۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

مرا ببوس! مرا ببوس!

سازمان عفو بین الملل خواهان لغو مجازات سنگسار سکینه محمدی آشتیانی شد



سازمان عفو بین الملل خواهان لغو مجازات سنگسار سکینه محمدی آشتیانی شد

يكشنبه 20 تیر 1389 ساعت 07:13 |

سازمان عفو بین‌الملل از مقامات دولت جمهوری اسلامی ایران خواسته است سکینه محمدی آشتیانی را اعدام نکنند. این نهاد مدافع حقوق بشر می‌گوید اعدام این مادر ۴۳ ساله، که دو فرزندش چشم به راه او هستند، نه با سنگسار و نه با هیچ شیوه دیگری نباید عملی شود.

عفو بین‌الملل همچنین از حقوقدانان ایرانی درخواست کرده است پیرامون اظهارات سفارت جمهوری اسلامی ایران در لندن تحقیق کرده و صحت و سقم آن را گزارش کنند.



سفارت جمهوری اسلامی در لندن روز پنجشنبه اعلام کرد سکینه محمدی آشتیانی سنگسار نخواهد شد.

سازمان عفو بین‌الملل با اشاره به اظهارات مقامات سفارت جمهوری اسلامی ایران در لندن مبنی بر اینکه سکینه محمدی آشتیانی سنگسار نخواهد شد می‌گوید تغییر در روش اعدام مشکل خانم محمدی را حل نمی‌کند.

حصیبه حاج صحرایی، قائم مقام بخش شمال آفریقا و خاور میانه سازمان عفو بین‌الملل، می‌گوید بیانیه سفارت ایران مشخص نمی‌کند چه ارگانی در ایران به لغو سنگسار این مادر ۴۳ ساله رای داده و تا وقتی که خانم آشتیانی یا وکیل مدافعش به طور رسمی در جریان لغو اعدام قرار نگیرند خطر اعدام و یا سنگسار شدنش همچنان وجود دارد.

سکینه محمدی آشتیانی در ماه مه ۲۰۰۶ میلادی به اتهام روابط نا مشروع به ۹۹ ضربه شلاق محکوم و مجازات شد. اما پس از آن، دادگاه بار دیگر حکم اعدام از طریق سنگسار برای او صادر کرد.

وی که مادر دو فرزند است بر اساس آنچه «علم قاضی» در ایران خوانده می‌شود به اعدام محکوم شده است. در چارچوب قوانین دولت جمهوری اسلامی، اگر قضات به شواهد و دلایل محکمه پسند دسترسی نداشته باشند می‌توانند با تکیه بر علم خود برای متهمین حکم صادر کنند.

حکم اعدام سکینه محمدی آشتیانی در ۲۷ ماه مه ۲۰۰۷ میلادی به تایید دادگاه تجدید نظر رسید. وی دوبار از دادگاه درخواست عفو و بخشودگی کرد که مورد قبول واقع نشد.

سازمان عفو بین‌الملل در بیانیه خود آورده است مجازات یا اعدام افراد به اتهام روابط خارج از چهارچوب خانواده از وظایف دولت نیست. این سازمان می‌گوید در حال حاضر حداقل هفت زن دیگر و سه مرد به اعدام از طریق سنگسار محکوم شده‌اند و احتمال می‌دهد شمار محکومین به اعدام بیش از تعداد اعلام شده باشد.

این سازمان مدافع حقوق بشر می‌گوید حکم اعدامی که از سوی حکومت صادر می‌شود به هر نحوی که باشد غیر قابل قبول و غیر انسانی است و دولت جمهوری اسلامی باید اطمینان بدهد که سکینه و سایر زندانیانی که منتظر اجرای حکم اعدامشان هستند، اعدام نخواهند شد.

حصیبه حاج صحرایی همچنین می‌گوید گزارش سفارت ایران در لندن مبنی بر این که حکم سنگسار سکینه لغو شده به تنهایی کافی نیست و نجات جان این مادر را تضمین نمی‌کند.

قائم مقام بخش شمال آفریقا و خاور میانه سازمان عفو بین‌الملل می‌افزاید ما نگرانیم که اینگونه اظهارات دولتی صرفا جنبه تبلیغاتی داشته باشد و تاکتیکی باشد که دولت ایران با توسل به آن بخواهد خود را از انتقادات جهانی در امان نگه دارد.

این مقام ارشد سازمان عفو بین‌الملل از دولت جمهوری اسلامی ایران خواسته است حکم اعدام سکینه محمدی آشتیانی را به طور کامل لغو کند و از حقوقدانان ایرانی هم درخواست کرده پیرامون اظهارات سفارت جمهوری اسلامی ایران در لندن تحقیق و صحت و سقم آن را گزارش کنند.

حکم سنگسار سکینه آشتیانی با واکنش‌های گسترده بین‌الملل مواجه شده است؛ روز جمعه، محمد جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوئه قضاییه، در واکنش به این اعتراض‌ها، اظهار داشت که چنین واکنش‌هایی در نظر قضات تاثیری نخواهد داشت؛ وی در عین حال بدون ذکر جزییات گفت که «بازنگری و تجدید نظر در رابطه با این حکم تحت بررسی است.»

دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه جمهوری اسلامی، در مصاحبه با ایرنا گفت: «هجمه رسانه‌ای غرب علیه جمهوری اسلامی ایران در هر زمان به بهانه‌ای انجام می‌شود و در سال‌های اخیر نیز احکام شرع مقدس اسلام، سوژه این تهاجمات تبلیغی بوده است.»

محمد جواد لاریجانی که پیش از این نیز از حکم سنگسار در ایران دفاع کرده بود تصریح کرد: «هجمه‌ای که غرب در این رابطه به راه انداخته، هیچ تاثیری در نظر قضات ما ندارد. اجرای احکام شرع مقدس اسلام مثل رجم، حجاب و ارث همواره با تخاصم وقیحانه آنها روبرو بوده و اساسا هر مساله ای که بوی احکام شرعی داشته باشد با مخالفت آنها روبرو می‌شود.»
محمد جواد لاریجانی پس از سنگسار یک مرد در اطراف قزوین در سال ۱۳۸۶ گفته بود «برخی فکر می کنند چون غربی‌ها راجع به سنگسار به ما فحش می‌دهند، ما خجالت می‌کشیم که احکام را اجرا کنیم

پایان كارناوال مرگ

كاوه رعدي


هیولاییم که از آن می ترسید؟
همین است که مرا با خود مي برید؟
كارناوال مرگتان را از نو به راه انداختيد؟
مرا بستيد و به دنبال خود مي كشيد؟
لعنت مي كنيد؟
دشنام مي دهيد؟
سلام و صلوات مي فرستيد؟
***
هیولاییم که از آن می ترسید؟
همین است که مرا بستید؟
و در خاک فرو کردید؟
جرمم عشق است؟
اینکه اروس مرا بر معشوقم محرم کرد؟
نه مردان دین فروش؟
کدامین پرستو را به عقد دیگری درآوردید؟
یا چون چنین می کنید، پرستوها سوی این دیار را از نقشه هاشان پاک کردند؟
پرستو نیستم؟ همین است مرا سنگسار کردید؟
اینجا سرزمین دجال بزرگ است
من که روسپی نیستم
ولی اگر هم بودم
مریم مجدلیه نیستم
ولی اگر هم بودم
شما مسیح نیستید
که ببخشید
آه! نه! نه! نمی خواهم که ببخشید
کیستید که ببخشید؟
مگر من چه کردم که ببخشید؟
گناهی نکرده ام
هیچ گناهی وجود ندارد
شما نیز گناه نمی کنید
پس، سنگ بزنید
از حسرت عشقی که ندارید، سنگ بزنید
در حسرت هم آغوشی های دردناکتان سنگ بزنید
از وحشت نگاه همیشه نفرت همخوابهاتان سنگ بزنید
و من می پذیرم
با آغوشی که آن را بستید
و در خاک کردید
اما هنوز این آغوش باز است
می پذیرم سنگ های حسودان را
هر سنگ یک خبر است
یک قدم نزدیک تر است
به دیاری که آنجا نیستید
به خاک
به مادرم، زمین
***
هیولاییم که از آن می ترسید؟
نه! فرشته اییم که آرزویش داشتید!
همین است که مرا بستید؟
آری! همین است که مرا بستید
بزنید! سنگ بزنید!
دیگر درد نمی کشم
چنان کرخت شده ام
که دیگر درد نمی کشم
خون بالا می آوردم
خندیدید
اکنون دیگر درد نمی کشم
پس من می خندم
ترسیدید؟
خشمگینید؟
بیشتر سنگ می زنید
تنم را متلاشی کردید
تا اثر انگشتان عشق را پاک کنید؟
***
هیولاییم که از آن می ترسید؟
نه! فرشته اییم که آرزویش داشتید
همین است که مرا بستید؟
آری! همین است که مرا بستید
و در خاک فرو کردید؟
نه! شما در خاک فرو نکردید
این خاک
مادرم است
مرا در آغوش کشیده است
و گریه می کند
از ناسپاسی شما مردمان
از خیانتتان به آن
آه! شما بَدان
شما گمراهان
این خاک مادرم است
مرا در آغوش کشیده است
مرا با خود خواهد برد
سنگ بزنید
هر سنگ یک خبر است
یک قدم نزدیک تر است
به دیاری که آنجا نیستید
به خاک
به مادرم، زمین
به خاک
آری! به خاک می روم
در خاک ریشه می گیرم
اینجا شما گلبرگ هایم پاره کردید
در خاک ریشه می گیرم
گلی خواهم شد
سرخِ سرخ
از خونم، که آن را ریختید
خواهم روئید
زیبا تر از همیشه
و بویی به خود خواهم گرفت
خوش تر از همیشه
هر که از اینجا گذشت
مرا دید
مرا بوئید
عاشق شود و عشق بروزد
و
عشق بازی کند
عشق بازی کند
با کسی که اروس او را محرم کرده
نه مردان دین فروش
آه! ای شما نامحرمان
ای شما عشق ترسان
شنیدید؟
ترسیدید؟
فهمیدید؟
راز هر که سنگسار می کنید
به خیالتان به جهنم می فرستید؟
نه
نه
نه
این راز ما ست
بدانید
گلی می شویم
عاشق می کنیم
هزاران سال است
که عشق بازان را سنگ می زنید
کسی ترسید؟
آنان که ما را دیدند و بو کردند
عشق می ورزند
عشق بازی می کنند
شما سنگ بزنید
سنگسار کنید
آنها گل می شوند
این است که عاشقان و عشق بازان می مانند
اکنون شما بروید
کار کارناوال مرگتان به پایان رسید
بروید
می خواهم در آغوش مادرم بیاسایم

منبع:وبلاگ شاهین شهر

سارا نيکو
نامه های روشنگرانه
(در باره اتحاد عمل آشکار "حزب کمونیست کارگری" با سلطنت طلبان)
در روز 12 جون 2010 ، به مناسبت بزرگداشت سالگرد خیزش های بزرگ مردم ایران و در
اعتراض به جنایات رژیم جمهوری اسلامی، تظاهراتی از طرف نیروهای چپ و مترقی در مقابل
دفتر حفاظت جمهوری اسلامی در واشنگتن برگزار شد. فعالین چریکهای فدایی خلق ايران در
واشنگتن نیز با بنر ها و بلندگوی خود در این تظاهرات شرکت داشتند. چند روز بعد
اطلاع یافتم که یکی از اعضای "حزب کمونیست کارگری" در گزارشی که در سایت روزنه درج
کرده ، مکارانه نیروهای مبارز را در کنار سلطنت طلبان قرار داده تا به دروغ به
مردمی که در اين تظاهرات حضور نداشتند چنین جلوه دهد که اين تظاهرات حاصل اتحادی فی
مابين نیروهای سرنگونی طلب و از جمله "سلطنت طلبان" بوده است. در آن گزارش قيد شده
که:
"12 ژوئن 2010 فعالین آزادیخواه و سرنگونی طلب رژیم اسلامی موفق ترین تظاهرات را
در واشنگتن دی سی برگزار کردند. در این روز سه تظاهرات از ساعت 11 صبح تا 4 بعد از
ظهر در مقابل دفتر حفاظت رژیم اسلامی در خیابان ویسکانسین انجام شد. شرکت کنندگان
شامل هواداران سلطنت ، فعاین اتحاد چپ واشنگتن دی سی، هواداران سازمان فدائیان خلق،
فعالین حزب کمونیست کارگری ایران و تعداد زیادی از فعالین مستقل بودند." این
گزارش را در لينک زير می توان مشاهده نمود:

گزارش تظاهرات حمایت از انقلاب مردم در ایران در واشنگتن دی سی سایت روزنه
http://rowzane.com/fa/annonce-archiev/82-reports/2869-salgard-rep.html

نویسنده گزارش بالا ، به دروغ این تظاهرات را تظاهرات مشترک بین نیروهای چپ و مترقی
و سلطنت طلبان جا زده و ضمن غلو کردن در مورد نقش خودش، زيرکانه همکاری "حزب
کمونیست کارگری" با سلطنت طلبان را به همه منتسب کرده است. در حالی که این ادعا به
جز یک تحریف بزرگ و یک دروغ بیشرمانه ای بیش نیست. در ویدیو هائی که سلطنت طلبان در
اینترنت گذاشته اند ، پرچم "حزب کمونیست کارگری" به همراه دو تن از اعضای اين
تشکيلات در میان سلطنت طلبان دیده میشوند ولی در ساعت 2 بعد از ظهر ، زمان شروع
برگزاری تظاهرات نیروهای چپ و مترقی در واشنگتن در مقابل دفتر حفاظت منافع رژیم
جمهوری اسلامی ، سلطنت طلب ها محل تظاهرات را ترک کرده و به طرف کاخ سفید به راه
افتاده بودند. بنابراين در حاليکه در واقعيت سلطنت طلب ها به همراه "حزب کمونیست
کارگری" ها تظاهرات مشترک خود را از ساعت 11 صبح شروع کرده بودند و در ساعت 12 بعد
از ظهر ، سلطنت طلب ها محوطه را به قصد راه پیمائی به طرف کاخ سفید ترک کرده بودند
و تظاهرات نیروهای چپ و مترقی از ساعت 2 بعد از ظهر شروع شد. در گزارش جعلی "حزب
کمونیست کارگری" از این تظاهرات ، این طور وانمود می شود که هواداران سلطنت ،
فعالین اتحاد چپ واشنگتن دی سی، هواداران سازمان فدائیان خلق، فعالین حزب کمونیست
کارگری ایران از ساعت 11 تا 4 بعد از ظهر در کنار هم دست به تظاهرات زده بودند! در
واقع فعالین "حزب کمونیست کارگری" موذیانه سعی میکنند که همکاری خود و تظاهرات
مشترک خود با سلطنت طلب ها را به نیروهای مبارز ، چپ و مترقی نیز بسط بدهند.

