۱۳۹۱ آبان ۷, یکشنبه


این افراد در اعدام های 1367 دست داشته اند !

این افراد در اعدام های 1367 دست داشته اند !


…..فتوا و دستورشخص خمينی که نوشت:” ازآنجا که منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هرچه ميگويند از روی حيله و نفاق آنهاست و به اقرارسران آنها از اسلام ارتداد پيدا کرده اند، وباتوجه به محارب بودن آنها درشمال غرب و جنوب کشور با همکاريهای بعث عراق ونيزجاسوسی آنان برای صدام عليه ملت مسلمان ما، باتوجه به ارتباط آنان با استکبارجهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان ازابتدای تشکيل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که درزندانهای سراسرکشور برسر نفاق خود پافشاری کرده و می کنندمحارب و محکوم به اعدام می باشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با رای اکثريت آقايان حجت الاسلام نيری وجناب آقای اشراقی(دادستان تهران) و نماينده ای از وزارت اطلاعات میباشد، اگرچه احتياط دراجماع است ، و همين طور در زندانهای مراکزاستان کشور رای اکثريت آقايان قاضی شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازم الاتباع می باشد، رحم برمحاربين ساده انديشی است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا، از اصول ترديدناپذير نظام اسلامی است، اميدوارم با خشم و کينه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نمايند، آقايانی که تشخيص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و ترديد نکنند و سعی کنند “ اشدءعلی الکفار“ باشند۰ترديد درمسائل قضايی اسلام انقلابی ناديده گرفتن خون پاک ومظهرشهدا می باشد۰ والسلام۰ روح الله الموسوی خمينی “ (خاطرات آیت الله منتظری ،به نقل ازنشریه ؛ انقلاب اسلامی درهجرت ، شماره ۵۰۵، تاريخ ۲۵ دسامبر ۲۰۰۰)
برپایه تحقیق يرواند آبراهامانيان: “هيات تهران ، که ازشانزده نفرتشکيل می شد ، شامل نمايندگانی ازسوی شخص امام ، رييس جمهوری ، دادستانی کل ، دادگاه انقلاب ، وزارتخانه دادگستری ، اطلاعات ومديريت زندان اوين و گوهردشت بودند۰سرپرستی هيات برعهده آيت الله اشراقی گذارده شده بود که دو دستيارويژه داشت ، حجت الله نيری(حسینعلی نیری) – وحجت الاسلام مبشری- ( علی مبشری رياست دادگاه انقلاب اسلامی مرکز) درپنج ماه بعدی اين هيات توسط بالگرد از اوين به گوهردشت در رفت و آمد بود ۰ نام اين هيات را“ هيات مرگ“گذارده بودند “( يرواند آبراهامانيان ، اعترافات شکنجه شدگان زندان ها و ابراز ندامت های علنی درايران نوين ، ترجمه : رضا شريفها‌، نشرباران( سوئد)، صفحات ۳۲۹و۳۲۸)

