ایسنا» گفته بود که: «روزانه ۹ نفر در کشور به دلیل مصرف مواد مخدر می‌میرند. او با اذعان به گسترش اعتیاد نزد جوانان افزوده بود که نوع مواد مخدر، از سنتی به صنعتی تغییر کرده است.
سوق دادن جوانان به ورطه اعتیاد  به اعتراف وزیر کشور جنایت کار «در افزایش ‌آمار خودکشی نیز نقش ایفا می‌کنند؛ آماری که به تازگی در ایران رو به رشد است.»([vii])
چرایی گسترش دامنه ی اعتیاد  در زنان
«زهرا بنیانیان»، مشاور دبیرکل به اصطلاح «ستاد مبارزه» با مواد مخدر در امور زنان و خانواده به دروغ به آمار 9.3 درصدی اعتیاد زنان نسبت به مردان اشاره می کند. این آمار، تنها گوشه ناچیزی از فاجعه را بیان می کند. این مشاور رژیم، «بالابودن جرائم مرتبط با مواد مخدر در میان زنان، پایین آمدن سن مصرف مواد مخدر تا 15 سالگی،»([viii]) را از جمله  چهره ی کنونی اعتیاد در ایران می شمارد. وی گفت: بیشترین زنان معتاد در رده سنی 20 تا 36 هستند که بیشتر گرایش آنها به استفاده از مواد مخدر تریاک، شیشه، الکل و کراک افغانی است.

بیشترین جرم زنان زندانی
 زهرا بنیانیان در گفتگو با  خبرگزاری حکومتی «مهر»، درباره تعداد زنان معتاد زندانی افزود: «از 7 هزار و 377 زن زندانی در کشور 60 درصد آنها به دلایل مرتبط با جرایم اعتیاد و مواد مخدر به زندان راه پیدا کردند که  بیشتر آنها خود از این مواد مخدر استفاده می کردند.»
مشاور دبیر کل «ستاد مبارزه با مواد مخدر در امور زنان و خانواده» بدون آنکه به عامل این جنایت ها را که مناسبات و حکومت اسلامی آن اشاره کند، می افزاید: «آمار 62 درصدی زنان معتاد متأهل نشان می‌دهد که یکی از عوامل اصلی اعتیاد این زنان به دلیل اعتیاد همسر، برادر یا یکی از اعضای خانواده خود که به این دام گرفتار شده‌اند، بوده است ([ix])
زهرا بنیانیان، مشاور دبیر «ستاد مبارزه با مواد مخدر» با اشاره به اینکه بیش از 65 درصد از زندانیان به صورت مستقیم و غیرم ستقیم با مقوله اعتیاد و قاچاق سروکار دارند.
کارگزار رژیم در «ستاد مبارزه با مواد مخدر»، بی آنکه به باندهای حکومتی گرداننده ی مافیای ترافیک مواد مخدر و قاچاق اشاره کند، اعلام کرد که: «بیشترین سوء استفاده از زنان در حوزه جابجایی مواد مخدر» انجام می گیرد. بدون آنکه به روی خود بیاورد که میلیون ها زن قربانی خشونت و منافع همین مناسبات سرمایه داری و حکومتش می باشند. وی اما اعتراف کرد که:
 «بیشترین جرم زنان، مرتبط با مواد مخدر است که در نهایت آنها به زندان راه پیدا کرده و عموماً نیز بازگشت به زندگی این گروه از زنان با توجه به نگاه و فرهنگ عمومی جامعه سخت تر از مردان است شهیندخت مولاوردی، معاون رئیس جمهور اسلامی در امور زنان «از ۱۹ میلیون مادری که نقش پدران را ایفا می‌کنند، سخن می گوید: این وظیفه آن‌ها را سخت می‌کند .»([x])
به گفته بنیانیان، در همین اعترافات، «جرم زنان زندانی در جرائم دیگری همچون سرقت و یا موارد منکراتی به مراتب کمتر از مواد مخدر است، بگونه ای که تنها 12 درصد زنان به جرم سرقت و 10 درصد زنان به دلایل منکراتی راهی زندان می شوند و 60 درصد آنها در نتیجه جرائم مرتبط با مواد مخدر به زندان می روند.»
کارگزاران، در آمارهای خود، از شمار هزاران هزار دختر و زن مبارز و معترضی که در زندان ها یا در زندانی به پهناوری ایران با وثیقه های سنگین اسیران حکومت اسلامی هستند نامی به میان نمی آورند، به همانگونه که از آمار صدها هزار زن و دختر پناه جسته در خارج از مرزهای حکومتی، همه معترضین این حکومت طبقاتی به شمار می آیند، آماری به دست نمی دهند.
بنیانیان  تنها گوشه ای از جنایت های فرماندهان خویش را برملا ساخت که:
«اولین سن مصرفی مواد در نیمی از جمعیت زنان معتاد، 15 تا 19 سالگي است. این برهه سنی، بحرانی ترین سن برای گرفتار شدن در چنگال مرگ و نیستی و دام  اعتیاد است.»
برخلاف پنهان کاری های کارگزاران رژیم، سن مصرف مواد مخدر در میان نوجوانان، دختران و پسران، زیر ده سال هم رسیده است. اعتیاد  و بیماری ایدز، در میان کودکان به خیابان ها پرتاب شده، چهره پلید و مرگ گستر رژیم را به نمایش می گذارند.
·         زنان به سبب فرهنگ و اخلاق حاکم به اصطلاح حفظ آبرو،
·         به سببِ بی پناهی،
·         به سبب حاکمیت فرهنگ فئودالی، قبیله ای،
·          به سبب نبود هیچگونه یاری و پشتوانه ی اجتماعی،
·         به سبب نبود مرکزی برای درمان،
·          ترس از ایزوله شدن،
·         هراس از رانده شدن،
·         برای درمعرض خطر و مورد آزار و تعرض قرار نگرفتن،
·          و ...
 به ناچار درد جانکاه اعتیاد خود را پنهان می سازند.
زن به اعتیاد کشانیده شده، به این گونه، در انتقال این بیماری به فرزندان و به نزدیکان، خود قربانی می شوند و قربانی می گیرند. از سوی دیگر، زنان معتاد، حتی پس از ترک اعتیاد و پاک شدن از آن برخلاف مردان، به سختی اگر کاری هم یافته شود، می توانند به کار پذیرفته شوند.
 زنان از دید حکومت اسلامی، باید خانه نشین شوند، تن سپار حکومت و مناسبات باشند، فرمان پذیر و خدمت کاران بی حق و حقوقی باشند و خاموش. زیرا که حضور مستقل، آگاه و نیرومندشان در جامعه، تهدیدی برای حاکمیت به شمار می آید. پس با سلاح کشتار جمعی مواد مخدر و اسیدهای حکومتی باید هرآنجا که حاکمیت و مذهبش فرمان می دهد  برجای خویش نشانیده شوند...
ادامه دارد...
اختر کمانگر
نوامبر٢٠١٤


[i] (http://fars.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=30937 ایسنا-
[ii]  (http://tums.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=14328 ایسنا،1393/01/31
[iii] (ttp://fars.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=30937
[vi] ) ایسنا سه‌شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۳www.isna.ir/fa/news.
[vii]ایسنا، www.isna.ir/fa/news