همه شرکت کنندگان در آن تظاهرات بخوبی میدانند که این دروغ و عوام فریبی ای بیش
نیست. فعالین چریکهای فدایی خلق در واشنگتن و سایر نیروهای مبارز و انقلابی هیچگاه
، تحت هیچ شرایطی با سلطنت طلبان ، مبارزه مشترکی نداشته و نخواهند داشت و سلطنت
طلبان را دشمنان قسم خورده کارگران و زحمتکشان ایران میدانند. "حزب کمونیست
کارگری" قصد دارد که با شارلاتانیزم، سلطنت طلبان را در درون صفوف نیروهای مبارز جا
دهد و با اینکار سیاست ارتجاعی دیرینه خودشان مبنا با همکاری با سلطنت طلبان را
توجیه نمایند
این حرکت از جانب ما محکوم هست.

اعتراض ما به این جعل و تحریف از سوی "حزب کمونیست کارگری" باعث شد تا یکی از اعضای
اين به اصطلاح حزب به نام (م- ا) ، به جای پاسخ گوئی به اين امر، تکذیبیه
تشکيلاتشان در مورد فعالیت مشترکشان با سلطنت طلبان در لندن را در بین فعالین سیاسی
در واشنگتن پخش کند. با دریافت این تکذیبیه و جهت روشن شدن اذهان عمومی و برای
افشای هر چه بیشتر سیاست های ارتجاعی "حزب کمونیست کارگری" من در پاسخ به ايميل
مزبور در تاريخ پنج شنبه 24 جون 2010 ايميلی به نامبرده زده و نوشتم که: "چه چیزی
را تکذیب می کنید؟" با پاسخ فرد مزبور به اين ايميل ، چند ايميل بين ما رد و بدل
شد که همه آن ها را در زير جهت اطلاع عموم منتشر می کنم. چرا که بر اين باورم
مطالعه پاسخ های داده شده به نظرات من خود به روشنی گويای ماهيت منحط جريانی است که
تحت نام کمونيسم بر عليه کمونيسم گام بر میدارد. و از قرار يکی از وظايف اش مخدوش
کردن صف مبارزات آزاديخواهانه کمونيست ها و نيرو های انقلابی بر عليه جمهوری اسلامی
و رويگردان نمودن کارگران و توده های ستمديده از کمونيسم و کمونيست ها می باشد.
کمونيست هائی که نابودی کلیت سیستم جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته را در صدر
برنامه های خود قرار داده اند. در خاتمه ضروری می دانم که تاکيد کنم گرچه مخاطب من
يعنی يکی از وابستگان به اصطلاح حزب کمونيسم کارگری با نام و فاميل خود ايميل های
ارسالی را امضا می کرد اما من جهت جلوگيری از هر گونه جو سازی احتمالی ، در هنگام
چاپ اين مطالب نام وی را با حروف (م – ا) درج نمودم. در ضمن همه ايميل های رد و
بدل شده ، به ترتيب زمانی در اين مجموعه درج شده اند تا خواننده با مطالعه آن ها
براحتی متوجه سير طبيعی اين مباحثه بشود.


سارا نيکو
8 جولای 2010

* * * * * * * * * * * * * * * * * *
ایمیل از طرف م – ا
سه شنبه 22 جون 2010
تكذيب ادعاى سلطنت طلبان

فایل ضمیمه را لطفا ملاحظه و توزیع كنید.
م - ا

Worker-communist Party of Iran - UK Organisation
تشکيلات خارج کشور حزب کمونيست کارگرى ايران - بريتانيا
توضيحى در مورد يك ويدئو كليپ و تکذیب یک ادعا
در حاشیه تظاهرات لندن روز ٢٠ ژوئن

ویدئو کلیپی از تظاهرات لندن توسط یکی از طرفداران حکومت پادشاهی تهیه شده که از
گفتگوی قبلی با حزب کمونیست کارگری در لندن و اتحاد با حزب کمونیست کارگری صحبت
کرده است. كميته تشكيلات حزب در انگليس اعلام ميكند كه نه هیچ تماس قبلی بین واحد
حزب و این گروه سیاسی و نه هیچ اتحادی در اين مورد صورت گرفته است.


میتینگ چندصد نفره و بسیار موفق روز ٢٠ جون در لندن به فراخوان ”يك قانون برای همه“
و ”ایران سولیداریتی“ و به مناسبت سالروز سی خرداد و مرگ ندا از چند ماه قبل
فراخوان و سازمان داده شده بود كه فعالین حزب هم در آن شرکت داشتند. این تظاهراتی
بود علیه قوانین اسلامی در انگلیس و در دفاع از حقوق سکولار و برابر شهروندان در
این کشور و علیه قوانین مذهبی و اسلامی در ایران و در همه جا. ادامه اين حركت
اعتراضى يك راه پيمايى بود كه از مقابل دفتر نخست وزيرى انگليس شروع شد و تا مقابل
سفارت جمهوری اسلامی ادامه داشت۔ در مقابل سفارت تعدادی از سازماندهندگان اين حركت
اعتراضى از جمله مريم نمازى سخنگوى كمپين يك قانون براى همه و پتى دبونيتاس فعال
ايران سوليداريى سخنرانی کردند و علیه جمهوری اسلامی و تروریسم اسلامی شعار دادند۔
يكى از طرفداران پادشاهی از گوشه ای از حضور راهپیمایان در مقابل سفارت به روایت
خود فیلمی تهیه کرده و با مونتاژ سرود و شعارهای سلطنت طلبانه تصویری غیر واقعی از
این تظاهرات ارائه کرده است. ما این تلاش برای قلب وقایع را شدیدا تقبیح میکنیم.

اما در این میان کسانی هم که اسم خود را چپ گذاشته اند پيدا شده اند كه حرف نماینده
گروه پادشاهی برایشان حجت شده و دربست ادعای آنها و صحنه های مونتاژ شده توسط آنها
را قورت داده و علیه حزب کمونیست کارگری لجن پرانی و نفرت پراکنی كرده اند۔ اينها
كه با صرف دیدن گروههای سیاسی يا مخالفين جمهورى اسلامى با پرچمهاى مختلف در كنار
هم احساس ميكنند كه مرز هاى طبقاتی شان بهم خورده است بايد فكرى به حال اين مرزها
بكنند


حزب کمونیست کارگری پرچمدار آزادی بی قید و شرط سیاسی است و برای سرنگونی جمهوری
اسلامی و برقراری جامعه ای میکوشد که همه جریانات از سطلنت طلبان گرفته تا چپ های
سنتی و حتی فرقه های ایدئولوژیک بتوانند آزادانه فعالیت کنند و حرف خودشان را
بزنند.


تشکیلات خارج کشور حزب کمونیست کارگری ایران- واحد انگلیس
٢١ جون ٢٠١٠

* * * * * * * * * * * * * * * * * *
ایمیل از طرف من (سارا)
پنج شنبه 24 جون 2010
تكذيب ادعاى سلطنت طلبان

با سلام
چه چیزی را تکذیب می کنید؟
حزب شما سابقه دیرینه ای در همکاری های مستقیم و غیر مستقیم با سلطنت طلبان دارد و
حرکت شما در لندن فقط نمونه مشتی از خروار است که بیانگر پیشبرد یک خط منحط ضد
کمونیستی از طرف این حزب ساختگی است. آیا گزارشی که رفقای خود شما نوشتند و همه
نیروهای مبارز و مترقی را به همکاری با جانیان سلطنت طلب در تظاهرات نیرو های چپ در
واشنگتن منتسب کردند را هم میتوانید تکذیب کنید؟
http://rowzane.com/fa/annonce-archiev/82-reports/2869-salgard-rep.html
متاسفانه این بار اول نیست که شما با سلطنت طلبان ، این حامیان رژیم جلاد پهلوی ،
صف و حرکت مشترکی را به پیش می برید.
آیا شما خودتان ویدیو خودتان را ضمن رو بوسی و در آغوش کشیدن "اکمل" این مهره نظام
ننگین پهلوی را در تظاهرات 12 جون در واشنگتن دیده اید؟ یا آن را هم تکذیب می
کنید؟
http://www.youtube.com/watch?v=A5MiPb2yjN8
نیروهای مبارز و انقلاب هیچ مبارزه مشترکی با دژخیمان حامی شاه نداشته و نخواهند
داشت و شرم بر آن هایی که به نام کمونیست با این دشمنان قسم خورده کارگران و
زحمتکشان ایران سازش میکنند.
سارا

* * * * * * * * * * * * * * * * * *
ایمیل از طرف م – ا
پنج شنبه 24 جون 2010
تكذيب ادعاى سلطنت طلبان

سارا جان
امیدوارم که عصبانی نشده باشی. دنیا پر از فراز ونشیب وبی عدالتی وحق کشی است باید
صبور باشیم ومسائل را یک یک احیانا حل وفصل کنیم.
اما فرمودی چرا ما ویا من با سلطنت طلبان در تظاهرات شرکت میکنم . چون آنان جانی
هستند وگذشته جنایتکارانه را یدک میکشند.
اگر این حرف شما را مصداق قرار دهیم دیگر هرگز نمیتوانیم در جهان سیاست یک سنگ روی
سنگ بگذاریم. میشویم خودمان تنها که احتمالا فکر میکنیم از همه پلیدی ها مبرا
هستیم.
اینکه سلطنت طلبان آدمکش هستند، جنایتکار هستند، دروغگوهستند ضد خلق وبشر هستند
وکثیف هستند ونباید با آنان هیچوقت کار مشترک کرد ویا با آنان نزدیک شد یک متدولوژی
پیش مدرن ودینی ، اسلامی است.
همان متد است که میگفت ارمنی وبهایی وجهود کثیف است ونباید با آنان معامله کرد.
والبته هزار دلیل هم داشت که ثابت کند که فرزندش نباید دوست بهایی داشته باشد این
متد بدیختانه به جنبش چپ هم به ارث رسیده. اگر کسی مثل من نیست پس من دیگر با
اوکاری ندارم اوکثیف است نجس است..
این حرف را از قضا خود سلطنت طلبان وحامیانشان نسبت به کمونیستها میگویند. با همین
دلایل واهی وغیر واهی کمونیستها را زندان واعدام وشکنجه میکردند. میگویند کمونیستها
آدمکشند، کمونیستها دیکتاتورند، کمونیستها جنایتکارند وغیره. که تقریبا همه هم ممکن
است در جاهایی درست باشد.
استالین حداقل در حزب بلشویک تمام اعضای دفتر سیاسی را بعد از شکنجه اعدام وترور
کرد وحتی خانواده های آنان را هم ترور کرد. بعد رسید نوبت دیگر مخالفان خودش که سر
به میلیونها زد. اینها را همه بنام پاسداری از انقلاب وطبقه کارگر وکمونیست انجام
میداد.
حزب توده از استالین ودیگر وارثانش حمایت میکرد. حزب توده باعث کشتار هزاران نفر
انقلابی فقط در زمان بعد از انقلاب بدست جمهوری اسلامی شد. خود اکثریت سازمان
فدایی از لودادن دیگر فدایی وانقلابیون ابایی نداشت. پل پوت در کامبوج باعث قتل
میلیونها نفر شد فقط بنام کمونیست. والبته از این نمونه ها که کمونیستها آدم کشتند
وخیانت کردند زیاد داریم.
آیا با همین دلیل نمیشود گفت که من با کمونیستها تظاهرات مشترک نمیگذارم. اینان
گذشته کثیفی دارند. اگر بروی پای سخنان سلطنت طلبان بنشینی با همین دلیل حاضر
نیستند با ما نزدیک شوند.
حال اگر یک سلطنت طلب بیاید بمن بگوید که آیا توقبول داری که کمونیستها جنایت کردند
کشتار کردند وغیره من میگویم بله . ولی کشتار آنان هیچ ربطی به انسانهای آزاده، به
طبقه کارگر، به کمونیسم وبمواضع من وحزب من ندارد. من نه وکیل استالینم ونه وکیل
حزب توده مرا با مواضع خودم ارزیابی کن.