۶ــ محمدی گلپايگانی رئيس دفترخامنه ای رابط رهبری با روحانيون قم وسه قوه وزمانی معاونت وزارت اطلاعات راهم داشت.
۷ – آشيخ ابوالقاسم خزعلی عضو سابق شورای نگهبان وازشاخه فتوا دهنده گان سازمان تروربوده است.
۸ ــ علی مشکينی امام جمعه قم ورئيس مجلس خبرگان بود که به تازگی فوت کرد.
۹ــ عبدالکريم موسوی اردبيلی رئيس ديوان عالی کشور، جانشين محمد بهشتی بود.
۱۰ ــ مهدی ربانی املشی(دادستان کل کشور) بود.
۱۱ــ يوسف صانعی عضو شورای نگهبان بود بعد جايگزين ربانی املشی ودادستان کل کشورمی شود، نامبرده رئيس بنياد ۱۵خرداد که برای سرسلمان رشدی جايزه تعيين کرد
۱۲ــ سيدمحمدموسوی خوئينی ۱۶تير۶۴دادستان کل کشورمی شود . و …. نقش داشته است .
۱۳ــ مرتضی مقتدايی سخنگوی شورای عالی قضايی ورئيس ديوان عدالت بود.
۱۴ــ محمد محمدی گيلانی قاضی القضات وحاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی مرکز بود.
۱۵ــ حجت الاسلام جعفرنيری قايم مقام ريس ديوانعالی کشوروقاضی شرع دادگاههای انقلاب، معاون گيلانی ازسال۶۳تا۶۸ دراين مسند ماند
۱۶ــ آيت الله مهدوی کنی سرپرست کميته انقلاب اسلامی تهران وبنيانگذاردانشگاه امام محمدباق(جامع الصادق) یک موسسه جهت آموزش مشاوران امنيتی واطلاعاتی است .
۱۷ــ هادوی دادستان کل انقلاب دولت موقت بود.
۱۸ــ غلامحسين رهبرپوررياست دادگاه انقلاب اسلامی مرکزازسال۶۸تا۷۸دراين مقام بود
۱۹ ــ علی مبشری رياست دادگاه انقلاب اسلامی مرکز بعدازرهبرپوربه اين مسندرسيد
۲۰ــ حجت السلام محمد نيازی دادستان دادسرای نظامی ورئيس سازمان قضايی نيروهای مسلح (رياست سازمان قضايی نيروهای مسلح بعدازعلی يوسفی دست يافت
۲۱ــ مرتضی الويری عضوهئيت رئيسه مجلس ، بازجووشکنجه گربود.
۲۲ــ مرتضی فهيم کرمانی (حاکم شرع ورئيس دادگاههای کرمان)نماينده مجلس ازکرمان، معاون لاجوردی دراوين بود.
۲۳ـــ علی اکبرناطق نوری وزيرکشور،رئيس مجلس و مسئول اطلاعاتی بيت رهبری است . خامنه ای شبکه ای داشت به نام ” شبکه عیون” که مسئولش ناطق نوری است. ناطق نوری درسال ۵۹ بازجويی علی اکبرگودرزی رهبرفرقان رابه عهده داشت
۲۴ــ عباسعلی آقاعليجانی معروف به شيخ قدرت عليجانی(حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی قزوين) نماينده مجلس هم بود
۲۵ــ عبدالمجید معاديخواه(وزيرارشاد) شاگرد محمد بهشتی ، نقش حاکم شرع اوین را بازی می کردورياست دادگاه تقی شهرام رابعهده داشت
۲۶ـــ علی اکبرولايتی، وزيرامورخارجه کابينه هاشمی رفسنجانی وی بعنوان وزيرامورخارجه ،گروه های تروررادرسفارتخانه هامستقروبرای تيم های ترورگذرنامه های جعلی صادروسفارتخانه هارامامورخدمت رسانی به آنها می کرد،پرونده همکاری وی درتروردکتر شرفکندی ویارانش دردادگاه میکونوس(برلین)چهره ولایتی را به جهانیان نمایانده است
۲۷ــ حبيب الله عسکراولادی مسلمان ازبنيانگزاران جمعيت موتلفه اسلامی ، وزيربازرگانی دولت ميرحسين موسوی واسدالله عسکراولادی برادرحبيب الله به اتفاق مسئوليت کميته امداد امام نهادی موازی سازمان بهزيستی رابعهده گرفتند. هردوازسردمداران موتلفه وفدائيان اسلام اند ، بخش مالی اقدامات گروههای فشاروحزب الله را اینهادرپیوند با حاجی امانی ها وخاموشی های بازار تامین می کنند
۲۸ــ سرهنگ صيادشيرازی از سرکردگان ارتش بعد از انقلاب و نماینده خمینی بود.
۲۹ــ فتح الله اميدنجف آبادی(حاکم شرع دادگاههای اصفهان)نماينده مجلس ازاصفهان بود.
۳۰ــ محمدعلی حيدری(حاکم شرع نهاوند) بود.
۳۱ ــ غلامحسين نادی(حاکم شرع)نماينده مجلس ازنجف آباد بود.
۳۲ــ عباس شریفی معروف به ابوشريف ،يکی ازپايه گذاران و فرماندهان سپاه بود.
۳۳ــ هاشمی شاهرودی، حاکم شرع ورئيس قوه قضاییه بود.
۳۴ـــ حاجی جوهری فردبانام مستعارمهدوی ازسال۶۰دوباره به مقام رياست زندان ها رسيد
۳۵ ــ صادق خلخالی حاکم شرع وقاتل خلق ترکمن وکردستان بود.
۳۶ــ هادی غفاری نماينده مجلس، بازجو وشکنجه گر بود.
۳۷ــ علی قدوسی ، دادستان کل انقلاب بود.
۳۸ــ سيدحسين موسوی تبریزی(دادستان کل انقلاب)شهريور۶۰بعد ازکشته شدن علی قدوسی بود.
۳۹ــ مجيد قدوسی پسرآيت الله قدوسی سازمانده اعترافات توابين درحسينیه اوين بود.
۴۰ــ محمد محمدی ری شهری، رياست دادگاه انقلاب ارتش وروحانيت ازسال ۵۸تا۶۲ونخستين وزيرسازمان اطلاعات بود.
۴۱ــ ابوالفضل موسوی تبريزی(رياست ديوان عدالت اداری ودادستان کل انقلاب)وجايگزين محمد محمدی ری شهری شد
۴۲ــ علی يونسی با نام مستعارادريسی معاون محمد محمدی ری شهری ازسال۶۳تا۶۸براين مسندبود بعد ازانتصاب علی رازینی به ریاست دادگاه ویژه روحانیت ودادگستری تهران به مقام ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح دست یافتند وبعدا وزیراطلاعات شد
۴۳ــ علی رازينی مدیر کل قضایی استان تهران از دی ۶۳جانشين لاجوردی شد ورياست دادگاههای تهران وسازمان قضايی نيروهای مسلح شد
۴۴ــ محمديزدی (رياست قوه قضائيه)که ازانتخابات سال۶۷ازمجلس اسلامی برکنارماندبه اين مقام رسيد.
۴۵ ــ اتابکی، دادستان انقلاب ارتش بود.
۴۶ ــ شيخ علی فلاحيان رئيس دادگاه ، دادستان ويژه روحانيت ، معاون و مائم مقام وزارت اطلاعات و ۸ سال وزيراطلاعات و بعد درمقام مشاوررهبربودند ۰ بعد نيزکانديد مجلس خبرگان ازخوزستان و مجلس شورای اسلامی ازاصفهان شدند
۴۷ــ احمدجنتی، امام جمعه دراهوازوقاتل دههاوصدها دانشجودراهواز و مقامات عدیده ای در این نظام داشته و دارد.
۴۸ــ محسن رضايی فرمانده وقت سپاه پاسدارا ن وسخنگوی شورای مصلحت نظام است .
۴۹ ــ غلامرضا ملاحسنی، نماينده ولی فقيه و امام جمعه اروميه، قصاب اروميه بوده و است .
۵۰ ــ سيداسدالله لاجوردی (رياست دادستانی انقلاب اسلامی مرکز)ازسالهای ۵۹ تا۶۳معروف به جلاد اوين بود و ترور گردید.
۵۱ ــ محسن رفیقدوست ازپایه گذاران سپاه پاسداران و در دزدی ها زبان زد بوده است .
۵۲ ــ مرتضی اشراقی دربهار ۶۵ به جای رازينی نشست.
۵۳ ــ ابوالقاسم سرحدی زاده رياست شورای سرپرستی زندانها ووزيرکارهم شد
۵۴ ــ جزایری امام جمعه اهوازدراعدام وکشتارسال۶۷حضورداشت ومراقب اجراء صحیح کشتاربود
۵۵ ــ هادی خامنه ای یکی ازبازجویان اوین بوده است . هادی خامنه ای گفت
:” ما کابل ها ی مورد استفاده دربازجویی رابه نزد “امام” برده، ایشان آن هایی راکه شرعی هستند،
تایید کرده اند.”
( ايرج مصداقی ، نه زيستن نه مرگ ، جلد اول ،ص۱۴۵، چاپ اول ۱۳۸۳، ناشر: آلفابت ماکزيماسوئد)
۵۶ ــ محمدغرضی وزيرنفت بعدا وزيرپست وتلگراف وتلفن ، چندی معادن استانداری کردستان بودبعدبه دستورخمينی استاندارخوزستان بود ازاول انقلاب تا امروزدرعمليات تروريستی گوناگونی شرکت داشته است ۰نقش اودرقتل بختيارودرکشتاربرلين ووين آشکارگرديد
۵۷ ــ مرتضی اشراقی (دادستان وقت انقلاب تهران) مشاورحقوقی کنونی بنيادشهيد شد.
۵۸ ــ اخوان آخوندی که نماینده خمینی در سپاه پاسداران گیلان بود
۵۹ــ موسی واعظی ازمسئولان وزارت اطلاعات تهران، سرپرستی زندان را درسال ۶۸ به عهده گرفت
۶۰ــ ناصريان نام اصلی اش حاجی مغيثی مديرداخلی زندان گوهردشت وداديارزندان اوين که زندانیان وبويژه مخالفان وسرموضعی ها رابا شديدترين شيوه ها زيرفشارمی گذاشت ۰ازمامورين اجرايی اعدام هاوکشتار۶۷بود وبه دارآويختن زندانيان حضورفعال داشت۰ اکنون مسئول دايره مبارزه با فساد درخيابان مطهری است
۶۱ــ محمدکچوئی(از۸تير۶۰رياست زندان های دادستانی انقلاب) رسید و ترور گردید.
۶۲ــ حسنی بعدازترورکچويی، به اين مقام رسيد
۶۳ــ حاج داوود لشکری( رئيس ومدیرداخلی زندان گوهردشتاز خوامل کشتار۶۷)
۶۴ــ حاج داوود رحمانی(مسئول قزل حصار) بود.
۶۵ ــ حاج احمد معاون حاج داوودرحمانی درقزل حصار بود.
۶۶ــ حاج ميثم (رئيس زندان اوين و بعدارياست واحد يک قزل حصار)ا زسال ۶۳ تا۶۵را بعدازحاج داوود رحمانی بعهده گرفت وفروشنده آهن آلات بازارتهران بود
۶۷ــ محمد خاموشی مسئول واحد يک قزل حصار بود.
۶۸ــ پيام فضلی نژادازمعاونان سابق سعيدمرتضوی ، معاون اطلاعات ناجا بود.
۶۹ــ حجت اسلام ابراهيم ، رئيس سابق سازمان بازرسی کل کشورومعاون اول قوه قضاييه کشوراسلامی منصوب شد.
۷۰- حاج مجتبی معاون دادستانی لاجوردی ومسئول امنيتی زندان اوين وازقديمی ترين مامورين آنجا بود۰ درزمان لاجوردی دست راست اوبه حساب می آمد۰ بعد ها همچنان ماموريت خود را داشت هرجا که نيازبه شلاق و تنبيه بو، مجتبی هم حاضربود۰ درتابستان۶۷ وکشتارزندانيان وشلاق زدن کمونيست ها فعال بود وبعداازمسئولان وشکنجه گران زندان گوهردشت کرج شد
۷۱ – محمود سالارکيا معاون دادستان تهران سعيد مرتضوی بود.
۷۲- حاج نصيريان
۷۳- عباسعلی عليزاده (رئيس کل دادگستری تهران ورئيس هیات نظارت وبازرسی حفظ حقوق شهروندی )
۷۴- حاج آقا پيشوا سربازجوی سابق شعبه یک وبعدا رئيس سرپرستی زندان اوین بود.