اینکه سلطنت طلبان جنایت کردند حرف درستی است اما آیا همه سلطنت طلبان که در
واشنگتن ولندن بر علیه جمهوری اسلامی تظاهرات میکنند جنایت کردند من میگویم نه. من
میگویم حتی یک در صد اینان هم در جنایات زمان شاه دست نداشتند. از قضا بیشتر آنان
که در جنایت دست داشتند یا دوباره بعنوان شکنجه گر وبازجودر خدمت رژیم اسلامی در
آمده ویا در کاخهای خود لم داده ومنتظر حمله آمریکا به ایران هستند ویا مثل داریوش
همایون ورضا شای دوم از جمهوری اسلامی سبز وبدون احمدی نژاد حمایت میکنند.
اکثریت این تظاهرات کنندگان که ساعت 11 صبح در واشنگتن تظاهرات کردند نه سلطنت را
قبول دارند ونه دیکتاتوری وشکنجه واعدام را. ممکن است چند نفر در رهبری این تظاهرات
منتظر رژیم دیکتاتوری نشسته اند. ولی اکثریت غریب به اتفاق آنان اصلا حکومت
شاهنشاهی را قبول ندارند. بخصوص انکه فراخوان تظاهراتشان هیچ ذکری از سلطنت نکرده
وفقط مردم منطقه را برای سرنگونی جمهوری اسلامی فراخوانده ونصف بیشترشان آدمهایی
هستند که ضد دیکتاتوری وسلطنت هستند..
ما با علم به اینکه این مردم در شکنجه وقتل مردم دستی نداشته وندارند با شعارها
وپرچم خودمان در کنار آنان تظاهرات میکنیم وقبل وبعد از تظاهرات به همه گوشزد
میکنیم که رهبران سلطنت طلب این جریان در حقیقت از یک جناح جمهوری اسلامی حمایت
میکند وخواهان سرنگونی جمهوری اسلامی نیست. وخیلی از هواداران اصلی آنان وقسمتی از
بدنه آنان در عمل به ما نزیک شده اند وخودشان علنا میگویند که ما مواضع رضا شاه
وحزب مشروطه را قبول نداریم. اینان کسانی هستند که تا چند سال پیش برای شاهنشاه
وحزب مشروطه سینه میزدند.
خیلی از آنان که اصلا شاهی نیستند در تظاهرات بیشتر شعارهای ما را تکرار میکنند
وخودشان را بما نزدیک تر میبینند.
تظاهرات مشترک با جریانی گذاشتن ویا در تظاهرات جریانی شرکت کردن لزوما قبول مواضع
آن جریان نیست .
ما در تظاهرات ساعت 2 بعد از ظهر اتحاد چپ هم شرکت کردیم. آیا این به این معنی است
که من اتحاد چپ را صد در صد قبول دارم؟ در اتحاد چپ واشنگتن حداقل شما میتوانی از
چندین مواضع متناقض اسم ببری. وهمه هم خودشان را چپ وکمونیست میدانند. یکی اصلا
به تظاهرات اعتقاد ندارد. دیگری معتقد است که تنها را رهایی مردم ایران در این مقطع
این است که آمریکا به ایران حمله نظامی کند ودر این مقطع ما باید از موسوی وکروبی
وگنجی وسازگارا حمایت کنیم . دیگری میگوید من طرفدار استالین هستم. ویکی طرفدار حزب
توده است. مواضع من وحزب من با هیچکدام از این نظرات بالا سنخیتی ندارد..
حال سوال من از شما این است که شما چرا با کسانیکه در چنین تشکلی تظاهرات میکنند
شرکت میکنی.؟ آیا شما همه مواضع این تشکل واعضای آنرا قبول داری؟
قرار نیست من در تظاهراتی شرکت کنم که همه مثل من فکر کنند ویا همه طرفدار استالین
ویا رضا شاه نباشند. در این تظاهراتها همه آزاد هستند که عقاید سیاسی خود را ابراز
کنند. من پرچم سرخ حمل میکنم. شما پرچم فدایی را حمل میکنی یکی پرچم 3 رنگ ایران را
حمل میکند دیگری پرچم سبز دارد. واحیانا یکی عکس بیژن جزنی ودیگری عکس مارکس ویکی
هم ممکن است عکس شاه ویا مصدق را حمل کند
چه کسی درست تر میگوید؟ من میگویم بگذار آزادی عقیده وابراز نظر باشد من مطمئن
هستم در آزادی کامل مردم خودشان بهترین خط را انتخاب میکنند. اگر تا بحال نکرده
اند به این خاطر است که سانسور وخفقان حکفرما بوده است.
ما خودمان بیشترین نقدها را به جریان سلطنت داشته ایم ومن مطمئن هستم هیچ جریانی به
اندازه جریان ما (حزب کمونیست کارگری) سلطنت طلبی را کاملا محکوم نکرده باشد. ما
حتی در مکاتبات با خود سلطنت طلبان همواره مواضعشان را محکوم کرده ایم وهیچگاه
کوچکترین لغزش از این بابت نداشته ایم. اما معتقد هستیم یک سلطنت طلب مثل هر انسان
دیگر در جامعه آزاد ،حق موجودیت وابراز نظر دارد. ما معتقدیم در جامعه آزاد فردای
ایران سلطنت طلبان ویا هر سازمان دیگر میتواند تشکل خود را بوجود آورد وآزادانه از
مواضعش دفاع کند.

اینکه فرمودید من دکتر اکمل را بغل کردم . من دکتر اکمل را خیلی خوب نمیشناسم فقط
میدانم که یکی از رهبران حزب مشروطه است واز قضا با مواضع غالب حزب مشوطه در تضاد
است. وخط سبز حزب را قبول ندارد وشاید برای همین است که اورا کنار گذاشته اند.
من شخصا دوسه بار در مناظرات کوتاه ومناظرات نوشتنی مواضع سیاسیش را نقد ومحکوم
کردم که یکبار یادم میاید چند نفر از طرفدارانش بمن بخاطر این امر فحاشی کردند. اما
خود دکتر اکمل همیشه به من با احترام رفتار کرد. واین بار خانمی مرا در تظاهرات به
اومعرفی کرد وما یکدیگر را به آغوش کشیدیم واوگفت که مرا خوب میشناسد. من به دکتر
اکمل بعنوان یک انسان احترام میگذارم ولی هیچگاه یک لحظه در جایی که لازم باشد از
نقد ومحکوم کردن نظراتش طفره نمیروم.
در جوامع مدرن وقتی قاتلی را میخواهند محاکمه کنند به اواحترام میگذارند .به
اومیگویند آقا ویا خانم فلانی. به اوشام وناهار وصبحانه ومیوه وکتاب وکامپیوتر
میدهند.
این در جامعه اسلامی پیش مدرن جمهوری اسلامی وطالبان ویا شاهنشاهی است که متهم را
اول با کتک وچک ولگد قصاص میکنند واگر زنده ماند ممکن است با بی احترامی سنگسار ویا
اعدام کنند دکتر اکمل اگر قاتل است ،که من نمیدانم ،من هنوز بخاطر انسان بودنش به
اواحترام میگذارم. ولی هرگز قرار نیست قتل اورا ببخشم..
شما خودتان طرفدار چریکهای فدایی خلق هستی. من نه چریک را قبول دارم ، نه فدا شدن
را قبول دارم. ونه خلق را قبول دارم. ونه فدای خلق شدن را قبول دارم . این اسامی
خود از متدولوژی اسلامی به جریانات چپ به ارث رسیده وربطی به متد علمی مارکس
وکمونیست مدرن ندارد. شما در هیچ نوشته مارکس که تازه 170 سال قدمت دارد صحبتی از
فدا شدن در راه خلق نمیابی. اما تا دلت بخواهد در فرهنگ اسلامی وپیش مدرن ، خودت را
باید فدای امام حسین وحضرت زهرا وغیره بکنی. خودت را باید فدای وطنت بکنی- فدای شاه
ومیهن وخدا بکنی. وحالا هم باید خودت را فدای خلق بکنی همان متدولوژی است..
من اصلا با این اسم اشکال دارم. وقتی خلق هست یعنی خالقی است ومن اصلا آن خالق را
هم قبول ندارم
شما هم احتمالا خیلی چیزها از من وحزب من را قبول نداری. اما ما میتوانیم در یک
چهارچوب معین باهم فعالیت کنیم. قرار نیست اول مواضعمان عین هم بشود وبعد فعالیت
کنیم .
مطمئن باش در فردای آزاد ایران صدها خط عجیب وغریب پیدا خواهند شد .هنر ما این است
که ما بتوانیم در یک جامعه آزاد ،بدون ترس ،ابراز عقیده کنیم. مطمئن باش در چنین
صورتی خیلی زود مردم به منافع خود واقف خواهند شد. وگرنه با دیکتاتودی ویک حزبی بعد
از 90 سال میشود کشور شوروی که دوباره به زمان تزار رسیده
از مکاتبه با توخوشحال شدم. امیدوارم ما وهمه با نظرات مختلف بتوانیم باهم فعالیت
سیاسی کنیم تا هر چه زودتر از شر این حکومت فاشیستی خلاص شویم

با احترام م – ا

* * * * * * * * * * * * * * * * * *
ایمیل از طرف من (سارا)
جمعه 25 جون 2010
تكذيب ادعاى سلطنت طلبان

با سلام
1- با توضیحاتی که در دفاع از سیاست حزب تان در بر حق بودن همکاری تان با سلطنت
طلبان دادید در واقع خودتان در عمل نشان دادید که تکذیبیه تشکیلات تان فاقد اعتبار
است و جنبه فرمالیته دارد. در واقعیت امر، سلطنت طلبان با درج بیانیه خود و نشان
دادن فیلم همکاری "حزب" شما با آن ها در لندن ، به همکاری غیر رسمی شما با خودشان
رسمیت بخشیدند. البته بر همگان آشکار است که "حزب" شما در دوران حکومت پهلوی و
زمانی که بهترین زنان و مردان مبارز و کمونیست ایران در راه مبارزه برای سرنگونی
رژیم پهلوی جان خود را ایثار کردند اساسا وجود نداشتید.

2- کسی در این جا صحبت از آن نکرده که سلطنت طلبان حق صحبت کردن ندارند. آن ها
میتوانند تا دلشان می خواهد حرف بزنند ، همانطور که شب و روز در صد ها بلندگوی
رسانه ای امپریالیستی رو به ایران ، مشغول پخش افکار ارتجاعی خودشان می باشند که
گاها شما را هم مورد لطف قراد داده و بلند گوهای خود را نیز در اختیارتان می
گذارند.
اما ما معتقدیم که سلطنت طلبان یک نیروی ارتجاعی و ضد انقلابی می باشند و هیچ گونه
همکاری را با چنین جریانی ، اصولی نمی بینیم و آن را افشا خواهیم کرد. (پس با پیش
کشیدن عباراتی چون نجس و غیره ، سفسطه بازی نکنید ، خودتان هم می دانید که بحث بر
سر چیست.)

3- دره عمیقی از اختلافات نظری-سیاسی-عملی ، ما را از شما جدا میکند و از آن جا که
شما آگاهانه سیاست های ارتجاعی همکاری با نیرو های ارتجاعی را تبلیغ می کنید.
ادامه این دیالوگ ها را ضروری نمی بینم . در مورد اتهاماتی که به رفقای اتحاد چپ
زدید ، به عهده خود آن هاست که در این موارد توضیحات خود را بدهند. در مورد قبول
نداشتن چریک های فدایی خلق ، نیازی به این همه قلم فرسایی نبود ، دشمنی آشکار شما
با خط رادیکال و انقلابی چریک های فدایی خلق سال هاست که بر همگان آشکار است، و
انتظار بیشتری هم از کسی که نمی داند واژه خلق چیست نمی رود ، واژه ای که مارکس
بارها در نوشته هایش از آن صحبت کرده است.
شما یک فرقه هستید نه حزب ، اساسا باوری به کمونیسم ندارید. هیچ ارتباطی هم با
طبقه کارگر ندارید.
برای آشنایی بیشتر به نظرات ما در باره ماهیت تشکیلات "حزب کمونیست کارگری" مطلب
زیر را مطالعه کنید:
نگاهی به "حزب کمونیست کارگری" (برای ثبت در تاریخ) ع. شفق
http://www.siahkal.com/publication/negahi-be-hkk.htm

"سمت گیری های بورژوایی این حزب زیر نام "کمونیسم کارگری" در بسیاری دیگر از مواضع
اش به وضوح قابل تشخیص است. از جمله مقاله "سناریوی سیاه و سفید" که طی آن ها
"سلطنت طلبان" ، این دشمنان قسم خورده خلق های ایران در تحولات سیاسی ایران جزو
"سناریوی سفید" تلقی شده و به این وسیله همکاری و حرکت با آنها در صحنه عملی
تئوریزه گشت. آنهم درست در شرائطی که رهبران و فعالان این "حزب" در عالم سیاسی حقیر
خویش در "میز گردها" و "رادیو تلویزیون ها" مشغول نشست و برخاست با مرتجع ترین
مزدوران امپریالیسم بوده و یا با افتخار در نشریاتشان با جلادانی نظیر "گاری سیک"
ها و پادو های درجه دو و سه امپریالیسم "مصاحبه" راه می اندازند تا نشان دهند که
"سری در میان سر ها" دارند. و یا موضع گیری این جریان برای "حل" مناقشه اعراب و
اسرائیل را در نظر بگیرید که درست به در بحبوحه قتل عام توده های تحت ستم فلسطینی
توسط نیروهای اسرائیلی و حمایت بی چون و چرای امپریالیست ها از رژیم متجاوز
صهیونیستی ارائه شد و طی آن "حزب کمونیست کارگری" از طرح "سازمان ملل" – یعنی طرح
گروهی از دولت های استثمارگر امپریالیستی- دفاع نمود که در آن دولت آمریکا و سایر
جهانخواران بین المللی زیر نام "حل عادلانه مناقشه اعراب و اسرائیل" از هیچ کوششی
در تثبیت موقعیت سلطه جویانه صهیونیست ها بر جان و مال توده های ستمدیده فلسطینی و
محدود و سرکوب ساختن مبارزات آنها خودداری نورزیده اند."