۷۵- حاج سید حسین مرتضوی(اداره زندان گوهردشت بعد به ریاست زندان اوین رسید)
۷۶- مهندس فروتن ( رئيس زندان اوين دوباره به ریاست گوهردشت هم رسید)
۷۷- حاج شکاری رئيس بند جهاد، زندان گوهر دشت بود.
۷۸- حاج صمد
۷۹- محمد علی بشارتی قايم مقام وزارت خارجه علی اکبر ولايتی شدبعدوزيرکشورگرديدویکی ازپایه گذاران سپاه پاسداران بود
۸۰ – بهرام گشتاپو(مسئول دارزدن ها دراوين تابستان ۶۷)
۸۱ – رمضان چوپان شکنجه گراوين بود.
۸۲- محمد کاظم بهرامی ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح را بعهده داشت .
۸۳- فاطمه جباری (پاسداراوین زن خشن و بيرحم) بود.
۸۴ – تیمسارصدرالاسلام مسئول اداره اطلاعات ناجا، معاونت اطلاعات نیروی انتظامی بود.
۸۵ – عباس دوزدوزانی ازپایه گذاران سپاه پاسداران بود.
۸۶ – آیت الله ربانی شیرازی نماینده خمینی درحوادث ویژه استان های کردستان وآذربایجان غربی وعضوفقهای شورای نگهبان شد
۸۷ – صالح (شکنجه گروسرپرست بند ۲۰۹ )
۸۸ – برادرلاجوردی (نماينده دادستانی انقلاب مرکزدرفرودگاه مهرآباد) بود.
۸۹- عربشاهی با نام مستعارمطهری (گرداننده وسربازجوی کميته مرکز) بود.
۹۰- حسن گشتاپو(شکنجه گراوين) بود.
۹۱- سراج الدين موسوی (سرپرست امورکميته های مسلح) بود.
۹۲- حاج فکورنام اصلی اش اکبرکبيری آرانی بازجوی شعبه ی هفت بود ودرسالهای ۶۴و۶۵ به رياست زندان اوين رسيد. فکورهميشه کابلی به دستش پيچيده بود
۹۳- شاه محمدی پاسداربند که ریشی حنا بسته ودندان های طلایی داشت و بد جنس بود
۹۴- پاسداررحيمی (بازجوی زندانيان توده ای واکثريتی و شکنجه گراوين) بود.
۹۵- حاج رضائی (بازجوی زندانيان بهائی واقليت های مذهبی دراوين) بود.
۹۶ – امامی وابسته به انجمن اسلامی يکی ازدانشگاههای آمريکا، سربازجوی شعبه ۲ و۲۱دادستانی اوين ) بود.
۹۷- حاج جواد ( بازجوی پرونده مبارزان شهرستانی دراوين) بود.
۹۸ – جليل حسنی ازپاسداران کميته اروميه وازمحافظان ملا حسنی و الان به تجارت مشغول است
۹۹ – نگهبان صديقه مسئول بند زنان بود.
۱۰۰- سردارپاسدارمحمد رضا نقدی (بازجوو شکنجه گر) وبعدا فرمانده حفاظت واطلاعات نيروهای انتظامی بود.
۱۰۱- حسين الله کرم ازسخنگویان انصارالله بود.
۱۰۲- سعيدامامی معروف به(سعيد اسلامی ) ونام اصلی اش مجتبی قوامی است ، درزمان وزارت فلاحيان به عنوان معاون امنيتی وزارت اطلاعات منصوب شد
۱۰۳- قربانعلی دُری نجف آبادی(حاکم شرع شيراز، اصفهان، قم ووزيراطلاعات بعدی) بود.
۱۰۴- سید حسن شاهچراغی نماینده مجلس ازدامغان، رئيس دفتر دادستانی کل انقلاب بود و ازنزدیکان علی قدوسی بود
۱۰۵ – آخوند زرقندی (حاکم شرع دادگاههای کرج) بود.
۱۰۶- حسين آيت الهی (نماينده خمينی درجهرم) بود.
۱۰۷- موحدی قمی (حاکم شرع دادگاههای استان کرمانشاه) بود.
۱۰۸- کريمی معروف به سه کنج کله( دادستان لاهيجان وشرق گيلان) بود.
۱۰۹- اسعدالهی (رئيس خشن زندان آمل) بود.
۱۱۰- حاج برخورداری طلبه شکنجه گر یکی ازپست ترین ودرعین حال ورزیده ترین شکنجه گران رژیم درآمل بود
علی اکبرپرورش (وزيرآموزش وپرورش) بود.
۱۱۲- احمدمعتمدی ( وزيرپست و تلگراف و تلفن) بود
۱۱۳- نادری (زن پاسدارخشن زندان گوهردشت) بود.
۱۱۴- علی معتمد ازدوستان نزدیک لاجوردی ، بخش خیاطی جهاد زندان گوهردشت را اداره می کرد
۱۱۵- پاسدارحميد يا حامد تُرکه بازجوی شعبه۶ ویژه گروههای چپ وشکنجه گراوين) بود.
۱۱۶- دکتراحمد پورنجاتی ،معاون اسبق وزارت اطلاعات وقایم مقام سازمان صداوسیما به عنوان یک چهره مطلع وموثق فعالیتهای محفل اطلاعاتی بود.
۱۱۷- برادرمسعود(بازجوی اوين)که ” شلوارآمریکایی، کفش نوک تیز و ورنی می پوشید. قوی جثه و خیلی مغرورولاتی حرف می زد”( درراهروهای خون، یادداشتهای زندان (۲) ،سازمان اتحاد فداییان خلق ایران ، در۵۰ صفحه ،پاییز۱۳۷۷)
۱۱۸- برادررحيم(بازجوی اوين) بود.
۱۱۹- آخوندرحمانی رييس عقيدتی – سياسی نيروهای انتظامی بود.
۱۲۰- حاجی رضا( رئيس پاسداران اوين) بود.
۱۲۱- سيد مجيد( عهده دارمصاحبه درحسينيه اوين) بود.
۱۲۲- سعيده(مسئول بند ۲۰۹ زنان گوهردشت) بود.
۱۲۳- نگهبان لکاته ای به نام بختياری زن نگهبان و شکنجه گربخش زنان گوهردشت ازهیچ جنایتی علیه زندانیان مضایقه نمی کرد
۱۲۴- اصغرپوررئيس زندان قزل حصارسال ۱۳۷۲ بود.
۱۲۵- حمید شریفی رئيس موسسه تنظیم ونشرآثارخمینی از عوامل وابسته به سعید مرتضوی است
۱۲۶- یوسف کلاهدوزازپایه گذاران سپاه پاسداران بود.
۱۲۷- معلمی رابط سپاه با زندان عادل آباد شيرازويکی ازدرنده خوترين اعضاء دادستانی شيراز۱۲۸
۱۲۸- سید مرتضی نبوی مدیر روزنامه رسالت ازعوامل اطلاعاتی مرتبط به سعید مرتضوی ،پشتوانه مالی حزب الله را به همراه باهنر وبادامچیان وعسکراولادی تامین می کردند
۱۲۹- روح الله حسينيان (خسرو خوبان) ازسوی دوستان قديمش درحوزه(روحی)خطاب می شد، عضوهيات منصفه دادگاه ويژه روحانيت وازهمپالگی های حسین شریعتمداری درکیهان بوده است .
۱۳۰- مهندس صدرالاسلام معاون اطلاعات نيروی انتظامی را بعهده داشت.
۱۳۱- مهندس کلانتری مديرکل اداره اطلاعات نيروی انتظامی بود.
۱۳۲– شورجه فرمانده جوخه های اعدام و دستيارخلخالی که بيش از۵۰۰ را اعدام کرد.
۱۳۳- ــ موحدی کرمانی رابط رهيری با سپاه پاسداران۰ مسئول ايدئولوژيک سپاه پاسداران را داشت.
۱۳۴- قاسم شکنجه گر وبازجوهای معروف شعبه ۶ مخصوص گروههاوسازمانهای موسوم به” کمونيست های محارب“ بود ، چندين نفررا درحين بازجويی به قتل رسانده است
۱۳۵- رشيد جلالی جعفری ، معاون امنيتی وانتظامی وزيرکشورمعاون وزيراطلاعات بود.
۱۳۶- هاشم علوی معاون امنيت وزارت اطلاعات بود.
۱۳۷- برادرمصطفی،نگهبان زندان اوین که تکیه کلامش ” ایجاب مزاحمت نکنید” بود ودرمیان بچه ها به ” برادر ایجاب” معروف بود
۱۳۸- مقدم معاون فرهنگی نيروی انتظامی بود.
۱۳۹- جدی مديرکل سياسی وزارت اطلاعات بود.
۱۴۰- سرتيب پاسداربحرينی معاون اداره اطلاعات بود.
۱۴۱- قاضی مظاهری رييس دادگاه اصفهان بود.
۱۴۲- مرتضی شاه مرادی بازجوبعدابه سمت بازپرسی رسيد
۱۴۳- پاسداربوذری معروف به سرگرد سعدحداد که هميشه مانند کماندوهالباس می پوشيد
پاسدارجانثاری مسئول بندزنان و پاسداری رزل دراصفهان بود.
۱۴۵- کاظمی مامورجوخه اعدام اصفهان بود.
۱۴۶- پاسداردايی جليل ،محافظ ویژه اسدالله لاجوردی، بعدها مسئول اعدام زندانيان سياسی زندان اوين گرديد
۱۴۶- پاسدارصادقی شکنجه گر زندان دستگرد بود.
۱۴۷- پاسدارعباسی شکنجه گر زندان دستگرد بود.
۱۴۸- پاسدارفلاحی شکنجه گرزندان دستگرد بود.
۱۴۹- پاسدارابوذرشکنجه گر زندان دستگرد بود.
۱۵۰- پاسدارفرزانه معروف به گشتاپو بود.
۱۵۱- پاسدارزهرا معروف به چماقدار بود.
۱۵۲- پاسدارصفا معروف به جغدشوم بود.
۱۵۳- پاسدارنجمه معروف به جلاد مسئول بازداشتگاه سيد علی خان واقع در کمال اسماعیل اصفهان بود .
۱۵۴- ناصراحمدی مسئول شعبه ۵ درآن زمان شعبه حزب توده وسازمان اکثريت بود.
۱۵۵- رضا فروزان صاحب سونای زعفرانیه وازعوامل باند سعید امامی بود.
۱۵۶- حاج آقا سعید پاسدارنگهبان اوین بود.
۱۵۷ــ دزفولی دادیار زندان قزلحصار بود.
۱۵۸ـ ایران فر، شکنجه گرومسئول امورفرهنگی ومعاون دایره ی اجرایی احکام درزندان گوهردشت ره بعهده داشت .
۱۵۹ـــ بصیرت مسئول کلاسهای آموزشی اوین بود.
۱۶۰ ــ مجید انصاری درسال ۶۳ به عنوان نماينده ی شورای عالی قضايی به زندان هاراه يافت ودرسال ۶۴ به رياست سازمان زندان هابرگزيده شد
۱۶۱ ــ یوسفی نگهبان زندان اوین بود.
۱۶۲- موسوی مسئول آموزش ایدیولوژیگ زندانهای دادستانی دراوین ،قزلحصار،گوهردشت که ازجهاد سازندکی زنجان به درخواست خودش به بخش آموزش زندان اوین منتقل شد ، صاحب کتابی با عنوان: ” ۲۰۰تناقض ازمارکسیسم” بود.
۱۶۳ــ سید مجید پورسیف درسمت منشی” قاضی حداد” درشعبه۲۶دادگاه انقلاب اسلامی تهران. نامبرده اکنون به شعبه اجرایی احکام مجتمع قضایی ” میرداماد” منتقل گردید
۱۶۴ــ رحیم پورازغدی ازشکنجه گران وبازجویان مخوف دهه۱۳۶۰،اکنون عضو” شورای عالی انقلاب فرهنکی” است
۱۶۵- اکبرشرفی ازعوامل حسین الله کرم وازاعضاء نوپو، نیروی ویژه سپاه پاسداران بود.
۱۶۶ – پورمحمدی نماينده وزارت اطلاعات دراوين بود.
۱۶۷- حاج سعيد مرتضوی داديارزندان اوين بود.
۱۶۸- پاسدارگوهری ۱۶۹- فريده استکی قاچاقچی بين المللی زندانبان بود.
۱۷۰- پاسدارامينی درآسايشگاه اوين بود.
۱۷۱- عباسی معاون داديار ناصری بود.
۱۷۲- رحيمی مسئول بند زنان بود.
۱۷۳- عباس شمس ازقصابان قزل حصارکرج درسالهای ۱۳۶۱ بود” عباس شمسی ، مصطفی ومرتضی پاسدارانی بودند که چهل زن وکودک را دردهکده ای درکردستان درجریان جنگ نابرابرارتش و سپاه با حزب دمکرات وکومله به گروگان گرفته بودند . به دستورعباس ، همه چهل نفررا به رگبار بسته بودن. …” (کابوس بلندتيزدندان ويراستار: بهروزشيدا ، ص۱۵۰و ۱۵۱ ناشرباران استکهلم سال ۱۳۸۲)