سارا


* * * * * * * * * * * * * * * * * *
ایمیل از طرف م – ا
شنبه 26 جون 2010
تكذيب ادعاى سلطنت طلبان

سارای عزیز
مطلب شما ورفیقت که در باره حزب کمونیست کارگری ومنصور حکمت بود خواندم وواقعا تعجب
کردم از ابنهمه عقب افتادگی فکری ونظری.
ادعای کمونیست بودن میکنید وبعد میگویید ما با سلطنت طلبان وضد انقلابیون
وارتجاعیون وآنان که با اين گروهها در تماسند ( يعنی ما ) کاري نداری وهمگیشان را
افشاء ميکني.
لنین قبل از اینکه به قدرت برسد وهنوذ حزب بلشويک عمدتا يک نیروی کوچک خارج از
کشوری بود، با بزرگترین کشور امپراتوري آن زمان وبا فرماندهان ورهبرانشان شروع
بمذاکره کرد واز آنان قول گرفت چنانچه از حزبش حمایت کنند ودر صورت قدرت گرفتن حزب
در روسيه يکجانبه صلح با آلمان خواهد کرد ونیم بیشتر روسیه اروپا را به المان خواهد
بخشيد. از ان پس امپراتوری آلمان هم از نظر مالی وهم از نظر امکانات مادی ومعنوی
کمک های قابل توجه ای در اختیار لنين وبکشویک ها قرار داد.. وحتي بعد از انقلاب
فوریه با قطار اختصاصی دولت آلمان لنین را از راه هلسینکي وارد روسیه کردند.لنین
بعد از انقلاب اکتبر بقدرت رسبد ومجبور شد که به قول وتوافقش قبل از رسیدن بقدرت به
المانها جامعه عمل بپوشاند ویکطرفه شکست روسیه در مقابل امپراتوری المان را بپذيرد
وقسمتهای مهم اروپایی روسیه را به المان ببخشد.
شما وآن رفیق تئوريسین شما که شما از اواختباس میکني اصلا بویی از کمونیست وانقلاب
ومتدولوژی علمی آنان نبرده اید که هیچ بلکه الفبای سياست جهانی وتاریخی را هم درک
نمیکنید. فقط دلتان را خوش کرده اید که فدایی هستید وادامه دهنده خون سرخ فدایی که
در داخل ایران بودند واسلحه کشيدند وشهید شدند. وما را محکوم میکنی که در داخل
نبوده ایم چریک نيستيم ودر خارج حزب تشکیل مبدهيم واحیانا کارگر نیستیم وکارگر هم
در حزب نداریم.
برای اطلاع شما باید بگویم که نه مارکس کارگر بود ونه انگلس ونه لنین. هم مارکس وهم
لنین خارج از کشورشان بودند وهیچکدامشان چریک فدایی خلقشان هم نبودند. وحتی سندی هم
وجود ندارد که اینان حتي بکروز کار کارگري بکنند ( به مفهوم کارگري که اقای شفق
مدعی است که منصور حکمت نبود) از قضا انگلس یک سرمايه دار وثروتمند وخيلی هم خوشپوش
بود.
لنين وپلخانوف ومارتف وتروتسکی ودهها رهبرسوسیال دمکرات وبعد از انشعاب يکشویکها
اکثریت قریب به اتفاقشان کارگر نبودند ودر خارج از روسیه حزب کمونیستی بوجود
اوردند. هیچکدامشان هم چریک نبودند. چريکها ناردونيکها ودیگران بودند که لنین دهها
مقاله بر علبه اشان نوشت.
شما به اصطلاح کمونیست محفلی وحاشیه ای هستید که اینده شما گذشته ورشکسته شماست.
کمونیست بودن یعني در یک حزب کمونیستي فعالیت کردن ودخالت کردن در همه امور مربوط
به سیاست وقدرت وبالاخره به قدرت رسیدن از طریق بسیج میلیونی توده ها وسازماندهی
آنان از هر طریق ممکن.

کمونیست بودن يعنی سازمان دادن انقلاب بهر روش ممکن وادعای حکومت کردن ورهبر
انقلاب شدن وزندگي میلیونها نفر را که در فقر وفلاکت هستند عوض کردن.
شما با این بحث های پيش پا افتاده ،هیچکس شما را جدی نمیگیرد حتی خودتان هم خودتان
را جدی نميگیرید که میخواهید رهبر انقلاب شوید. واگر کسی هم که میخواهد جدی باشد
ودر فکر انقلاب وگرفتن قدرت وبسیج توده هاست اورا تمسخر میکنید که شما خارج از کشور
هستید- کارگر نیستید- با سلطنت طلبان دست میدهید- در گذشته سابقه چریک فدایی خلق
نداشتي ودیگر لاطائلات.
خوشبختانه هیچگس شما را جدی نمیگيرد.
شما بما اتهام زدی که ما خطمان خط اسرایيل وآمریکا وسلطنت طلبان وغیره است واحتمالا
از آنها کمک میگیریم واین چنین لاطائلات بدون مدرک وباد وهوا.
برای اینکه منطق ندارید ودر یحث وعمل وا میمانيد خودتان را راحت ميکنيد میگویید شما
اسراییلي هستید آمریکایی هستید وبعد هم بخبال خودت محکوم کردی وبعد هم سرتان را زیر
برف میکنید وفکر ميکنید دیگران شما را نمیبینند.
این همان روش حکومت سلطنت وخمينی است وقتی در بحث ومنطق کم میاورد میگفت کمونیستها
وانقلابیون نوکر شوروی وبیگانه هستند وشروع ميکرد به اعدام وزندان. شما هم همان متد
را بکار میبری ولی خوشبختانه قدرت نداری که زندان وشکنجه کنی اگر داشتی اول ما وبعد
سلطنت طلبان را بجرم خیانت به " انقلاب" اعدام میکردي. مدرکت همان مدرک نوع خمینی
وشاه است. اینبار خیانت به خلق قهرمان ايران بابت سر سپردگی به اسراییل وآمریکا. من
خیلي خوشحالم که شما در قدرت نیستی وادعای قدرت را هم نداری اين خودش یک نقطه مثبت
در شما است.
خوشبختانه مردم ايران اصلا مثل شما فکر نمیکنند. درست 180 در جه با شما مخالفند.
نه حزب ما. شما به اکثریت مردم ایران اگر بگویي یک حزبی است که با سلطنت طلبان که
میخواهند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند رابطه خوبي دارد وبا اسراییل وامریکا هم
داردساخت وپاخت میکند وبا دیگر دولتها هم درگیر مذاکره است که جمهوری اسلامی را
سرنگون کند. ایا شما به این حزب رای میدهید که بقدرت برسد اکثریت قریب به اتفاق
مردم میگویند بله ما چنين حزبی میخواهیم که در ایران حکومت کند. که بعد از حکومت
آمريکا واسراییل بما حمله نکند وبا دولتهای دیگر هم مراوده داشته باشد.

حالا این را مقایسه کنيد با این سوال: یک حزبی است که اصلا سلطنت طلبان را قبول
ندارد وهمه آنان را دشمن خودش میداند واصلا حاضر نیست با آنان سر هیچ چیزي مذاکره
کند ومیگوید بین ما وآنان دریایی از خون است. وبا آمریکا اصلا مذاکره نمیکند
وامریکا را دشمن خودش وخلقهای جهان میداند وبا اسرایيل هم خيلی بد است وهرکس با
اسراییل وامریکا نزدیک شود با انان سر جنگ دارد. ايا شما حاضر هستید به اين حزب رای
بدهيد. اکثریت قریب به اتفاق مردم ميگوبند نه . اگر این حزب بقدرت برسد حتی اگر
خیلی هم خوب باشد ممکن است آمریکا واسراییل وترکیه ودیگر کشورهاي هوادار آمریکا بما
حمله نظامی کند. ما را تحریم اقتصادي وسیاسي کنند وضع ما بد میشود من به این حزب
راي نميدهم.
شما با این تبلیغات دروغ وکذایی وبدون مدرک که ما طرفدار سلطنت واسرایيل ودولت
آمریکا هستيم در حقیقت میخواهی به خیال خام خودت ما را پیش مردم ایزوله کنی ولی
آنقدر ها هم شعور ندارید که اگر مردم بفرض همه حرفهای شما را قبول کنند تازه بیشتر
بما اطمينان میکنند. ميگویند اگر اینان بقدرت برسند خيال ما دیگر از امریکا
واسراییل ودیگر کشور ها راحت است. شما حتی عرضه تبلیغ سوء عليه ما را هم نداری.
برای همین است که بقول خودتان بعد از 50 سال مبارزه مسلحانه وغيره هنوز والمعطلید
وباید روز روشن افتراء بزنی دروغ یگویی واتهام بدون مدرک ببندي ،این شده وظيفه
انقلابی چریکی شما. خيلی برایتان متاسفم که هیچ چیزی در چنته ندارید. دنیای شما
دنیای کوتوله های سیاسی است. که فقط نوک دماغشانرا میبینند
در باره از بین بردن جنیش کردستان هم که حرفتان خيلی مسخره است . کومله وحزب
کمونیست ايران با ما همکاری نزدیک دارد. واعتصاب عمومی کردستان با فراخوان مشترک ما
صورت گرفت. شما در کردستان جه کردید؟ در ترکمنچای چه کردید آنجا که منصور حکمت نبود
در جاهای ذیگر ایران چه کرديد ؟ در خارج از کشور منصور حکمت چه میکنید؟خارج کشور
منصور حکمت يد است اما مال شما خوب است . از این نظر هم برایتان متاسفم

با احترام م- ا

* * * * * * * * * * * * * * * * * *
ایمیل از طرف من (سارا)
یکشنبه 27 جون 2010
تكذيب ادعاى سلطنت طلبان

با سلام
جناب م - ا براستی شما را چه شده است که ماشين بدون "دنده و ترمز" فحاشی تان را بر
عليه من راه انداخته ايد؟ مگر من چه گفته ام که چنين شما را خشمگين ساخته است؟ همه
مسئله اين بود و هست که تشکيلاتی که شما خود را وابسته به آن می دانيد يعنی "حزب
کمونيسم کارگری" با سلطنت طلبان در لندن تظاهرات مشترک گذاشته و يکی از سلطنت طلبان
کليپ اين تظاهرات را برای اطلاع عموم پخش کرده و دوستان شما که در کليپ ديده می
شوند اين امر را تکذيب نمودند و من هم سوال کردم که "چه چیزی را تکذیب می کنید؟" و
تازه اگر اين مورد را تکذيب می کنيد با موارد ديگر چه خواهيد کرد؟ مگر "حزب شما
سابقه دیرینه ای در همکاری ها مستقیم و غیر مستقیم با سلطنت طلبان "ندارد؟ و بعد هم
با توجه به ديدن فيلم رو بوسی شما با يکی از سلطنت طلبان معروف که در زمان شاه سفير
رژيم سلطنت در استراليا بود پرسيده بودم که "آیا شما خودتان ویدیو خودتان را ضمن
بوسیدن و در آغوش کشیدن اکمل این مهره نظام ننگین پهلوی را در تظاهرات 12 جون در
واشنگتن دیدید؟" خوب شما هم در "دفاع از سیاست حزب تان در بر حق بودن همکاری تان با
سلطنت طلبان" توضيحاتی داديد که نشان می داد "تکذیبیه تشکیلات تان فاقد اعتبار است
، و جنبه فرمالیته دارد". به واقع اين همه حرف من بود که در کنار آن از شما
خواستم که يکی از آثار تشکيلات ما در رابطه با اين به اصطلاح حزب را نيز بخوانيد. و
شما با توضيحاتی که داديد نشان داديد که نه تنها همکاری با سلطنت طلبان سياست
نادرستی نيست بلکه بر عکس شما معتقديد که اگر "به اکثریت مردم ایران" بگویی "یک
حزبی است که با سلطنت طلبان که میخواهند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند رابطه خوبي
دارد و با اسراییل و امریکا هم دارد ساخت و پاخت میکند و با دیگر دولتها هم درگیر
مذاکره است که جمهوری اسلامی را سرنگون کند. ایا شما به این حزب رای میدهید که
بقدرت برسد اکثریت قریب به اتفاق مردم میگویند بله ما چنين حزبی میخواهیم که در
ایران حکومت کند" بعد هم توضيح داديد که "اکثريت مردم ايران" به اين دليل به شما
رای خواهند داد که بعد از به قدرت رسيدن حزب شما " آمريکا و اسراییل بما حمله نکند
و با دولتهای دیگر هم مراوده داشته باشد" خوب با توجه به توضيحات شما حزبی که به آن
وابسته ايد دارد سياستی را پيش می برد که "اکثریت مردم ایران" با آن توافق دارند و
چون به قول شما کمونيست بودن يعنی "به قدرت رسیدن از طریق بسیج میلیونی توده ها و
سازماندهی آنان از هر طریق ممکن "(تاکيد از من است) پس ديگر چه جائی برای تکذيب و
گله می ماند؟ با اين توضيحات من نمی فهمم گناه من چيست که شما چاک دهانتان را باز
کرده و هر چه را که شايسته خودتان و حزبتان می باشد را نثار من می کنيد.

در حاليکه همه آن چه من گفته ام همان است که در بالا توضيح دادم شما مدعی شده ايد
که من به شما اتهام زده ام که خط شما "خط اسرایيل و آمریکا و سلطنت طلبان و غیره
است و احتمالا از آنها کمک میگیریم و این چنین لاطائلات بدون مدرک و باد و هوا" و
تاکيد هم کرده ايد که "برای اینکه منطق ندارید و در یحث و عمل وا میمانيد خودتان را
راحت ميکنيد میگویید شما اسراییلي هستید آمریکایی هستید و بعد هم بخبال خودت محکوم
کردی و بعد هم سرتان را زیر برف میکنید و فکر ميکنید دیگران شما را نمیبینند"

جناب م- ا اما اگر کمی دقت داشته باشيد متوجه می شويد که اين شما هستيد که سرتان را
مثل کبک در برف فرو برده ايد و فکر می کنيد کسی متوجه اعمال شما نيست. اينکه شما و
حزبتان خط تان "خط اسرایيل و آمریکا و سلطنت طلبان" است را نيازی نيست که من به شما
بگويم و يا شما را متهم به آن بکنم خودتان در نوشتجات و عملتان داريد آنرا فرياد می
زنيد. مگر خودتان در همين ايميل ننوشته ايد که :"ما حتی در مکاتبات با خود سلطنت
طلبان همواره مواضعشان را محکوم کرده ایم". آیا می شود به "اکثريت مردم ايران" که
قرار است به شما رای دهند و شما را به "قدرت" برسانند بگوئيد که چه مصالحی چنين
"مکاتباتی" را ضروری ساخته است؟ آيا يکی از حوزه هائی که چنين مکاتباتی را ضروری
می سازد همين سازمان دادن تظاهرات مشترک نيست؟ در شرايطی که شما معتقد هستی که
"قرار نیست من در تظاهراتی شرکت کنم که همه مثل من فکر کنند و یا همه طرفدار
استالین و یا رضا شاه نباشند. در این تظاهراتها همه آزاد هستند که عقاید سیاسی خود
را ابراز کنند. من پرچم سرخ حمل میکنم. شما پرچم فدایی را حمل میکنی یکی پرچم 3 رنگ
ایران را حمل میکند دیگری پرچم سبز دارد" روشن است که بايد هم دست اتحاد بسوی کسانی
دراز کنی که کودکانه فکر می کنی همکاری با آنها تو را به "قدرت" نزديک می کند آنهم
در شرايطی که ماکياولی وارانه معتقدی که کمونيست کسی است که "از هر طريق ممکن" برای
رسيدن به قدرت اقدام می کند. براستی روشن تر از اين هم مگر می شود اتحاد عمل با
سلطنت طلبان را توجيه تئوريک نمود؟

جناب م - ا اگر مثل کبک سر در برف فرو نکرده بودی حتما می ديدی که جرياناتی که از
حزب شما جدا شده اند يعنی کسانی که سال ها در کنار شما بوده اند تشکيلات شما را
"پروامپرياليست" می خوانند و صدايشان از همکاری های شما با سلطنت طلبان بلند شده
است در چنين شرايطی چه نيازی هست که من به شما "اتهام" بزنم؟ اما از اين حرف ها
گذشته برخورد شما مرا ياد آن ضرب المثل معروف می اندازد که "چوب را که بلند کنی
گربه دزده فرار می کند" آخر در شرايطی که من جز در مورد غير واقعی بودن تکذيب نامه
حزب شما چيزی نگفته بودم شما چون دن کيشوت شمشير کشيده و بر آسياب بادی می تازيد.
براستی چه کسی و يا کسانی چون "منطق" ندارند و "در یحث وعمل" وا میمانند مزخرف می
گويند؟
راستش تجربه به من نشان داده که لنين هزاران بار حق داشت وقتي که می گفت: "گفتۀ
معروفی است که اگر قضایای بدیهیه هندسی هم با منافع افراد برخورد می نمود، محققاً
آن ها را رد میکردند" مطالعه همين چند ايميل بار ديگر اين حکم را به اثبات می
رساند. به همين دليل هم من شخصا تمايلی به ادامه چنين بحثی را ندارم اما وقتي که
می بينم تحت نام "کمونيسم" چگونه کمونيسم به ابتذال کشيده می شود و چنان اتهامات
سخيفی به کمونيست ها و لنين زده می شود که حتی گاه خود دستگاه های تبليغاتی ضد
کمونيستی بورژوازی هم به خود اجازه نمی دهند که چنين گويند ، وظيفه خود می دانم که
از کمونيسم و لنين دفاع کنم.
شما جهت توجيه موقعيت خود و به اصطلاح حزبی که به آن وابسته ايد- حزبی که هيچ
پيوندی با کارگران ايران ندارد و صرفا در خارج از کشور فعاليت می کند- تا آنجا
پيش رفتيد که نوشتيد: "لنین قبل از اینکه به قدرت برسد و هنوذ {هنوز} حزب بلشويک
عمدتا يک نیروی کوچک خارج از کشوری بود با بزرگترین کشور امپراتوري آن زمان وبا
فرماندهان و رهبرانشان شروع بمذاکره کرد و از آنان قول گرفت چنانچه از حزبش حمایت
کنند و در صورت قدرت گرفتن حزب در روسيه يکجانبه صلح با آلمان خواهد کرد و نیم
بیشتر روسیه اروپا را به المان خواهد بخشيد." اولا حزب بلشويک بزرگترين حزب کارگری
روسيه آن زمان بود و انسان بايد خيلی نادان باشد که بدون مطالعه تاريخ اين حزب همان
چيزی را بگويد که بورژوازی جهانی و از جمله همکاران سلطنت طلب شما سال هاست که
نشخوار می کنند. تنها مروری بر تاريح حزب بلشويک نشان می دهد که بلشويک ها بيشترين
پيوند را با کارگران روسيه داشتند و اين بيشرمانه ترين اتهام به کسانی است که دست
در دست کارگران روسيه انقلاب کبير اکتبر را سازمان دادند. البته چنين بيشرمی از
کسی و يا کسانی که برای توجيه روابط خود با قدرت های امپرياليستی و يا دست نشاندگان
آن ها مدعی می شوند که "لنین بعد از انقلاب اکتبر بقدرت رسبد و مجبور شد که به قول
و توافقش قبل از رسیدن بقدرت به المانها جامعه عمل بپوشاند و یکطرفه شکست روسیه در
مقابل امپراتوری المان را بپذيرد و قسمتهای مهم اروپایی روسیه را به المان ببخشد"
آيا تاکنون جريانی را ديده ايد که چنين بيشرمانه در باره لنين وبلشويکها و انقلاب
اکتبر مزخرف گفته باشد؟ آيا هرگز فکر کرده ايد که وقتي که حزبی چنين می گويد
"اکثريت مردم ايران" هم حق دارند سوال کنند که شما کدام قسمت از ايران را قرار است
به قدرت های خارجی ببخشيد تا به قدرت آن ها به "قدرت" برسيد؟
به واقع با اينکه نمی خواستم به "لاطائلات" شما بپردازم بازهم عليرغم ميلم به برخی
از آن ها پرداختم اما باور کنيد که اگر کسی بخواهد به حرفهای شما بپردازد موردی
نيست که نادرست، غير علمی و مغاير مصالح کارگران و انقلاب آن ها نباشد.

سارا


* * * * * * * * * * * * * * * * * *
ایمیل از طرف م – ا
سه شنبه 29 جون 2010
تكذيب ادعاى سلطنت طلبان

سارای عزیز
متاسفانه بحث با شما و کلا با اکثر نیروهای چپ سنتی راه بجایی نمیبرد.
شما فقط دنبال رابطه با آمریکا واسراییل ودیگر دولتها هستید وآنهم بدون مدرک واین
شده بحث سياسی شما با ما واحیانا با دیگر نيروها. شما برای بحث هیچ چیز لازم نداری
فقط تکرار رابطه با امریکا وامپریالیست وغیره وآنهم تازه بدون مدرک.
ما رسما اعلام کرده ایم که حزب ما این حق را دارد که از تمام مراجع ودولتها کمک
واز جمله کمک مالی در یافت کند مگر در موارد خاص. ودر صورت انجام این امر اینرا حق
خود میدانیم وعلنا به همه اعلام میکنیم که از چه منبعی این کمک را گرفته ایم. یعنی
هیچ چیزی مخفی نخواهد ماند.
در نتیجه ما اگر کمکي از کسی در بافت کنیم ویامذاکره اي انجام دهیم همه اشان علنی
است واحتیاج به مخفی نگهداشتنش نيستیم که شما بدون مدرک وبا حدس وگمان وآنهم با
خجالت مارا با سلطنت طلبان ویا اسراییل وآمریکا وصل کنی.
تقریبا 4 هفته پیش بود که در کنفرانسی در اروپا من مینا احدی، یکی از رهبران حزب
کمونيست کارگري ورضا شای دوم ودیگر مقامات اروپایی را در تلویزیون واینتر نت ودیگر
ميدیا مشاهده کردم وهمه جای جهان پخش شد
اگر فردا هم با هر مقامی دیگر جهان از جمله اسرایيل وامریکا مذاکره کنيم آنرا علنا
پخش خواهیم کرد واز آن هیچ ابایی نداریم. همانطور که من با سلطنت طلبان در واشنگتن
تظاهرات کردم وفیلم هم گرفته شد ویکیشان را در آغوش گرفتم. وبزعم شما وضوع خلقي
انقلابي من باطل شد.

ماهم در لندن در آن تظاهرات شرکت کردیم اما یکی از آن سلطنت طلبان ویدئویي بیرون
داده بود که گوبا ما با انان متحد شده ایم وقرار گذاشته ایم که مثلا شعار مشترکی
مثل جاوید شاه وغیره بدهیم واین ویدئورا پخش کرده بود که رفقای ما آن اتحاد وآن
ویدئورا ساختگی دانستند
همانطور که ما در واشنگتن بدون اتحاد با سلطنت طلبان تظاهرات کردیم با شعار خودمان
وپرچم خودمان. ووقتی که شما در اغوش گرفتن من با ان سلطنت طلب را "افشا انقلابي"
کردی من منکرش نشدم. ما از هیچ چیزی وبخصوص از چپ سنتي و " افشا گريهایش " واهمه
نداریم.
این چپ تقریبا میتوان گفت که هیچکاری نمیکند وهیچ ادعای قدرت هم ندارد وبیشتر کار
سياسیش شده که ما را " افشاء" کند. واز طرف دیگر میگوید ما هيچ هستیم معلوم نيست
چرا بايد برای اين هیچ نیروگذاشت وافشايش کرد.
همانطور که گفتم شما بحث سیاسي نميکنی. تهمت میزني بدون مدرک.. همانطور که شاه
وخمینی بدون مدرک تهمت میزدند .چرا؟ چون بحث سیاسی ومنطق مثل شما نداشتند. خیلی
راحت است که اتهام ببندی مثلا بگويی: تلويزیون دارد، با سلطنت طلبان تظاهرات
میگذارد، به اسراییل میگوید یک کشور دمکراسی وغیره.
که همه آنها هم درست است. ولي کومدرک مشکوک بودن؟ اگر ما یگوییم آمریکا واسراییل
کشورهای دمکراسی هستند آیا مشکوک هستيم. اگر یگويیم هندوستان وفرانسه دمکراسی هستند
چه؟ دیگر مشکوک نیستيم؟ میبینید که شما اصلا بحث سیاسی نداريد. .چپ سنتی مثل جمهوری
اسلامي فقط تهمت میزند.
اولین بار که ما را به اسراییل ربط دادند روزنامه کیهان وحسین شريعتمداری بود
وفقط چپ های سنتی که جمهوری اسلامی را ضد امریکا وضد امپریاليست خطاب میکردند آنرا
تکرار کردند که باعث بی ابرویی خودشان شد ودیگر کسی آنان را جدي نگرفت چون بی مدرک
اتهام جمهوری اسلامی را تکرار کردند.
لنين هم چون با امپریالیست آلمان قبل از قدرت گیري تماس گرفته بود واین را مثل حزب
ما حق خودش میدانست. منشویکها وليبرالها ودولت تزار اورا جاسوس آلمان نام نهادند.
وحتی بعد از انقلاب که لنين مجبور شد اکثر خاک اروپای روسیه را به آلمان واگذار
کند، مدرکی از سازمانهای جاسوسی آمریکا در رابطه با تماس لنین وآلمان که موجود بود
را دسیسه کردند ودر کنگره آمريکا بحث بر سر اینکه لنین جاسوس آلمان است در گرفت
وتصویب شد . واز آنجا درنیورک تایمز ودیگر رسانه هایشاناعلام کردند که لنین جاسوس
آلمان است .د.
لنین حداقل با آلمانها تماس گرفته بود ومدرک هم موجود بود . شما بدون هيچ مدرک مثل
ارتجاع روس وامپریالیست اتهام ميزنی.
وعملا حرف جمهوری اسلامی را سالها تکرار میکنی.
هم چپ سنتی وهم جمهوری اسلامی در مبارزه با امپریاليست وآمریکا واسرايیل با هم فصل
مشترک دارند وهم از اینروست که در تهمت به ما يک حرف را تکرار میکنند. اما هردوی
این نیروها حال وآینده ای خوشبختانه در سیاست ایران ندارند رژیم رفتني است
وتبليغاتش وبلند گوهایش بی اثر.
شما حرفي برای گفتن نداری اگر داشتی من با شما ادامه بحث میکردم. بحث بسیار جدی شما
این است که چرا ما در تلويزیون سلطنت طلب وبورژوازی شرکت میکنیم.. انگار که صدها
تلویزيون کارگری وکمونیستی وجود دارد وما داریم از تلویزیون سلطنت طلب تبلیغ
میکنیم. خوشا بحال شما که اصلا خودتان را در این تلویزیونها کثیف ، نجس نمیکنید
وپاک ومنزه هستيد.عاقبت این منزه بودن شما دادن قدرت بدست جناح دیگری از بورژوازي
است. اما ما داریم سعی میکنیم که این اتفاق نیفتد ودر صحنه هستيم ونخواهیم گذاشت
برسر منافع زحمتکشان ایران یکبار دیگر مثل دفعات قبل معامله اي صورت گیرد. البته
شما باز هم ميتوانی مارا مسخره کنی چون این فقط وظیفه " انقلابی " شما است
شما از مارکس ولنین یک پیغمبروامام ساخته ای که هرگز اشتباه نميکردند ومعصوم بودند.
من از مارکس ولنین آموخته ام که بايد قدرت سیاسی را از جمهوری اسلامی بگیرم وآنرا
به طبقه کارگر به رهبری حزب کمونیست کارگری بسپارم.

من ميدانم که شما صادقانه میخواهی جمهوری اسلامی سرنگون شود. لطفا بمن بگویید که
این قدرت را بدست چه کسی میخواهید بدهید. خودتان که ادعایی ندارید. اینکه قدرت به
کارگران داده میشود حرف کلی است .کارگران از طریق حزبشان به قدرت میرسند.