۱۷۴- فروتن رئيس زندان بود.
۱۷۵- پاسدارمحمدی ….
۱۷۶- پاسدارجباری …..
۱۷۷- پاسدارصادقی پای ثابت شکنجه در زندان اوين بود.
۱۷۸- طيبه شکنجه گرورابط با حاجی درقزل حصاربود.
۱۷۹- فرزانه نيزدستيارحاجی درقزل حصار بود.
۱۸۰ – قاسم يکی ازبازجويان معروف شعبه۶ مخصوص گروههاوسازمانهای موسوم به” کمونيست های محارب“ بود .
۱۸۱- مجتبی حلوائی معاون رئيس زندان و بازجوومسئول اعدام ها دراوين بود.
روح الله بازجوی شعبه ۶ اوين باافتخاربرای ترساندن زندانی مي گفت : “ما دراين رژيم مارخورده ايم وافعی شده ايم“( گفتگو های زندان شماره۳،ص۳۴)
۱۸۳ــ حسين مويدعابدی بازجوورئيس زندان انزلی بود.
۱۸۴ــ بلندکيش ازعوامل کشتاروسرکوب قيام دوروزه صيادان درروزهای ۲۳ و۲۴مهر ۱۳۵۸درشهرانزلی بود، نامبرده (بلند کيش) درسال ۱۳۶۲ به فرماندهی سپاه منطقه سه گيلان ومازندران ارتقاء مقام يافت!
۱۸۵- کوشا دادستان زندان انزلی وغرب گیلان بود.
۱۸۶- قتيل زاد حاکم شرع انزلی بعدها رئيس کل دادگستری گيلان شد.
۱۸۷ــ پاسداراحمددنيامالی ، اکنون معاون وزيرراه ومسئول کل اداره بنادروکشتيرانی است.
۱۸۸ــ صادقی پاسداروبازجوی زندان انزلی بود.
۱۸۹ ــ خوشه چين سرنگهبان زندان بود.
۱۹۰ــ جوادميری اززندانبانان ونگهبانانی بود که خوی آزارزندانيان درتمام وجوداوسرشته بود .
۱۹۱ــ يوسفی بازجوی زندان انزلی بود.
۱۹۲ ــ علی يکتا دوست بازجوويکی ازمسئولين زندان انزلی بود.
۱۹۳ ــ احسانی وحشی ترين شکنجه گرزندان چالوس وبرای همه زندانيان چهره ی منفوربود.
۱۹۴ ــ جعفرپوررزازمسئولین تيم عملياتی برای دستگيری فعالين سياسی ،بعدا مسئول زندان شده بودوتلاش می کردبابرخوردهای فاشيستی ، کاريکاتوری ازحاج داوودتبديل شود
۱۹۵ــ داوودی نگهبان وپاسدارزندان انزلیبود.
۱۹۶ــ عزيزرامش مسئول بندقزل حصار بود.
۹۷ ــ رضا نگهبان زندان چالوس بود.
۱۹۸ ــ ميرزايی ازنگهبانان لنگرودورودسرويکی اززندانبانان وشکنجه گران زندان رشت بود.
۱۹۹ ــ موسوی مسئول بخش تواب سازی و ايدئولوژيک بندانفرادی بود.
۲۰۰ــ رمضان کشاورزيکی ازنگهبان ها، تنهااستعدادش آزارزندانيان بود.
۲۰۱ ــ ابراهيم فلاحيان ازنزديکان فلاحيان دروزارت اطلاعات ودربخش اقتصادی کار مي کردند .
۲۰۲ ــ اسماعيلی ازنگهبان های صومعه سرا، جثه ی کوچکی داشت وازهمه نگهبان ها بدجنس تربود
۲۰۳ ــ احمدی رئيس جديدزندان بود۰ وی داديارسابق دادگاه ارتش رشت بودبعدهابه دليل دزدی وفروش جيره موادبهداشتی زندان دستگيروبرکنارشد ۲۰۴ــ دمياررئيس زندان لاهيجان بعدا به رياست سازمان زندان های گيلان منصوب شد، وی همواره ادای صوفيان را درمی آورد
۲۰۵ــ مصباح که پيشترکارمندآگاهی بودبه عنوان معاون زندان معرفی شدند
۲۰۶ــ زارع به عنوان يکی ازمسئولين سپاه فومن و صومعه سرا، نقش بسزايی درسرکوب وکشتارنيروهای انقلابی درسالهای ۶۰و۱۳۶۱ ايفاءکرده است ۰ نامبرده معاون انتظامی سازمان زندان های استان گيلان هم بود زارع “ازتابستان سال ۶۰ به صورت مستقيم بازندانيان فومن وصومعه سرا درگيربودودراعدام زندانيان وشليک تيرخلاص به شقيقه ی آن ها مهره ای انگشت نمابود“ (احمد موسوی ، شب بخير رفيق ، صفحات ۲۶۴و۲۶۵،چاپ اول ، نشر باران سوئد )
۲۰۷ ــ مسرورمعاون دادستانی وازبازجويان شهرستان انزلی بود
۲۰۸ ــ محمد سياه پست ترين زندانبان بازداشتگاه رشت بودوبه اشکال مختلف زندانيان راآزارمی داد ، سيه چرده و ژوليده بود۰ يک چشمش هم کمی چپ بود
۲۰۹- علی سرنگهبان بندبود، بعدها معاون رئيس زندان رشت شد .
۲۱۰ – کلاهدوز
۲۱۱– صالح سربازجوی بند۲۰۹ دربرخوردش با زندانیان خوف انگیزبود.
۲۱۲- صبحی(مرتضی صالحی) ازمهرماه سال۶۱ رئيس زندان گوهردشت بود.
۲۱۳- علی ربيعی (عباد) مشاوررئيس جمهوری خاتمی درامورامنيت ملی ومعاون دبيرشورايعالی امنيت، مديرمسئول روزنامه کاروگارگر بود.
محسن رفيق دوست عضو مرکزيت موتلفه ، رياست بنياد مستضعفان وجانبازان را بعهده داشت.
۲۱۵- اسدالله بادامچيان ازهيات اصفهانی ها واز پايه گذاران موتلفه اسلامی بوده است .
۲۱۶ – محسن سازگارا ، هيات موسس وعضويت درشورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی( ماجرای اطلاعیه۱۰ماده ای دادستانی یکی ازطرح های بهزاد نبوی ودستیارش محسن سازگارا دربهمن۱۳۵۹برای پایه ریزی سرکوب گسترده نیروهای مترقی وانقلابی بود …” (ايرج مصداقی ، نه زيستن نه مرگ ، جلد اول ،ص۲۸ ناشر: آلفابت ماکزيما چاپ اول ۱۳۸۳سوئد
۲۱۷- شفيعی مديرکل دانشجويی وزارت اطلاعات، معاون حفاظت و معاونت مردمی بود.
۲۱۸- کميل کاوه طلبه جوان ، رهبرانصارحزب الله دراصفهان بود.
۲۱۹- عبدالحميدمحتشم مديرمسئول ارگان انصارالله بود.
۲۲۰- مهدی نصيری حرب الله ازمجله زن روز به اتاق مديريت روزنامه کيهان پا گذاشت.
۲۲۱- مصطفی تاج زاده ازبنيانگذاران کميته های انقلاب اسلامی بود.
۲۲۲- محسن آرمين ازبنيانگذاران کميته های انقلاب اسلامی تا سخنگويی سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی
۲۲۳- عليرضا علوی تبارازعضويت درسپاه پاسداران تاسایرمقامات در دوره های مختلف کارکرد داشت.
۲۲۴- سعيد حجاريان يا (جهانگيرصالح پور( ازمهندسین اطلاعاتی واصلاحات ومشاوررئيس جمهورمحمد خاتمی بود.
۲۲۵- امين زاده معاون وزيرامورخارجه بود.
۲۲۶- بهرامی نهاوندی ياهمدانی ازقضات سازمان مسلح قضايی بود.
۲۲۷ – خزاعی رئيس دفتر وزيراطلاعات وازمعاونان فلاحيان ، قبلا مسئول اطلاعات شهر قم بود
۲۲۸- آزاد معاون امنيتی وزارت اطلاعات بود.
۲۲۹ – عباد معاون پارلمانی وزارت اطلاعات که پيش ازآن مديرکل اطلاعات آذربايجان غربی بود
۲۳۰- تهرانی معاون پارلمانی وزيراطلاعات بود.
۲۳۱- حميدسرمدی، معاونت امنيت وزارت اطلاعات، وی پيشتردربخش مربوط به امورپاکستان وافغانستان کارمی کردوالان سفيرايران درتاجيکستان است
۲۳۲- تاجيک معاونت آموزشی وزارت اطلاعات بود.
۲۳۳- آقای خليل ازسيستان وبلوچستان به معاونت ضدجاسوسی گماشته شد .
۲۳۴- عباس سليمی نمين مديرمسئول سابق کيهان هوايی ومدیرروزنامه تهران تایمزازدوستان نزدیک فلاحیان ، سعید امامی وازاعضاء شبکه خبررسانی ومحفل رسانه ای وزارت اطلاعات دردوران فلاحیان بود.هم اکنون د رخدمت دفترویژه تحقیقات اطلاعات سپاه پاسداران است که ریاست آنرا حسین شریعتمداری مدیرفعلی کیهان به عهده دارد.
۲۳۵ – حجت السلام پروازی او می گويد : “هرکه خائن شود اورا می زنيم ” ( محمد قوچانی ، پدرخوانده و چپ های جوان ، نشرنی ، چاپ دوم سال ۷۹ ، ص ۷۱)
۲۳۶ – سيد مصطفی کاظمی (موسوی) شيرازی اززمان شکل گيری اطلاعات سپاه درآن بود۰ بعدمديراداره کل اطلاعات دراستان فارس شد، بعدا درزمان وزارت قربانعلی دُری نجف آبادی درجايگاه جانشين معاون امنيت منصوب شدند
۲۳۷- مصطفی پورمحمدی دادستان انقلاب اسلامی خوزستان ، بندرعباس ، کرمانشاه ومشهدازسالهای ۵۸ تا ۶۵ ، رئيس اطلاعات خارجی ازسال ۶۵ تا ۷۸،مشاوررياست دفترومديرگروه سياسی واجتماعی مقام رهبری ازسال ۸۱ تاکنون ، استاد دانشگاه امام صادق ازسال ۷۹ تا به اکنون ، معاون وجانشين وزيراطلاعات ازسال ۶۶ تا ۷۸ ، نماينده ری شهری وزير وقت اطلاعات و يکی از مجريان قتل عام زندانيان سياسی درسال ۶۷ بود، پور محمدی معاونت بخش خارجی وزارت اطلاعات را دردوران علی فلاحيان وقربانعلی دُری نجف آبادی در اوايل دهه ۷۰ را به عهده داشت و در دوران دری نجف آبادی نيز همچنان مرد دوم وزارت اطلاعات بود سپس به عنوان يکی ازمسئولان دفتر ويژه اطلاعات وامنيت خامنه ای منصوب شد.
۲۳۸- ميرعباد مسئوليت دادگاههای انقلاب درشهرگرگان رابعهده داشت وبه تندی وسختگيری شهرت داشت.
۲۳۹- مرتضی حقانی کارگزارسعيدامامی درقتل های زنجيره ای بود.
۲۴۰ – نظرعلی کريمی ازمسئولان اطلاعات شهرستان گرگان بود.
۲۴۱- مظفرحسينی چهره مرموز پرونده جنايات گرگان در زمان فلاحيان وسعيد امامی بود.
۲۴۲ – رضاايئجی درقتل فرزين مقصودلووشبنم حسين درگرگان دست داشتند .
۲۴۳ – موحد فرمانده سابق سپاه درمشهد بود.
۲۴۴- جوادآزاده از معاونان دری نجف آبادی و مهره بدنام دروزارت اطلاعات بود
۲۴۵- مهردادعليخانی ازنزديکان سعيد امامی بود.
۲۴۶- احمدشيخا(احمدنياکان) ازسربازجويان وزارت اطلاعات بود.
۲۴۷- علی محمدی رئيس کميته تبليغات و اطلاع رسانی شورای عالی امنيت ملی بود.
۲۴۸- سرفرازمعاون علی لاريجانی مديرعامل صدا وسيما و کارگردان فيم بازجويی ها بود.
۲۴۹- مرتضی قبه معروف به رضا اصفهانی رئيس دقترسعيد امامی بود.
۲۵۰- محی الدين انواری از پايه گذاران موتلفه اسلامی وظيفه تائيد مشروعيت اقدامات ضد رژيم جمعيت موتلفه را بعهده داشت.
۲۵۱- حجت الاسلام عاملی ( عامری ) ازمسئولان سازمان قضايی نيروهای مسلح بود .
۲۵۲- قوام ازبازجويان وزارت اطلاعات بود.
۲۵۳- قاسمعلی نصيری پورمعروف به قاسم مرشدی بود.
۲۵۴- محمد رضا سليمی معروف به محمد صداقت بود.
۲۵۵- مهدی پرورده موسوم به مجيدی بود.
۲۵۶- کريم اسد زاده معروف به امين بود.
۲۵۷- خسروقنبری معروف به تهرانی بود.
۲۵۸- احمد وحيدی ازياران حلقه امنيتی فلاحيان بودند
۲۵۹- غيوری ازباندهای مالی فلاحيان بود.
۲۶۰- حسين صفاری دراطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات کارمی کردودردرگيريهای خارج ازکشورشرکت داشت.
۲۶۱- حسن محمدی مدير کل وزارت اطلاعات درزمان فلاحيان بود.
۲۶۲- حسين موسويان سفيروقت ايران درآلمان درشبکه ترورخارج ازکشوردست داشته است.
۲۶۳- محمدحسن قاتل تيم تروردکتررضا مظلومان ، به ايران برمی گرددمدتی به وزارت اطلاعات رشت فرستاده می شود، چندی بعدبه عنوان فردی ناراضی پناهنده می شود.
۲۶۴- حاج حسين معصومی شوهرخواهرفلاحيان دريکی از ماموريت های خارجی زخم برداشته ولی به ايران برمی گرددوازعوامل مالی وزارت اطلاعات بوده است.
۲۶۵- حاج حسين فلاحيان برادرشيخ علی فلاحيان، مدتی در وزارت اطلاعات مسئول دفتر فلاحيان بوددر بازرسی نيروی انتظامی درکميته انقلاب نيزنقش داشت.
۲۶۶ــ خسروبراتی در تمام قتل های زنجيره ای حضورداشت۰ راننده اتوبوس قتل ۲۱تن ازنويسنده گان به طرف ارمنستان بود.
۲۶۷ ــ خسرو تهرانی معاونت اطلاعات وتحقيقات نخست وزيری و ری شهری بود.
۲۶۸ ــ محمدعراقی سرپرستی گروههای متعلق به نهضتهای اسلامی خارج ازکشورومسئول فعاليتهای تروريستی درسازمان تبليغات اسلامی بعهده داشت.
۲۶۹ ــ مهدی خزعلی فرزند آشیخ ابوالقاسم خزعلی مدیرموسسه انتشاراتی حیان درزدوبند با شبکه ترورومافیا ۲۷۰- اسعدالهی رئيس زندان آمل بود.
۲۷۱ ــ هاشم علوی معاون امنیت وزارت اطلاعات بود.
۲۷۲- سرتیپ پاسدار بحرینی معاون اداره اطلاعات بود.
۲۷۳- مهندس صدرالسلام معاون اطلاعات نیروهای انتظامی بود.
۲۷۴ – مهندس کلانتری مدیر کل اداره اطلاعات نیروی انتظامی بود.
۲۷۵- حجت الاسلام رحمانی رئيس عقیدتی وسیاسی نیروهای انتظامی بود.
۲۷۶ سيدمحمود محتشمی ازرهبری حزب الله لبنان ، وزيرکشور، نماينده مجلس هم شد.
۲۲۷ – کاظم جلالی مخبر کمسيون امنيت ملی و سياست خارجی بود.
۲۷۸ــ علی حسین پناه مسئولتهیه بولتن ها ی محرمانه سپاه وازعوامل امنیتی است.
۲۷۹ ــ حسین زاده مسئول داخلی اوین بود.
۲۸۰ ــ پاسدارمحمد صادقی ازگوهردشت بود.
۲۸۱ ـــ اسماعيل شوشتری نماينده مجلس درسال ۶۴ به رياست سازمان زندان ها برگزيده شد۰ بعدا درزمان رفسنجانی به وزارت دادگستری رسيد.
۲۸۲ ــ رضاروزان با نام مستعارموسوی اززندان فومن به انزلی منتقل شدوجای حسين عابدی و يوسفی راگرفته بود۰ رضاروزان سربازجووخودرابالاترين مسئول زندان درانزلی می دانست وازهمان آغازسياست های فاشيستی خودرانشان داد.
۲۸۳ ــ محمدخاموشی مسئول واحد يک قزل حصار بود.
۲۸۴ ــ انصاری معاون ميثم، رياست واحد يک قزلحصاررا بعهده داشت.
۲۸۵ ــ حسين زاده شوهرخواهر محمد کچويی که درزندان شاه به “آقای بيگناه “ معروف بود، مديريت داخلی اوين را بعهده داشت.
۲۸۶ــ مرتضی صالحی با نام مستعارصبحی رياست گوهردشت را درسالهای ۶۱و۶۳ بعهده داشت و ميرمحمدی هم معاون ايشان بود.
۲۸۷ ــ بازجوحاج آقا صفايی “ صفايی يک وحشی تمام عياربود که ازصافی عبورکرده بود“ ( کتايون آذرلی ، مصلوب ، ص ۱۰۸)
۲۸۸ــ حاج آقا کرباسی بازجوی زندان مشهد
۲۸۹ ــ اسماعيل افتخاری معروف به “ اسی تيغ کش “ مسئول گروه ضربت کميته ی منطقه ۱۲، اسماعيل قبل ازانقلاب وسقوط شاه يکی ازباج گيرهای منطقه جمشيد تهران بود۰اسماعيل بد دليل کارهای خلاف درسال ۷۷ دستگيرشدوبه زندان افتاد. “اسماعيل درخلال دادگاهش مدعی شد که ۶ هزارنفررا دستگيروروانه زندان ها کرده است ( ايرج مصداقی خاطرات زندان ، نه زيستن ونه مرگ جلد اول ، ص ۱۷ )
۳۰۰ ــ اکبرخوش کوش قبل ازانقلاب درمحله نازی آباد تهران مورد سوء استفاده های جنسی زيادی قرارگرفته بود و به همين دليل به “ اکبرخوش گوشت“ معروف بود۰ اکبردرسيستم سرکوب رژيم به پاس خدماتی که کرده بود ،ارتقاء يافت و به سمت مشاورعملياتی وزيراطلاعات دردوران فلاحيان و بعد ازآن رسيد(ایرج مصداقی ، ماخذ پیشین، صفحه۱۷)
۳۰۱ ــ صالح سربازجوی بند ۲۰۹ زندان اوين بود.
۳۰۲ ــ طباطبايی بازجوی زندان اوين بود.
۳۰۳ ــ بصيرت مسئول کلاسهای آموزشی زندان اوين بود.
۳۰۴ ــ پاسدارايمانی …..
۳۰۵ ــ پاسدارزن ساداتی ….
۳۰۶ــ مرتضی بختياری رئيس سازمان زندان ها و اقدامات تامينی وتربيتی ايران بود.
۳۰۷ ــ خانم اکبری مسئول بخش انفرادی زنان بود که بعد ها مسئول تمام بخشهای زنان شد ۰ “خشک وبداخم، نگاهش کينه توزوزهرآگين بود“ (حقيقت ساده جلد ۳ ، ص ۱۸۱ )
۳۰۸ــ عرب داديارناظرزندان قزل حصار بود.
۳۰۹ ــ حاج محمودافسرنگهبان زندان قزل حصار بود.
۳۱۰ ــ عباس فتوت يکی ازسرشيفت های پاسداران زندان اوين بود.
۳۱۱ ــ مجيد تبريزی مديرداخلی زندان گوهردشت بود.
۳۱۲ ــ حسن آيت عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی ونماينده اولين دوره مجلس اسلامی وسازمانده اغلب تحرکات درسالهای اول انقلاب بود.
۳۱۳ ــ عباس عبدی يکی ازاشغال کننده گان سفارت آمريکادرتهران ، همکاردردادستان انقلاب اسلامی ، ازدست اندرکاران مرکزمطالعات استراتژيک بوده است.
۳۱۴ــ جمال کريمی راد، دادياردادسرای عمومی وانقلاب به مدت ۲۵ سال، دادستان عمومی کردستان ، رئيس دادگاه حقوقی يک زنجان ورئيس دادگاه انقلاب ودادگاه اصل ۴۹ دراستان قزوين ، مدير کل تعزيرات حکومتی استان قزوين ، سخنگوی قوه قضاييه ازسال ۱۳۸۲ تاکنون بوده است .
۳۱۵ ــ آزادمعاون پارلمانی وزيراطلاعات بود.
۳۱۶ ــ منوچهرمتکی دردهه ۱۳۶۰سفيرجمهوری اسلامی درترکيه ، طراح درسازماندهی عمليات تروريستی درخارج از کشور۰ ايشان تعيلم تروريستهای خارجی برعهده داشته است.
۳۱۷ ــ سيما مسئول بندزنان سپاه پاسداران بود.
۳۱۸ ــ رحيمی پاسدارزن مسئول بندزنان ۲۱۶اوين بود.
۳۱۹ ــ مصطفی محمد نجار، عضويت درسپاه، حضوردرکردستان ودرگيری منطقه نقده، مسئول تعاون کل سپاه، مسئول منطقه خاورميانه درسپاه ، حضوردروزارت سپاه درسال ۱۳۶۴ ، قايم مقام گروه جنگ افروزوزارت سپاه بود.
۳۲۰ــ قدوسی پاسدارمسئول گرفتن مصاحبه اززندانيان زندان اوين بود.
۳۲۱ ــ نصرت خوفناک را ميثم به عنوان مسئول بندقزلحصارقرارداده بودندونصرت “استوارارتش بودکه دوستش زن خودرا به اومی سپاردوبه مسافرت می رود۰ اوبه زن دوستش تجاوزکرده وپستان هايش رابريده وبه قتل رسانده بود“ (گفتگوهای زندان شماره ۲، ويژه سرکوب، اختناق وزندان های تهران ، ص ۶۳)
۳۲۲ ــ ريش قرمزازپاسداران لنگرودورودسروازنگهبانان وشکنجه گران زندان رشت بود “ وحشی گری اش سبب شده بود ، پس ازمدت کمی جايگاه خاصی نزد عبدالهی ـــ رئيس زندان رشت ــ پيداکرد (احمدموسوی ، شب بخيررفيق ، ص ۲۲۶ چاپ اول ، نشرباران سوئد)
۳۲۳ ـــ محمدحسين صفارهرندی ، جانشين فرماندهی سپاه منطقه ۶ کشوری درسالهای ۵۹ تا۶۴ ، جانشين وسپس مسئول دفترسياسی سپاه ، معاون مديرمسئول وسردبيرروزنامه کيهان، عضوشورای تعيين خط مشی خبرگزاری جمهوری اسلامی بود.
۳۲۴ ــ مصباح بعدازاعدام های تابستان ۶۷ درزندان رشت به عنوان معاون زندان معرفی شد۰اوکارمنداداره آگاهی بود.
۳۲۵ ــ آيت الله توسلی رئيس دفترخمينی وعضومجمع تشخيص مصلحت نظام وکارگزار خمينی درسالهای حيات ايشان بود.
۳۲۶ ـــ سرتيب پاسداررمضانی چندی رئيس گذرنامه شد.
۳۲۷ ــ نصيرپورخبرگزاری جمهوری اسلامی رابعدازخرازی اداره می کرد.
۳۲۸ــ فاضل لنکرانی ازهئيت مشاوران مذهبی که احکام قتل هاراتهيه می کنند.
۳۲۹ـــ منيرالدين شيرازی ( روحانی) نماينده رهبردرنيروهای ويژه ترورونيزازسری مشاوران مذهبی که احکام قتل هاراتهيه وبه ذوالقدرابلاغ می کنند.
۳۳۰ ــ محمدتقی ذوالقدرازفرماندهان ضد شورش وواحدهای ترورخيابانی بوده است .
۳۳۱ ـــ رحيم صفوی ازفرماندهان سپاه پاسداران وعضوسازمان تروروسرکوب بوده است .
۳۳۲ ـــ فرهادنظری ازفرمانده هان ضدشورش وواحدهای ترور(که درحادثه کوی دانشگاه دست داشت) وازفرماندهان نيروی زمينی بود.
۳۳۳ ــــ عبدالهی بانام مستعارمحتشم فرمانده ثارالله بود.
۳۳۴ ـــ علي اکبری ازمسئولان بلندپايه وزارت اطلاعات وعضوسازمان تروروسرکوب بود.
۳۳۵ ـــ کوسه چی فرمانده بسيج بوده است .
۳۳۶ ـــ پورقنادمعاون پورمحمدی دربخش اطاعات خارجی وزارت اطلاعات وازمسئولان بلندپايه اين وزارتخانه و وعضوسازمان تروو بوده است .
۳۳۷ ـــ سليم آبادی فرمانده ثارالله بود.
۳۳۸ ـــ حيدرزاده فرمانده ثارالله بود.
۳۳۹ ــــ محمدايمانی مقاله نويس کيهان و ازياران حسينيان وحسين شريعتمداری ودرشاخه سرکوب اند.
۳۴۰ ــــ کوهکی مديرنشريه صبح و ازاصحاب سرکوب و امدادهای غيبی بوده است !