من جواب شمارا دارم .
بدست همانها میدهید که امروز به آنها فقط فحاشی میکنید یعنی سلطنت طلبان
وامپریالیست ها .چون توان مبارزه با آنان را حتی در یک مناظره را ندارید فقط کارتان
شده فحاشی. . ما مدعی هستیم که هم در تئوری وهم در عمل این دشمنان طبقه کارگر را به
شکست ميکشانیم. شما برای سرگرمي میتوانی مارا مسخره کنی
با احترام م – ا

* * * * * * * * * * * * * * * * * *
ایمیل از طرف من (سارا)
پنجشنبه 8 جولای 2010
تكذيب ادعاى سلطنت طلبان

جناب م - ا
همانطور که قبلا هم تاکيد کرده ام من برای بحث با شما هيچ گونه ارزش مبارزاتی قائل
نيستم و همين چند ايميل هم عليرغم ميل خودم و به اين دليل که اين ايميل ها در اين
منطقه در اختيار فعالين سياسی قرار می گرفت بين ما رد و بدل شد. به واقع هر کس که
تنها نگاهی گذرا به همين چند ايميل بيندازد فورا متوجه می شود که شما جز توهين و
تهمت چيزی در چنته نداری. اگر تو و به اصطلاح حزب ات واقعا چيزی برای گفتن داشتید
چه نيازی بود که کارتان بشود تهمت زنی . شما از چنان فرهنگ عقب افتاده ای برخور
دارید که هر کس کوچکترين انتقادی به شما و سياست های ضد مردمی تان بکند آماج ناسزا
ها و توهين هائی قرار می گيرد که تنها شايسته خودتان و تشکيلات تان می باشد. در این
ایمیل ها هم نشان دادی که در کار توجيه سياست های ضد مردمی تشکيلات خود تا آن جا
پيش می روی که حتی از انتساب بيشرمانه ترين تهمت ها به لنين هم کوتاهی نمی کنی و
اگر هم کسی پيدا شود و به شما بگويد کمتر مزخرف بگوئيد ، با لاقيدی تمام شانه بالا
انداخته و مدعی می شويد که " شما از مارکس ولنین یک پیغمبروامام ساخته ای که هرگز
اشتباه نميکردند ومعصوم بودند". در حاليکه خودت هم می دانی که مثل روز داری دروغ می
گوئی و بحث بر سر "معصوم" بودن انديشمندان پرولتاريا نيست ، بلکه بر سر اين است که
هيچ کس حق ندارد برای توجيه کثافت کاري های خود و تشکيلات اش با بيشرمی مدعی شود
که: " لنین بعد از انقلاب اکتبر بقدرت رسبد ومجبور شد که به قول وتوافقش قبل از
رسیدن بقدرت به المانها جامعه عمل بپوشاند ویکطرفه شکست روسیه در مقابل امپراتوری
المان را بپذيرد وقسمتهای مهم اروپایی روسیه را به المان ببخشد"
جناب م – ا
من در طول زندگی مبارزاتی خود - که کوتاه هم نبوده - همه جورش را ديده بودم ، از
توده ای و سه جهانی تا کسانی که همه مسئله شان صرفا کوبيدن فدائی ها بود. اما در
همه اين سال ها نديده بودم که کسی مدعی کمونيسم شود و به لنين این چنين بيشرمانه
تهمت بزند و وقتي که جلويش ايستادی ، با بی نزاکتی ويژه اين تشکيلات بگويد: " شما
بدون هيچ مدرک مثل ارتجاع روس وامپریالیست اتهام ميزنی وعملا حرف جمهوری اسلامی را
سالها تکرار میکنی". براستی اگر شما حرفی برای گفتن داشتيد چنين خزعبلاتی را سر و
هم می کرديد؟

من در ايميل قبلی ام نوشته ام که "اگر کسی بخواهد به حرفهای شما بپردازد موردی نيست
که نادرست، غير علمی و مغاير مصالح کارگران و انقلاب آنها نباشد." به همين دليل هم
نيازی نمی بينم که بيش از اين ادعا های غير کمونيستی و ضد مردمی کسی را افشاء کنم
که : از هيچ چيزی "واهمه ندارد"! واصلا بوئی هم از " کمونیست وانقلاب ومتدولوژی
علمی" کمونيستها نبرده است.

جناب م- ا
درست ترين حرفی که در تمام لاطائلاتی که تاکنون در اين ايميل ها گفته ايد می توان
يافت ، اين حرف است که از هيچ چيز واهمه نداريد. می دانيد چرا در حرف و نوشته تان
واهمه ندارید؟ چون برای واهمه داشتن بايد قلب ات برای منافع کارگران و زحمتکشان و
سرنوشت آن ها بتپد، چون برای واهمه داشتن بايد احساسات انقلابی داشت. برای واهمه
داشتن بايد انقلابيون و کمونيست ها را در آغوش گرفت نه سلطنت طلبانی که هنوز هم بوی
خون کمونيست ها و آزاديخواهان از دستانشان به مشام می رسد. کسی که افتخار می کند
سلطنت طلب جنايتکاری را در آغوش گرفته، کسی که افتحار می کند در تظاهراتی شرکت می
کند که " یکی پرچم 3 رنگ ایران را حمل میکند دیگری پرچم سبز دارد" و مفتضحانه تر
اين که کسی که افتخار می کند که "یکی از رهبران" تشکيلات اش به نام مينا احدی "در
کنفرانسی در اروپا" با " رضا شای دوم"* نشسته است بايد هم از هيچ چيز "واهمه"
نداشته باشد. آخر برای واهمه داشتن در اين زمينه بايد انقلابی بود و احساس شرم را
هم داشت و درک کرد. مارکس زمانی گفت که شرم يک احساس انقلابی است و به همين دليل
هم ما آن را هرگز در صفوف شما نديده و نخواهيم ديد.
در خاتمه اين را هم اضافه کنم که ديگر به ايميل های شما جواب نخواهم داد و چون اين
ايميل ها از ابتدا در طيف چپ های اين منطقه پخش ميشد حال مجموعه آن ها را برای
اطلاع همگان چاپ می کنم تا ديگران هم بيشتر با استدلال ها و شيوه بحث و تهمت زنی
هايتان آشنا شوند.

* جالب است که برخی از سلطنت طلبان، رضا پهلوی را "رضا شاه دوم" نمی نامند اما کاسه
های داغ تر از آشی مثل شما حتی از اين دسته از سلطنت طلبان هم عقب ترند!

سارا نيکو
8 جولای 2010



برگرفته از تارنمای "نقطه ته خط"اين نويسندگان را كشتند...