۳۴۱ ــــ مسيح مهاجری سرپرست ومديرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی ، نماينده ولی فقيه وعضوهيات منصفه دادگاه ويژه روحانيت بود.
۳۴۲ ــــ اشک تلخ ازسری فرماندهی انصار حزب الله بود.
۳۴۳ ـــ بابائيان ازفرماندهان انصارحزب الله بود.
۳۴۴ ــــ ذوالنورازفرماندهان انصارحزب الله بود.
۳۳۵ ـــ نکودهی از فعالين ستادامربه معروف ونهی ازمنکربود.
۳۳۶ ــــ ابراهيم رازينی ازفعالين ستادامربه معروف ونهی ازمنکر بود.
۳۳۷ ــــ فردوسی پورازفعالين سازمان قضايی نيروهای مسلح بود.
۳۳۸ ــــ احمدوحيدی رئيس اطلاعات سپاه پاسداران بود.
۳۳۹ ــــ زرگررئيس ستاد امربه معروف ونهی ازمنکرب.د.
۳۴۰ ـــ نمازی رابط خامنه ای بالشکرهای۱۰تا۲۷سپاه پاسداران بوده است.
۳۴۱ ـــ حسين نجات فرمانده ثارالله بود.
۳۴۲ ـــ احمدی عامل جنايت کوی دانشگاه بوده است .
۳۴۳ ــــ حسن پورصالحی ازعوامل حزب الله مسجدشهدا
۳۴۴ ــــ علی فضلی فرمانده بسيج بود.
۳۴۵ ـــ علی کوثری فرمانده بسيج بود.
۳۴۶ ـــ اکبرنوجوان ازحزب الله مسجد شهدای بوده است
۳۴۷ ـــ معزی مسئول فرهنگی بيت رهبری ورابط خامنه ای باشاخه تبليغات سازمان ترورونماينده خامنه ای دروين بود.
۳۴۸ ـــ محمودژوليده ازعوامل فرماندهی سپاه ذوالقدر بود.
۳۴۹ ـــ شريعتی فرمانده لشکر۳۱عاشورا بود.
۳۵۰ ـــ نواب دامادمصباح يزدی از اعضاء هيات منصفه دادگاه ويژه روحانيت ورئيس سازمان تبليغات اسلامی ودرخدمت سازمان تروراست.
۳۵۱ ـــ ملکه يزدی دختر محمديزدی مسئول زنان قوه قضاييه بوده است .
۳۵۲ ـــ احمدکاظم زاده مديراجرايی نشريه شلمچه یود.
۳۵۳ ـــ اعلاء توراتی ازسرکرده گان شاخه سرکوبهای خيابانی است.
۳۵۴ ـــ احمدناطق نوری برادرعلی اکبرناطق نوری با محافل امنيتی درارتباط است.
۳۵۵ ـــ شهيدی مسئول امنيت استان اصفهان بود.
۳۵۶ ـــ حسين لاجوردی فرزند اسدالله لاجوردی که درجنايات چندی ازجمله در تهاجم به خانه فروهرها نقش داشته است.
۳۵۷ـــ فريدون چوپان نام مستعارمجيدبابايی معاون رئيس اداره التقاک وزارت اطلاعات بوده است .
۳۵۸ ـــ مصباح يزدی از مهمترين اعضاء شاخه فتوای سازمان ترور، سرپرست مجله پرتوولايت وازرابطين گروهای انصاروحزب الله بود.
۳۵۹ ـــ حجت الاسلام اصغرحجازی مسئوليت اداره بيت رهبری(خامنه ای) ورابط سازمان ترور با وزارت اطلاعات است. وی ابتداء قاضی شرع درخوزستان بود.
۳۶۰ ـــ محمدعلی رامنی سرپرست مجله رامين ودرشاخه سرکوب خيابانی نيزفعال است.
۳۶۱ ـــ حميداکبری مديربنيادهمگرايی انديشه ۰ دفترپوششی علی اکبرفلاحيان که درجوار آن به کارهای خلاف قانون واخلاق صورت می گيرد.
۳۶۲ ــــ امام جمعه شيمرانات عضوهيات منصفه دادگاه ويژه روحانيت ۰اعلام می دارد : ” برای حفظ انقلاب گاهی اوقات مجبورمی شويم، دوستانی را هلاک کنيم وازروی جسدشان بگذريم“ ( دکتر نصرالله نجات بخش ، شبکه های ترورجمهوری اسلامی ايران ، ص ۸۲ ، ناشرانقلاب اسلامی آلمان سال۱۳۸۱)
۳۶۳ ــ خطيب مسئول وزارت اطلاعات قم که مامورقتلهای سياسی بوده است.
۳۶۴ ـــ غلامعلی رشيددرقتل های خارج ازکشورفعال بوده است.
۳۶۵ ــــ محسن روحانی سرپرست مجله ۱۵ خرداد، همکارروح الله حسينيان درمرکزاسناد اسلامی
۳۶۶ ـــ ابراهيم رازينی برادرعلی رازينی ، جلاددادگاه ويژه روحانيت وازاعضاء ستاد امربه معروف و نهی ازمنکر، يکی ازشاخه های سازمان تروروسرکوب نظام اسلامی ايران بود.
۳۶۷ ـــ محسن صفوی برادررحيم صفوی فرمانده فعلی نيروهای مسلح رژيم وازعوامل امنيتی رژيم
۳۶۸ ــــ محمدعلی مقدمی ازنماينده گان وازواحد اطلاعات يگان تدارکات حفاظت مجلس و سپاه پاسداران است.
۳۶۹ ــ مدرس زاده ازمديران وزارت اطلاعات است.
۳۷۰ ـــ علی آقا محمدی نماينده سابق همدان ۰ مسئول تدارکات مجلس درسازمان ترورنقش فعالی داشته وباشگاه تاج ( استقلال فعلی ) دراختياراومی باشد
۳۷۱ ـــ حجت اسلام نظام زاده ازفعالين شاخه ترور بوده است .
۳۷۲ ــــ محمدسياه ، پست ترين زندانبان بازداشتگاه رشت بودوبه اشکال مختلف زندانيان راآزارمی داد.
۳۷۳ – عبدالهی رئيس زندان و عامل مستقیم سرکوب عریان زندانیان رشت بود.
۳۷۴- باقری زندانبان زندان انزلی بوده است .
۳۷۵- هاشمی مسئول بند۴درقزل حصار بود.
۳۷۶- پاسدارپاکوتوله ياپاکوتاه اهل لاهيجان وازنگهبان های دوران قيامت حاج داوودبود۳۷۷-همتی زندانبان ساده که بعدا به درجه سرنگهبان زندان انزلی رسيد.
۳۷۸- کرامتی نگهبان زندان انزلی بود.
۳۷۹ – عاشوری ازنگهبانان انزلی بود.
طاهربهاريه ازعوامل حزب الله وچماقداران شهرانزلی بود.
۳۸۱- حمید طلوعی درپل رومی علاوه برریاست بخش زندانیان سیاسی ، بازجویی ازآنان را نیز بعهده داشت.
۳۸۲ – قاسم کبیری وحمید کریمی ازپرسنل گرداننده ی سلولهای انفرادی قدیم بودند که با راه اندازی آموزشگاه اوین ، دومعاون مجید قدوسی بودند که اداره آموزشکاه را بعهده گرفته بودند.
۳۸۳ – مصطفی شعبانی یکی ازبی رحم ترین نگهبانان بند های اوین بود که به خاطر دارا بودن کلیه صفت های جنایت کارانه، ارتقای مقام یافت وبه سرعت به کاربازجویی و شکنجه درشعبه هفت اوین پرداخت.
۳۸۴ – سرلک پاسداروحشی زندان اوین بود.
۳۸۵- طاهری شکنجه گر بود.
۳۸۶ – اختری رابط راهبری با شاخه تبلیغات وسرکوب خیابانی بود.
۳۸۷ – معزی رابط بیت رهبری با شاخه تبليغات بود.
۳۳۸ – منصورارضی از عوامل حزب الله و مرتبط با بیت رهبری و…..بود.
صدها آدمکش ديگری که دربازجوئيهاوشکنجه دادنها باچشمان بسته ظاهرمی شدند وياعمدتاً چهره کريه خود را می پوشاندند ازاينروتابه امروزناشناخته باقی مانده اند. برماست که اين فهرست را تکميل کنيم تادرسطح جهان چهره اين جانيان، درتجاوزبه کشتارو به تباهی کشاندن زندگی جانسوزدهها،صدها وهزاران هزارتن ازفرزندان برومند، کشورمان (ايران) بهمگان آشکارگردد.
درامردادخواهی خانواده های اعداميان وزندانيان سياسی درايران ، می توان و بايد همه اين جانيان چه مرده و چه زنده را ، بجرم “ جنايت عليه بشريت“ درپيشگاه تاريخ دردادگاههای بين المللی به محاکمه کشاند.
شاهد تنها ازاين طريق ، بتوان ابعاد اين کشتار، آمارواسامی واقعی جانباختگانِ اين جنايتِ فجيع قرن را اززبان اين جنايتکاران ، درجريان محاکمه آنان بازشنيد . بايد ومی توان اين امررا به کارزاربزرگ اپوزيسيون ترقيخواه و تحول طلب که ابعاد جنايات دونظام شيخ و شاه را با پوست و گوشت خود لمس کرده اند بمثابه وظيفه ای عاجل درهفده مين سال جنايت تابستان ۱۳۶۷ بدل کرد.
ابوا لفضل بيهقی مي نويسد: “۰۰۰ درديگرتواريخ چنين طول وعرضی نيست که احوا ل را آسان ترگرفته اندوشمه يی بيش يادنکرده اند، اماچون من اين کارراپيش گرفتم، می خواهم که داداين تاريخ رابه تمامی بدهم وگرد زوايا بگردم تا هيچ ازاحوا ل پوشيده نماند۰” نيک برآنم تا ماداميکه اين نظام است ۰ستاندن “ داداين تاريخ “ آنهم “ به تمامی “ ممکن نشايد۰ شايد اين خود تلنگری باشد برای کاری بزرگ وجمعی تا آنراتوامان به سامان بريم تا “ هيچ از احوال پوشيده نماند“ چنين باد !!
*********************
منابع مورد استفاده ام:
* خوب نگاه کنيد راستکی است: پروانه عليزاده ۶۷ صفحه انتشارات خاوران پاريس مهر
* حقيقت ساده در ۳ جلد: م- رها( منيره برادران) ۵۹۸ صفحه ناشر تشکل مستقل دموکراتيک زنان ايرانی در هانوفر- آلمان در تابستانهای ۷۱و ۷۳و زمستان ۷۴ تجديد چاپ شد.
* خاطرات زندان: شهرنوش پارسی پور ۵۱۸ صفحه نشر باران – استکهلم ۱۹۶۶
* خاطرات يک زندانی از زندانهای جمهوری اسلامی از: دکتر رضا غفاری به انگليسی ترجمه الف . ساسان ۳۴۲ صفحه ناشر استکهلم سوئد سال ۹۸
* شب بخير رفيق (طرف تيره تاريخ خاطرات زندان) از: احمدموسوی ۳۶۳ صفحه انتشارات باران چاپ اول (۱۳۸۳)۲۰۰۵
* نه زيستن نه مرگ در ۴ جلد خاطرات زندان از : ايرج مصداقی ناشر: آلفابت ماکزيماسوئد چاپ اول : (۱۳۸۳)
* دراينجا دختران نمی ميرند: شهرزاد ۲۰۵صفحه ناشرخاوران تابستان ۱۳۷۷به چاپ دوم هم رسيد.
* يادهای زندان (خاطراتی اززندانهای جمهوری اسلامی) جلد اول از: ف آزاد ۲۰۸صفحه ناشر انجمن دفاع اززندانيان سياسی و عقيدتی در ايران پاريس ، تابستان ۱۳۷۶
* کتاب زندان (جلد۱و۲) به: ويراستاری ناصرمهاجر ۸۱۸صفحه نشرنقطه سالهای ۷۸و۸۰ کتابی در زمينه : بازداشت ، بازجو ، بازجوئی ، شکنجه ، سلول ، دادگاه ، ملاقات ، بند ، نادمها ، تواب ها ، اعدام ، خودکشی ، روان پريشی ، نيست شدگان هستی بخش ، کشتاربزرگ ۶۷ ، آزادی ، هيئيت های بين المللی بازرسی ، اقليت های مذهبی ، جنسيت ، بچه ها ، باپيشگفتاری درزمينه پيشينه ی زندان جمهوری اسلامی و…
* جمهوری زندانها- جلد ۱و۲): وريا بامداد ۶۸۲صفحه گزارشی تحليلی- مستند درباره زندان ، بازجوئی ، شکنجه وسرکوب درجمهوری اسلامی آلمان فرانکفورت سال ۱۳۸۰
* زيربوته لاله عباسی: نسرين پرواز ۳۶۱صفحه انتشار نسيم فوريه۲۰۰۲

* کتاب گفتگوهای زندان تا به امروز(۴جلد) منتشر شد. ناشرسنبله هامبورک
* دکنرنصرالله نجات بخشی ، شبکه های ترورجمهوری شسلامی ، انتشارات انقلاب اسلامی ، آلمان سال۱۳۸۱ ، در۱۶۱ صفحه
* کابوس بلندتيزدندان ويراستار: بهروزشيدا ۱۶ مطلب اززندانهای شهرستان های ايران ، ناشرباران استکهلم در۲۰۶صفحه سال ۱۳۸۲
* ياد های زندان: فريبا (فايزه ) ثابت ، در ۲۰۵ صفحه نشر خاوران- پاريس
* حمید کاویانی ، درجستجوی محفل جنایتکاران (بازخوانی پرونده قتل های سیاسی)چاپ چهارم، نشرنگاه امروز ، در ۲۴۸ صفحه
* محمد قوچانی ، پدرخوانده و چپ های جوان ، نشر نی ، چاپ دوم سال ۷۹
*اکبرگنجی ، عالیجناب سرخپوش ، عالیجنابان خاکستری ، چاپ هفتم در۲۶۵صفحه سال۱۳۷۹
* اکبر گنجی ،تاریکخانه اشباح(آسیب شناسی گذاربه دولت دمکراتیک توسعه گرا) چاپ ششم در۴۶۶ سال ۱۳۷۸
* علی رضا نوری زاده ، فلاحیان مردی برای همه فصول جنایت ، ناشرانتشارات نیما، در۱۹۱صفحه ، آپریل ۲۰۰۲
* عمادالدین باقی ، تراژدی دمکراسی در ایران ( بازخوانی قتل های زنجیره ای)۲ جلددر۵۳۶ ، نشرنی ، چاپ اول ۱۳۷۸
http://www.rahekargar.net/maghalat/200511/20051130-khawaran-jawaheri.htm
http://www.rahekargar.net/maghalat/200510/20051018-naslkoshieh-be-shiwehye-eslami.htm
برگرفته از: (نشریه اینترنتی آرش http://www.arashmag.com شماره۹۳- ۹۲شهریور، مهر ، صفحات ۱۱۳ تا۱۰۷)