برگرفته از تارنمای "نقطه ته خط"
اين نويسندگان را كشتند...
كباب قناري بر آتش سوسن و ياس در سرزمين گل و بلبل
شرح حال برخي نويسندگان به قتل رسيده در ايران معاصر
اين تنھا مروري است كوتاه بر نا مھايي آشنا از سرزميني كه گاه در اوج عطوفت و مھر و ھنر است و
گاه بي رحمانه و خونريزانه، نقش جوھر نويسند هاي به خون م يشويد و دستي قلم برگرفته مي شكند و لبي
مي دوزد و مغزي را با شليك گلول هاي پريشان مي كند .
سرزميني كه گاه قنار يھايش را بر آتش سوسن و ياس كباب م يكند، از اين دست و از اين نوع
نخبه كشي ھا منتھا به شيو هھاي ديگر بسيار دارد. اينھا تنھا معرو فترين ھستند و چه بسا گمناماني از اين
قبيله كه به شيوه اي ديگر زبان بريده و قل مشان زير چكم هي بيداد زمانه و حكوم تھا شكسته باشد و حتي
ھيچ اثر و لكه جوھري از آن قلم شكسته بر صفحه ي تاريخ نمانده باشد .
وگرنه « ترورھاي دولتي » اينھا فقط نمونه ھايي است محض آگاھي از تاريخ و در شاخه ي موسوم به
سركوب و تخريب و ترور شخصيت در يك جامع هي نخبه كش بيش از اينھاست كه گويا جز با آشكار شدن
لكه ھاي خون به چشم نمي آيد. ھستند اھل فرھنگ و ادب و ھنر كه در چنين سرزميني در نھايت فقر و
تنگدستي جان سپرده اند و اين نيز خود بخشي از قدرناشناسي يك جامعه ي نخبه كش و نخبه ستيز است و يا
آنان كه تنھا به جرم نوشتن در گوشه ي حبسي و تبعيدي و زير تازيانه و تأديبي بود هاند در حالي كه خيل
عظيم شيادان و دزدان و متجاوزان و طراران آزادانه و گاه متشرعانه و قانون مند در اين خاک يكه تازي
كرده اند.
شايد روزگاري بسيار دور، ھم ه به اين باور برسيم كه اگر نويسند هاي، ھنرمندي، اھل فرھنگ و ادبي،
در گوشه اي در نھايت استيصال و تنگدستي جان بسپارد، دست ھمه ي ما به عنوان اجزاي اين جامعه كه
از يك پيكريم، به خون او آلوده است.
دگرانديشي به معناي غيرھمرنگ بودن با خصلت ھاي منفي توده ي عوام و نه روشن فكرنمايي و
كج رفتاري، و نوشتن از گره ھا و دردھاي اين سرزمين ھمواره آماج اھانت و سركوب و حذف فيزيكي
بوده است. نوشتني اي نچنين خود به تنھايي رنج است، چرا كه در دانايي رنج است و بسيار كسان كه شايد
رنج نامه شان جز در لوح محفوظ ثبت نشده باشد .
البته چنين واكنشي از چنين سرزميني كه ھمواره اھل حكمت و روشن فكران و دگرانديشانش را تحقير و
سركوب كرده بعيد نيست. چرا كه روشن فكر خوب در انظار و اذھان بسياري سيستم ھا و عوام، يك
روشن فكر مرده است و براي ملتي مرده پرست كه ترجيح مي دھند شاعري يا نويسند هاي در قرن ھاي
ھجري پيش را به خاطر بي خطر بودنش مورد ستايش قرار دھند تا يك انسان حي و حاضر و زنده، چنين
واكنشي دور از ذھن نيست و انحطاط و استحاله ي جامعه اي كه يا دل و مغز به شارلاتان ھاي سياسي
مي سپارد يا عضله و ماھيچه و پيه ي ورزشكاران يا چشم و ابرو و خط و خال ھنرپيشگانش را بيش از
خود م يداند سرنوشت محتومي است كه زنگ ھاي « قھرمان ملي » مغز انديشمندانش م يستايد و آنان را
آن از قرن پيش به صدا درآمده است.
غير از سابق هي تاريخي كھن تر نظير قتل عرفا و ادبايي ھمچون منصور حلاج و عي نالقضات ھمداني و
صدھا تن ديگر، درعصر چاپ تاكنون، شايد اين دوران از وقتي ميرزاجھانگيرخان را خفه كردند و ملت
متنبه و بيدار نشد و بر استبدادپذيري خود ادامه داد آغاز شده باشد و ھمان رسم شوم و قاعده ي خوفناك
بود كه حذف فيزيكي توسط عوامل زر و زور را به عنوان آخرين راھكار براي خفه كردن نداي
آزاديخواھي و دفاع از كرامت انساني جمع، مرسوم كرد .تاريخ معاصر نيز نشان داده كه اين ھم چندان
مورد اعتراض قاطبه ي مردم ايران نبوده است چرا كه آستانه ي تحمل استبدادپذيري ما ايرانيان، بسيار
است و شر مآور!
ميرزا جھانگيرخان شيرازي (صور اسرافيل) ■
مدير روزنامه صور اسرافيل
(در سن ٣٤ سالگي در دادگاه محمدعليشاه به رياست محسن صدرالاشراف با طناب خفه شده و كشته شد)
معنى كلمه جديد آزادى كه تمام انبيا، حكما و علماى دنيا مستقيم و غيرمستقيم براى تكميل معنى آن »
كوشيده اند و ما تازه با ھزار ترديد و لكنت اسم آن را به زبان جارى مى كنيم، ھمين است كه مدعيان
توليت قبرستان ايران، كمال انسان را به معرفى ھاى حكيمانه خودشان محدود نكرده و اجازه فرمايند نوع
بشر به ھمان وسايل خلقتى در تشخيص كمال و پيروى آن بدون ھيچ دغدغه خاطر ساعى باشند. معنى
كلمه آزادى كه قرن ھاست در تحصيل آن سيل ھاى خون در پستى ھا و بلندى ھاى دنيا جارى است، فقط
تحصيل چنين اجازه يا استرداد ھمين حق طلق و ملك خال صالملكيه بشرى است. بي تحصيل اين حق، تميز
شخصيت انسان امكان ندارد. بى تحصيل اين حق، اعمال و افعال ھيچ كس اعمال و افعال شخصى او
نخواھد بود. بى تحصيل اين حق، انسان به شناسايى نفس خود قادر نمى شود. بى تحصيل اين حق، توسعه
افكار و ترقى جسمانى و عقلانى انسان ممتنع است. بى تحصيل اين حق، طرق تمام ترقيات متصوره بر
.« روى انسان مسدود است
اين گفتار ارزشمند و پرشور درباره ي معناي آزادي، نوشته ميرزاجھانگيرخان شيرازي در سرمقاله
شماره دوازدھم روزنامه صوراسرافيل است. كلامي است انساني و تعريفي كاملاً مستدل در دفاع از
آزادي كه به حق بايد آن را با زر نوشت و بر جان و دل و انديشه محفوظ داشت .اما افسوس كه ھنوز كه
ھنوز است رعايت نشده و وصف حال است.
وقتي مجلس شوراي ملي به دستور لياخوف گلوله باران شد و جاي پاي استبداد محمدعلي شاه محكم تر
گشت. چنگال خون ريز و كين هتوز استبداد كه از قلم ميرزا جھانگيرخان و روزنام هاش صوراسرافيل
بسيار خورده بود، او را به چنگ آورد. در سوم تير ماه سال ١٢٧٨ (شمسي) او و ملك المتكلمين و
سلطان العلماي خراساني (مدير روزنامه روح القدس) را در باغشاه در يك دادگاھي سريع و بي ھيچ شاھد
اي » : و بازخواستي با طناب خفه كردند. وقتي طناب را به گردنش انداختند رو به زمين كرد و گفت
سپس پيكرش را در باغشاه در چاھي انداختند در حالي كه ھنگام مرگ .« خاك! ما براي تو كشته شديم
ياد آر » : ٣٤ ساله بود. علامه دھخدا يار ديرين او در آخرين شماره صوراسرافيل به يادش شعر معروف
را سرود. « ز شمع مرده ياد آر
ميرزاده عشقي ■
مدير روزنامه قرن بيستم
(در سن ٣١ سالگي توسط عوامل رضاخان به ضرب گلوله كشته شد)
رفقا! اين آقايان اين طور كه محكم روي كرسي ھاي پارلمان جلوس فرموده اند گمان نمي رود كه با »
نصيحت و مسالمت برخيزند و جايگاه خود را براي جوانان بگذارند. چون كه اينھا تازه جايشان را گرم
كرده اند. روي اين كرس يھا تنبل شد هاند و حوصله ندارند از روي اين كرس يھا برخيزند. سال ھا روي اين
كرسي ھا چرت زد هاند .اينھا را بايد از روي اين كرس يھا، عنفاً بلند كرد.
بايد زير بغلش را گرفت و گفت: برخيز آقا! مي خواھم بنشينم. اگر چه بازوي بعضي از آنھا را بايد با
احتياط گرفت و بلند كرد. چه كه از بس پوسيده اند ممكن است كه بازوي آنھا كنده شود!
...اين اشخاص اگر خادم بود هاند، اگر خائن بود هاند، اگر صالح اند، اگر طال حاند، ھر صنفي را كه دارا
بوده يا ھستند، ديگر بايد جانشين داشته باشند. اگر اين اشخاص براي آزادي زحمت كشيد هاند، براي
مشروطيت صدمه ديده اند و بايد در انظار مردم و تاريخ مقدس به شمار آيند، اينھا ھمه دليل نم يشود كه
باز با كل هھاي پوسيده و دِما غھاي فوسفور (فسفر)تمام شده و جمجم هھاي كر مخورده، روي كرسي ھاي
.« پارلمان بنشينند و براي مقدرات زندگي ما كه از ھمه ي آنھا فھميد هتريم رأي بدھند
سيدمحمدرضا كردستاني متخلص به ميرزاده عشقي، شاعر و روزنامه نگار انقلابي، با مجموعه مقالاتي
را راه انداخت كه سرانجام ھمان نيز توقيف شد. « قرن بيستم » بسيار تند و گزنده از اين نوع، روزنامه
اشعار تند و پرشور و ھزليات و ھجويات او عليه رجال سياسي دھان به دھان مي گشت:
خرھا وكيل ملت و اركان دولتند
بنگر كه بر چه پايه رسيده است مقام خر
شد دائمي رياست خرھا به ملك ما
ثبت است بر جريده ي عالم دوام خر
ھنگامه اي به پاست به ھر كنج مملكت
از فتن هي خواصِ پليد و عوامِ خر...
او نيز مجلسيان و سران را به خشم آورد. « اين مجلس چھارم به خدا ننگ بشر بود » شعر معروف
ياد « جمھوري قلابي « انتقادھاي تند وي عليه قضيه ي جمھوري خواھي رضاخان كه از آن با عنوان
مي كرد، موجب شد سرانجام در ١٢ تيرماه ١٣٠٣ دو نفر تروريست نقابدار او را در خانه اش واقع در
سه راه سپھسالار با شليك گلوله به قلبش به قتل برسانند. در تشييع جنازه ي پراستقبال او سي ھزار نفر از
مردم شركت كردند. (چه فايده!).
از آثار اوست: اپراي رستاخيز شھرياران ايران (نخستين اپراي ايراني) ، نامه عشقي، نوروزي نامه،
جمھوري نامه و نماي شنامه ھا و اپر تھاي متعدد ديگر و ده ھا اشعار سياسي و اجتماعي.
محمد فرخي يزدي ■
مدير روزنامه طوفان
(توسط پزشك احمدي در زندان رضاخان با آمپول ھوا كشته شد)
مگر ما چه نوشته بوديم؟ نوشتيم كه در مملكت مشروطه، قانون اساسي مقدس بوده و مافوق ھر قوه »
محسوب مي شود. ما نوشتيم كه تجاوز از حدود قانون، مسؤوليت توليد م يكند و اين مسؤوليت براي ھر
متجاوزي مجازاتي تعيين مي نمايد. ما نوشتيم كه با وجود پارلمان، حكومت نظامي بي معني و ب يمنطق
است. ما نوشتيم كه تحويل چندين شغل به يك نفر در اين مملكت كه مردمانش از بيكاري به جان آمده اند،
« خارج از حدود عدالت است
محمد فرخي يزدي با اين نوع نوشتارھاي حق جويانه در طول زندگي خود بارھا ترور شد و بارھا به
زندان افتاد. در سال ١٢٨٧ (شمسي) به دليل سرودن شعري عليه حاكم يزد به زندان افتاد و به فرمان
حاكم يزد دھان او را م يدوزند و در زندان شعر معروف:
شرح اين قصه شنو از دو لب دوخت هام
تا بسوزد دلت از بھر دل سوخته ام
را م يسرايد و اندكي بعد از زندان فرار كرده و به تھران مي رود. با قرارداد ١٩١٩ به شدت مخالفت
کرده و عليه وثو قالدوله موضع مي گيرد و به زندان مي افتد.
را منتشر مي كند كه در طول ٧ سال انتشار آن، ١۵ بار « طوفان » فرخي در سال ١٣٠٠ شمسي روزنامه
ياد « رضا پالاني » و « رضا قلدر » توقيف و خود فرخي بارھا زنداني شد. وي از رضاخان با عنوان
مي كند و عليه ديكتاتوري او مقالات بسيار تندي مي نويسد. وي رضاخان را موجودي پرورده ي انگليس
مي ناميد و بارھا به ھمين دليل به زندان افتاد.
در سال ١٣٠٧ به نمايندگي يزد در مجلس انتخاب شد و آنجا با زبان و انتقادات تند و تيزش عليه
البته بر اثر » : نمايندگان و مداحان وقت دشمنان بسياري براي خود فراھم كرد. وي در اين مورد مي گويد
فريادھاي اعتراض ما گاھي چرت نمايندگان محترم پاره مي شد. سر بلند م يكردند، فحش و ناسزا م يگفتند
و دوباره به خواب خرگوشي فرو مي رفتند. ھر وقت ھم نخست وزير يا وزير صحبت مي كرد كارشان اين
بود كه بگويند صحيح است قربان. در اثر تمرين در اين كار چنان استاد شده بودند كه حتي در حال چرت
زدن ھم مي توانستند وظيفه ي خود را انجام دھند و بگويند صحيح است قربان! بدون اين كه چرت شان پاره
.« شود. بله در ھمان حالت چرت، سرنوشت يك ملت را تعيين مي كردند
فرخي با ادامه فشارھا به مسكو رفت ولي آنجا ھم به دليل انتقاد از رژيم كمونيستي تحت فشار قرار
گرفت و ناچار به برلين رفت. آنجا تيمورتاش به ديدارش آمد و به او اطمينان داد كه از طرف رضاخان
« فوت »، در امان است اما در ايران بلافاصله او را زنداني مي كنند. وي در زندان طبق اين گواھي
١٣١٨ به مرض مالاريا و نفريت فوت نمود. /٧/ محمد فرخي فرزند ابراھيم در تاريخ ٢٥ » : مي كند
.« شماره زنداني ٦٧٨ مي باشد
با فروپاشي حكومت رضاخان در شھريور ١٣٢٠ و آشكار شدن پروند هھاي زندانيان، راز قتل فرخي
يزدي توسط پزشك احمدي و با آمپول ھوا برملا مي شود. دكتر انور خامه اي در خاطرات خود مي نويسد:
به دستور ياور نيرومند (رييس زندان) او را در حين سخنراني از پشت پنجره پايين كشيدند و به دست »
پزشك احمدي جلاد سپردند. صداي ناله و ضج هي او را مي شنيدم. وي با تمام قوا با آنان مي جنگيد تا از
.« نفس افتاد .آن وقت پزشك احمدي دست ب هكار شد و با آمپول ھوا وي را از يك زندگي آزاده نجات داد
و ده ھا شعر و غزل ديگر از اين «... آن زمان كه بنھادم سر به پاي آزادي » اشعار فرخي يزدي نظير
بي ھمتا بدانيم. « غزل سياسي » نوع موجب شده كه او را در
محمد مسعود ■
مدير ھفته نامه مرد امروز
(توسط عوامل حزب توده با شليك گلوله به مغزش كشته شد)
شخص تازه واردي كه بدون سابقه وارد اين سرزمين مي شود در ابتدا از اظھار ھر عقيده و ھر نوع »
قضاوتي در مورد اين اقليم عاجز خواھد بود. اوضاع ظاھري از ھر نوع آراسته و پيراسته است. در
اينجا ھم مثل تمام كشورھا دمكراسي وجود دارد، مجلس شوراي ملي و قانون اساسي دارد، عدليه و
نظميه و قاضي و قوه مجريه ھمگي كه با تمام تشريفات و تركيباتي كه در ساير ممالك عالم است، در
اينجا ھم موجود است. ھيأت دولت از مجلس شورا كه ظاھراً نماينده ي مردمند رأي اعتماد مي طلبد.
نمايندگان ظاھري از طرف ملت رأي اعتماد م يدھند.
تشكيلات مذھبي مرتب است. موسسات خيريه در ھر رشته فراوان است. انجمن ھا و احزاب ملي در ھر
گوشه و كنار فراوان است. ھر چه در متمدن ترين كشورھاي دنياست در اينجا نيز وجود دارد. راستي،
درستي، نوع پروري، فقيرنوازي، وطن خواھي، خداپرستي، اصلاح طلبي، نيك نفسي، معارف دوستي،
كلمات متداوله است. با تمام اين احوال، با وجود دربار و شاه ما جز بدبختي و رنج دائمي و ترس و كينه
ھيچ چيز ديگر نداريم و آ نچه در محيط ما وجود دارد، ھمه و ھمه براي تشديد شكنجه و افزايش رن جھاي
.« جانگداز ماست
درباره ايران آمده است. محمد « گل ھايي كه در جھنم م يرويند »: اين ديدگاه محمد مسعود در كتابش
مسعود مدير ھفت هنامه مرد امروز كه با مجموعه مقالات تند خود عليه دربار پھلوي، بازاريان، نظاميان و
ما معتقديم » : توده اي ھا به عنوان نويسنده اي تندرو شناخته شده بود در اولين شماره مرد امروز مي نويسد
كه شخص گرسنه، خداپرست و وط نخواه نم ىتواند باشد. ما معتقديم تا وقتى كه يك نفر گرسنه در سراسر
كشور يافت مى شود، كلمات وحدت ملى، تعاون و ھمكارى، مساوات و برادرى، گفت هھاى مبھم و
افسانه اى خالى از ھرگونه حقيقت است .ھدف اصلى ما اصلاح اوضاع اقتصادى عمومى كشور است. ما
معتقديم بھبود وضع مادى در درجه اول اھميت قرار گرفته و ساير مسائل اجتماعى فرع اين اصل مھم
.« است
يك بار وي در مرد امروز و در شماره ٢١ آذر ١٣٢٦ در اقدامي حيرت انگيز و نمادين براي سر
قوام السلطنه ١٠٠ ھزار تومان آن روز جايزه تعيين كرده بود در حالي كه قوام السلطنه در اوج قدرت بود!
مرد امروز بارھا توقيف شد اما محمد مسعود دست از بيدار نمودن اذھان مردم برنمي داشت.
سرانجام عوامل سياسي موجود دست به دست ھم دادند و در ٢٢ بھمن ١٣٢٦ با دسيسه ي برخي از
عوامل حزب توده (اعترافات كيانوري مبني بر قتل وي توسط خسرو روزبه) وي را در خيابان اكباتان و
روبروي وزارت فرھنگ با شليك گلول ه به مغزش از پاي درآوردند.
اميرمختار كريمپور شيرازي ■
مدير ھفت هنامه شورش
(در سن ٣٥ سالگي به دستور اشرف پھلوي به آتش كشيده شده و كشته شد)
به قرآن مجيد سوگند ياد كرد هام كه حقايق را بنويسم ولو اين كه به قيمت جانم تمام شود. من با خداي »
خود عھد و پيمان محكمي بسته ام. چون من پرده ھايي را بالا مي زنم كه در زير آن ھزارھا خيانت،
ھزارھا فساد، ھزار بدبختي و بيچارگي نھفته است. من جداً مصمم ھستم كه اين مبارزه سرسخت و
آشتي ناپذير را تا سرحد مرگ شرافتمندانه سرخ كه ايده آل و آرزوي ديرين من است ديوان هوار دنبال كنم
چون من كاملاً در طي انتشار اين سه شماره شورش، خطر را پيش بيني و احسس م يكنم و ناچار در
.« مقدمه شھادتين خود را ادا كرد هام
اميرمختار كريمپور شيرازي را مي توان از تندروترين روزنامه نگاران ايران دانست. ھفته نامه شورش
ارگان مدافع جبھه ملي به مديريت وي، سرشار از مواضع تند و راديكالي او عليه فساد دربار پھلوي و به
ويژه اشرف پھلوي بود:
مردم مي گويند اشرف چه حق دارد كه در تمام شئون مملكت دخالت كرده و با مقدرات و حيثيت يك »
ملت كھنسال بازي كند؟ مردم م يگويند اين پول ھايي را که اشرف به نام سازمان شاھنشاھي از مردم كور
.«؟ و كچل و تراخمي و ب يسواد اين مملكت فقير و بدبخت م يگيرد به چه مصرفي م يرساند
كريمپور شيرازي مدافع سرسخت دكتر مصدق و جبھه ملي بود. به ھمين دليل پس از كودتاي ٢٨ مرداد
زندگي مخفيانه اي در پيش گرفت تا عاقبت در مھرماه ١٣٣٢ او را يافته و به زندان لشكر زرھي
انداختند. در مدت اسارت وي بارھا وي شكنجه كرده كه توب هنامه اي از وي بگيرند و عاقبت بنا به
روايات واسناد موجود در ٢٤ اسفند ھمان سال كه مقارن روز چھارشنبه سوري بود در محوطه زندان او
را به نفت آغشته كرده و به آتش كشيدند.
روزنامه كيھان آن روز خبر مرگ وي را اين گونه منتشر كرد: امروز مقامات انتظامي اطلاع دادند كه
ديشب كريمپور شيرازي كه در مركز لشكر ٢ زرھي در مجاور زندان آقاي دكتر مصدق بازداشت
مي باشد، قصد فرار داشت و خود را آتش زد.
پس از انقلاب جزئيات بيشتري از قتل وي بنا به اظھار شاھدان آشكار مي شود. به دستور شاپور عليرضا
و اشرف وي را از سلول بيرون كشيده و پس از اين كه شاپور عليرضا با لگد به دھان او كوبيده وي را
در محوطه زندان به آتش مي كشند. شاھدان مي گويند اشرف براي انتقام از قلم تيز كريمپور شيرازي در
بسياري مراحل شكنجه او حضور م ييافت.
دكتر سيد حسين فاطمي ■
مدير روزنامه باختر امروز
( به دستور شاه توسط سرلشكر آزموده به تيرباران محكوم و كشته شد)
من از محمدرضا شاه پھلوي ھرگز انتظار آن را ندارم كه اين شجاعت و شھامت خودش را در برابر »
بيگانگان به كار ببرد. من حتي به قدر سلطان مراكش ھم از او حمايت و حقوق ملت را نم يخواھم. ولي
اعتراف مي كنم كه تا اين درجه او را حقير و كوچ كفكر و ضعي فالعقل نم يشمردم كه شبيخون بر
مبارزات و جھاد ملت بزند و تمام محصول فداكار يھا و جا نفشاني ھاي مردم محروم و بينواي كشور را
قرباني ھو سبازي با اجانب كند.
يكي نيست از او بپرسد ديگر شما و فاميل شما از اين يك مشت پابرھنه و لختي كه بيست سال پدرت آنھا
را به نفت جنوب زير نظر مستقيم خويش فروختند براي چھل سال بعد از خود نيز قرارداد ١٩٣٣ را
باقي گذاشتند، چه مي خواھيد؟ ثروت يك مملكت را به غارت برديد. املاك، اموال و نواميس مردم از
دست اين خانواده سي سال است در امان نبوده حالاھم مثل دزدھا و بدكارھا از تاريكي شب براي كودتا
.« استفاده مي كنيد و براي استراحت به كلاردشت م يرويد
اين كلام تند و عتاب آميز سرمقاله اي از روزنامه باختر امروز به قلم دكتر سيدحسين فاطمي از سران
جبھه ملي است كه روز بعد از كودتاي ٢٨ مرداد آن را نوشته است.
دكتر فاطمي در پي تحصن دكتر مصدق و ١٩ نفر ديگر كه منجر به تشكيل جبھه ملي شد، روزنام هي
باختر امروز را به عنوان ارگان رسمي اين جبھه تاسيس كرد و بعد از نخست وزير شدن مصدق، معاون
وي گرديد.
در ٦ آبان ١٣٣٠ ھنگام سخنراني بر مزار محمد مسعود مورد اصابت گلوله تروريست ھايي ناشناس قرار
گرفت اما جان سالم به در برد. در سال ١٣٣١ از سوي دكتر مصدق به سمت وزارت امور خارجه
منصوب شد و اينجا بود كه با طرح قطع رابط هي ايران و انگليس موجب خشم شاه ودرباريان گرديد. وي
دربرابر مجلس بھارستان نطق پرشوري را عليه شاه و پدر او و غارت نفت ايران ابراز كرد.
پس از كودتاي ٢٨ مرداد و دستگيري سران نھضت، دكتر فاطمي نيز زندگي مخفي را آغاز كرد اما
بالاخره دستگير شد و در حين انتقال به دادگاه نيز توسط عده اي از چاقوكشان تھران به ھمراه خواھرش
به شدت مضروب شد. وي پس از بھبودي در بيمارستان، در دادگاھي به دادستاني سرلشكر آزموده به
تيرباران محكوم شد.
خسرو گلسرخي ■
شاعر و نويسنده
( در دادگاه پھلوي به تيرباران محكوم شده و كشته شد)
ويرانگري، اساس نبرد است
ويرانگري
نويد آبادي
ھر آنچه ساختند
از خشت خشت
ويران باد
اي لاله ھاي ميھن من
گلگونه ھاي فسرده
گو بي شما
تاريخ را ھر آنچه بسازند
ويران باد
آبادي ضحاك ويران باد!
( خسرو گلسرخي)
شاعر، مترجم و نويسنده ي روزنامه كيھان و از شاعران چپ ايران است كه اشعار او بيان گر اوضاع
« پرنده خيس » و « اي سرزمين من » زمانه و دردھاي اجتماعي روزگار خود است .مجموعه شعرھاي
بيانگر شور انقلابي خسرو گلسرخي و ديدگاه ھاي ماركسيستي او است.
با دستگيري او و كرامت لله دانشيان به اتھام توطئه در طرح گروگان گيري شاه (در حالي كه آن موقع در
زندان بود)، يك دادگاه نظامي عليه او بر پا شد. سخنراني پرشور و معروف او در دادگاه عملي جسورانه
بود كه تا آن موقع كمتر كسي به اين تندي عليه حكومت شاه صحبت كرده بود. وي در بخشي از دفاعيه ي
جامعه شناسانه ي خود در دادگاه مي گويد:
اتھام سياسي در ايران نيازمند اسناد و مدارك نيست. خودِ من نمونه صادق اين گونه متھم سياسي ھستم. «
در فروردين ماه، چنانچه در كيفرخواست آمده، به اتھام تشكيل يك گروه كمونيستي كه حتي يك كتاب ھم
نخوانده است دستگير مي شوم، تحت شكنجه قرار ميگيرم و خون ادرار ميكنم. بعد مرا به زندان ديگري
منتقل مي كنند. آنگاه بعد از ھفت ماه، در پاييز ھمان سال دوباره تحت بازجويي قرار ميگيرم كه توطئه
كرده ام. دو سال پيش حرف زد هام، و اينك به عنوان توطئ هگر در اين دادگاه محاكمه م يشوم.
اتھام سياسي در ايران، اين است. زندان ھاي ايران پر است از جوانان و نوجوا نھايي كه به اتھام انديشيدن
و فكر كردن و كتاب خواندن، توقيف و شكنجه و زنداني م يشوند. آقاي رئيس دادگاه! ھمين دادگاه ھاي
شما آنھا را محكوم به زندان مي كند. آنان وقتي كه به زندان م يروند و برمي گردند ديگر كتاب را كنار
مي گذارند و مسلسل به دست مي گيرند. بايد به دنبال علل اساسي گشت. معلول ھا ما را فقط وادار به گلايه
مي كنند. چنين است كه آنچه ما در اطراف خود م يبينيم فقط گلايه است.
در ايران انسان را به خاطر داشتن فكر و انديشيدن محاكمه م يكنند. چنانكه گفتم من از خلقم جدا نيستم،
ولي نمونه صادق آن ھستم. اين نوع برخورد با يك جوان، كسي كه انديشه م يكند، يادآور انكيزيسيون و
تفتيش عقايد قرون وسطايي است.
يك سازمان عريض و طويل تحت عنوان فرھنگ و ھنر وجود دارد كه تنھا يك بخش آن فعال است، و آن
بخش سانسور است كه به نام اداره نگارش خوانده ميشود. ھر كتابي قبل از انتشار به سانسور سپرده
مي شود. در حالي كه در ھيچ كجاي دنيا چنين رسمي نيست، و بدين گونه است كه فرھنگ موميايي شده
كه برخاسته از روابط توليدي بورژوا كمپرادور در ايران است، در جامعه مستقر گرديده است و كتاب و
انديشه مترقي و پويا را با سانسور شديد خود خفه مي كند. ولي آيا با تمام اين اعمالي كه صورت م يگيرد،
.« ؟ با تمام خفقان، مي توان جلوي انديشه را گرفت
سرانجام خسرو گلسرخي در ٢٩ بھمن ١٣٥٢ توسط دادگاه به اعدام محكوم و در ميدان چيت گر او را
تيرباران نمودند.
و ديگران... ■
كجاست منزلت آدمي؟
به چشم ھايمان ايمان دارم
و آفتاب را از پس چشم بند احساس مي كنم
كه در ھواخوري از سي مخاردار برآمده است
و گاه لاله ي گوشم را از شكافي خُرد م ينوازد.
براي خونت عشق
براي دستانت كار
و چشم ھايت در سايه روشن آزادي...
( محمد مختاري)
در پائيز سال ١٣٧٧ وقوع قتل داريوش فروھر دبير حزب ملت ايران و ھمسرش پروانه اسكندري
موجب ايجاد موجي از بحران تبليغاتي عليه مسؤولين ايران شد كه تاكنون آثار و عوارض منفي آن ادامه
دارد.
با كشته شدن چھار نويسنده ديگر: محمد مختاري، محمد جعفر پوينده، مجيد شريف و پيروز دواني،
سيدمحمد خاتمي ريي سجمھور وقت اعلام مي كند كه عزم قاطعي براي شناسايي عوامل اين جنايات دارد.
بعد از بررسي ھاي كميته ي پيگيري قت لھاي موسوم به قتل ھاي زنجيره اي مشخص م يگردد كه اين
جنايات و قتل ھاي ديگري در سا لھاي پيش به دست برخي پرسنل خودسر وزارت اطلاعات كه از
موقعيت و جايگاه خود سوءاستفاده مي نمودند و با عامليت سعيد امامي از پرسنل اين وزارت انجام شده
است.
رييس جمھوراز اين جريان به عنوان كشف غده سرطاني درون اين وزارت خانه تعبير مي كند . سرانجام
پس از التھاب ھاي فراوان و دستگيري آنھا و خودكشي سعيد امامي، جريان قت لھا موجب استعفاي وزير
اطلاعات و صدور اطلاعيه زير توسط اين وزارت منجر مي شود:
وقوع قت لھاي نفر تانگيز اخير در تھران نشان از فتنه اي دامنگير و تھديدي براي امنيت ملي داشته »
است. وزارت اطلاعات بنا به وظيفه قانوني و به دنبال دستورات صريح مقام رھبري و رياست محترم
جمھوري کشف و ريش هکني اين پديده شوم را در اولويت کاري خود قرار داد و با ھمکاري کميت هي
ويژه ي تحقيق رئيس جمھوري موفق گرديد شبکه ي مزبور را شناسايي دستگير و تح ت تعقيب و پيگرد
قانوني قرار دھد.
با کمال تاسف معدودي از ھمکاران مسؤوليت ناشناس، ک جانديش و خودسر اين وزارت که بي شک آل ت
دست عوامل پنھان قرار گرفته و در جھت مطامع بيگانگان دست به اين اعمال جنايتکارانه زد هاند در
ميان آن ھا وجود دارند.
اين اعمال جنايتکارانه نه تنھا خيانت به سربازان گمنام امام زمان (عج) محسوب مي شود بلکه لطمه ي
بزرگي به اعتبار نظام مقدس جمھوري اسلامي ايران وارد آورده است.
وزارت اطلاعات ضمن محکوم کردن ھر جنايت عليه انسان ھا و ھر گونه تھديد امنيت شھروندان و
درک عميق از ابعاد فراملي اين فاجعه، عزم قاطع خود را در ريش ه کني عوامل و محرکان خشونت
سياسي و تضمين امنيت اعلام داشته و به امت شريف ايران اطمينان مي دھد ھما نگونه که در فراز و
نشيب ھاي انقلاب اسلامي حافظ امنيت و استقلال کشور و حقوق شھروندان بوده است اين بار نيز با تمام
توان و امکانات خود بقاياي باندھاي منحرف و قانو نستيز را مورد ھجوم قرار داده و ساير سرن خھاي
.« داخلي و خارجي اين پرونده پيچيده را براي دستيابي به ديگر عوامل اين فتنه دنبال خواھد کرد
محمد مختاري: شاعر، محقق و اسطور هشناس، در زمينه شعركتا بھاي قصيده ھاي ھاويه، بر شانه ●
فلات، در وھم سندباد، ٥٧ منظومه ايراني و در زمينه ادبيات و نقد كتا بھاي: حماسه رمز و راز ملي،
اسطوره زال، انسان در شعر معاصر، تمرين مدارا، تصحيح انتقادي داستان سياوش و د هھا شعر و
سروده از او در نشريات مختلف به چاپ رسيده بود.
محمد جعفر پوينده: نويسنده، مترجم و جامعه شناس و از فعالان سياسي دانشجويي خارج كشور عليه ●
رژيم شاه، بيش از ١٥٠ مقاله و ٢٧ كتاب دارد كه ١٨ كتاب آن به چاپ رسيده است. با اين وجود او در
خانه اي ٤٠ متري و استيجاري زندگي مي كرد كه يك ماه قبل از قتلش سقف آن فروريخت. آخر اين گفتار
را با كلامي از او به پايان مي بريم:
نويسنده بايد بار مسؤوليت بزرگ را كه ماي هي عظمت كار اوست، بر دوش گيرد. خدمتگزاري حقيقت «
.« و خدمتگزاري آزادي. نويسنده بايد شرف و ھنر را پاس بدارد
***
بدين ترتيب قص هي تلخ ما به سر رسيد و كلاغ ھا به ياد نويسندگاني كه ھرگز به خانه شان نرسيدند،
تاكنون سيا هپوشند