یک خبر مهم تاریخی: جمهوری اسلامی در دادگاه لاهه، به جنایت علیه بشریت محکوم شد!

یک خبر مهم تاریخی: جمهوری اسلامی در دادگاه لاهه، به جنایت علیه بشریت محکوم شد!


بهرام رحمانی

مرحله دوم محاکمه جمهوری اسلامی ایران، که از روز پنج شنبه 25 اکتبر 2012 برابر با 4 آبان 1391 آغاز شده، امروز 27 اکتبر  ساعت 9 صبح، کار خود را در سالن صلح، ساختمان دادگاه لاهه آغاز کرده بود در روز 27 اکتبر رای خود را علیه جمهوری اسلامی ایران صادر کرد.

در فاصله ای که قضات برای شور و مشورت و تصمیم گیری سالن را ترک کرده بودند، در آن جا چند نفر از دست اندرکاران تریبونال و حضار میزگردی تشکیل داده بودند که هر کدام از شرکت کنندگان در این میزگرد، روند دادگاه مردمی تریبونال را از زوایای مختلفی مورد بحث و بررسی قرار دادند.
هم اکنون بیش از صد نفر در سالن حضور دارند و با هیجان بی سابقه ای منتظرند هیئت قضات وارد سالن شوند و حکم خود علیه جمهوری اسلامی را اعلام نمایند. در طول سی و چهار سال حاکمیت نکبت بار و خونین جمهوری اسلامی، این اولین بار است که یک دادگاه بی طرف و مستقل در مقر لاهه، حکومت اسلامی ایران را به جنایت علیه بشریت محکوم می کند.
ساعت 16 و 42 دقیقه قضات وارد سالن شدند. رییس دیوان اعلام کرد: دیوان از کمیته حقیقت یاب، فعالین و دست اندرکاران تریبونال ایران و هم چنین حضار تشکر کرد.
دیوان از جمهوری اسلامی از طریق سفارتش در لاهه دعوت کرده بود که در این دادگاه شرکت کند و جوابگو باشد اما جواب ما را ندادند.
دیوان تحت تاثیر مطالبی قرار گرفته که محکم و مستند هستند. دیوان در روند تلاش های چندین ساله به این نتیجه رسیده است. این دیوان بر اساس قوانین بین الملل و مستقل و بی طرف تشکیل شده و هر کدام از قضات مستقل هستند. کمیته حقیقت یاب قبلا سخنان 75 شاهد را به ما داده بود و این جا نیز سخنان 19 شهود  را شنیدیم. تمامی این ادله موجود است و گزارشات تکمیلی نیز ضمیمه گزارش است. کمیسیون یک گزارش 65 صفحه ای را همراه با مطلب تکمیلی تدوین کرده است که ادله لازم برای محکومیت جمهوری اسلامی در آن وجود دارد. همه اسناد نشان می دهند که جمهوری اسلامی، مجموعه از جرایم را علیه زندانیان اعمال کرده است و نمایانگر این حقیقت غیرقابل انکار است. در جمهوری اسلامی ایران، شکنجه و اعدام، تجاوزات جنسی، ناپدید شدن در جریان بوده است. بنابراین، جمهوری اسلامی مرتکب قتل و جنایت شده است. هم چنین در یک شب شصت جنازه را به یک گورکن تحویل داده که گورکن در فیلم آن ها را بیان می کند و قبرها را نشان می دهد. مامورین ایرانی، سنگ قبر زندانیان را می شکنند. به بسیاری از اعدامیان پس از اعدام تیر خلاص زده اند. برخی موارد کودکان زندانی را وادار کرده اند که به زندانیان تیر خلاص بزنند.
علاوه بر این ها، خانواده های زندانیان تحت آزارهای شدید قرار گرفته اند. از آن ها پول تیر گرفته اند. مصطفی سلطانی موقعی که رفته بود جنازه برادرش را از زندان تبریز بگیرد به او آن قدر گلوله زده بودند که تمامی ارگان های درونی بدنش بیرون ریخته بود.
شکنجه و کشتار در تمانی زندان های جمهوری اسلامی صورت گرفته است. شهود نشان دادند که اعدام های فراقضایی هم در سراسر ایران صورت گرفته است. این جنایات براساس دستگاه مرکزی حکومتی صورت گرفته و جمهوری اسلامی مسئول همه این جنایات است.
اکنون عمال ایران، باید مسئولیت قضایی این جنایات خود را به عهده بگیرند و جواب گو باشند. هر کدام از مقامات جمهوری اسلامی هم مسئول هستند.
ما اعلام می کنیم که:
- دولت جمهوری اسلامی ایران، مسئول جرایم فاحش خود بر علیه شهروندان است و دولت ایران مرتکب جنایت بر علیه بشریت شده است.
پیشنهاد دیوان:
جوامع بین المللی، باید درباره این جنایت گسترده علیه بشریت تحقیق کنند.
کمیسیونی تشکیل شود برای پیگیری این جنایات
کمیسیون دایمی تشکیل شود تا درباره جنایات جهموری اسلامی تحقیق کند.
دولت ها طبق قوانین بین المللی باید پیگرد مقامات ایرانی شوند که مرتکب جنایت علیه بشریت شده اند.
دیوان یک بار دیگر از شهود و افراد حاضر در این جا تشکر می کند که این فرایند را به این جا رساندند. ختم جلسه را اعلام می کنم. دیوان از همه تشکر می کند.
سپس به عنوان تقدیر به هر کدام از قضات یک دسته گل داده شد. و آن ها هر کدام در سخنان کوتاه خود، آزادی مردم ایران را آرزو کردند.
در پایان حضار تصاویر جان باخته گان را بالا بردند و با همدیگر سرودهای انقلابی دسته جمعی خواندند و با شور و شوق و گریه این پیروزی و موفقیت بزرگ تاریخی را به مردم ایران و جهان و همدیگر تبریک گفتند.

در مورد دادگاه مردمی ایران تریبونال، باید جمع بندی همه جانبه و عمیق تری صورت گیرد. اما اگر بخواهم در این جا جمع بندی کوتاهی از نتایج ایران تریبونال بدهم باید تاکید کنم که این اقدام، یکی از آن پروژه ها یا کمپین های موفق خانواده های قربانیان و جان بدربردگان از سرکوب ها و کشتارها و جهنم سوزان جمهوری اسلامی ایران، اپوزیسیون آزادی خواه و عدالت جو در خارج کشور در این سه دهه گذشته است. کمپینی که پس از پنج سال تلاش به بار نشست و جنایات حکومت جهل و جنایت اسلامی، به ویژه دادخواهی دهه شصت را با صدای بلند به گوش مردم ایران و جهان رساند و این حکومت را به جنایت علیه بشریت محکوم کرد.
پیام این تریبونال به سران و مقامات جمهوری اسلامی، خیلی صریح و واضح و روشن این است که برای آن ها راه گریزی از دست عدالت وجود ندارد. اکنون آن ها بیش از گذشته در نزد افکار عمومی جامعه ایران و جهان، محکوم به آدم کشی و آزادی کشی شده اند. کل حکومت آن ها محکوم به شکست و نابودی است. هم اکنون با طرح وسیع و گسترده جنایات جمهوری اسلامی در جهان، تشویش و نگرانی سران این حکومت جانی را چندین برابر کرده است. آن ها می دانند که رفت و آمد شان به خارج کشور و حضورشان در مجامع بین المللی، سخت تر از گدشته خواهد شد. آن ها بعد از این، هرگز قادر نخواهند شد با مستندسازی جنایات شان توسط تریبونال، از ارتکاب به آدم کشی شانه خالی کنند. اکنون اسناد این تریبونال به خانه های مردم ایران و بخشا جهان نیز رفته است.
فیلم و نوشته های نزدیک به یک صد نفر شهودی که در در دو مرحله دادگاه مردمی ایران تریبونال شهادت دادند آن چنان قوی و محکم است که هیچ کس نمی تواند منکر جنایات حکومت اسلامی باشد.  
اکنون تلاش های دادگاه مردمی ایران تریبونال، به عنوان یک شبکه مستقل و متکی به خود و حامیانش، خواهان لغو هرگونه شکنجه روحی و جسمی و اعدام و سنگسار و هم چنین خواهان آزادی همه زندانیان سیاسی و آزادی بیان و اندیشه و تشکل است.
هر چند که حکومت اسلامی هنوز بر سر کار است اما از هم اکنون توسط یک دادگاه مستقل و مردمی به جنایت علیه بشریت محکوم شده و این امید را در دل ها به ویژه مادران و پدران و فرزندان داغ دیده و جامعه آزادی خواه و عدالت جوی ایران، روشن کرد که روزی سران و مقامات جمهوری اسلامی ایران را که در این نسل کشی ها و آزادی کشی ها دست داشتند هم چون دادگاه نورنبرگ که سران آلمان نازی را محاکمه کرد و اقرار کردند که مرتکب چه جنایات هولناکی علیه بشریت شده اند، سران حکومت اسلامی ایران نیز به آدم کشی و جنایات طولانی خود، اقرار کنند. آن روز دور نیست و امیدواریم که در آینده نزدیک حکومت اسلامی با قدرت و همبستگی و مبارزه مردم آزاده ایران سرنگون شود و با دخالت مستقیم همه شهروندان، جامعه نوینی ساخته شود که در آن جامعه، زندان ها همانند اردوگاه های مرگ نازی، به موزه هایی برای بازدید عموم تبدیل شوند و نه تنها هیچ زندانی سیاسی در ایران وجود نداشته باشد، بلکه هیچ انسانی نیز به دلیل فقر و نداری دست به بزهکاری های اجتماعی زده است زندانی نگردد و تحت کنترل نهادهای بازسازی قرار گیرند. نهایتا جامعه ای که در آن، حرمت و موجودیت انسانی بالاتر از هر منفعت و مصلحت حکومت قرار گیرد. به امید آن روز!
به این ترتیب، تیر دادخواهی و عدالت جویی و آزادی خواهی که از دادگاه مردمی ایران تریبونال از لاهه شلیک شد دقیقا به قلب حکومت اسلامی فرو رفت.

بیست و هفتم اکتبر 2012

گزارش دومین روز محاکمه جمهوری اسلامی در سالن صلح دادگاه لاهه


 
 
گزارش دومین روز محاکمه جمهوری اسلامی در سالن صلح دادگاه لاهه
 
  بهرام رحمانی  
 
 
 
مرحله دوم محاکمه جمهوری اسلامی ایران، که از روز پنج شنبه 25 اکتبر 2012 برابر با 4 آبان 1391 آغاز شده، امروز 26اکتبر  ساعت 9 صبح، کار خود را در سالن صلح، ساختمان دادگاه لاهه آغاز شد.
لازم به توضیح است که شاهدان نخست از سوی دادستانی مورد سئوال قرار می گیرند و سپس هیئت قضات سئوالات خود را از شاهد می پرسند. من تلفیقی از این سئوال و جواب ها را به صورت فشرده می آورم. کل این بحث ها و سئوال جواب ها هم از طریق تلویزیون ها و رسانه هایی که در سالن حضور دارند پخش می شوند و هم آن ها را بعدا مسئولین دادگاه و دست اندرکاران تریبونال به صورت کتاب منتشر خواهند کرد. همان طور که اسناد لندن را به صورت کتاب به زبان انگلیسی چاپ کرده اند و در اختیار وکلا قرار گرفته است.
امیر آتیابی شاهد دهم است. دادستانی: لطفا خودتان را معرفی کنید؟ من امیر آتابی هستم. من در زمان دستگیری عضو سازمان جوانان حزب توده بودم. من در طول مبارزه ام هرگز به مبارزه خشونت آمیز و مسلحانه دست نزده ام. ما سعی می کردیم مبارزه قانونی کنیم. حتی تلاش هایی از درون حکومت، یعنی اصلاح طلبان، آن هم در حفظ رژیم آغاز کردند باز هم حکومت اسلامی آن ها را تحمل نکرد و سرکوب نمود. سرکوب ما همانند دیگران بود. اما سرکوب ما را دیر شروع کردند. ما مبارزه قانونی می کردیم. اما هنگامی که فعالیت ما را هم ممنوع کردند ما ها را دستگیر و زندانی و اعدام کردند.
آیا شما را در سال 1362 دستگیر کردند و به زندان اوین فرستادند؟ بلی. من اواخر 62 وارد زندان اوین شدم که در آن موقع، کمی شکنجه ها کم شده بود.
 
 
 
 
ممکن است به دادگاه بگویید چگونه شما را شکنجه کردند؟ من در دانشگاه فنی تهران، از زمان شاه فعالیت داشتم مرا می شناختند. کاغذی به من دادند تا من سابقه خود را بنویسم. چون آن ها مرا می شناختند نوشتم. اما مرا بردند به اتاق شکنجه. گفتم سعی نکنید با شکنجه از من اعتراف بگیرید چون من خودم را از لحظه به بعد مرده می دانم. مرا شکنجه کردند. از صبح ساعت 8 صبح مرا دستیگر کردند تا ظهر می زدند. ادار من خونی شده بودند آمپولی که از کار افتادن کلیه لازم بود به من تزریق کردند و سپس تا شب به شکنجه کردن من ادامه دادند.  شب من به بیمارستان رفتم و پاهای مرا پانسمان کردند و من یک هفته در بیمارستان بودم. یک هفته بعد بازجو مرا خواست و آن قدر روی پانسمان شلاق زدند دوباره به بیمارستان منتقل شدم و یک هفته آن جا بودم.
من زندانیانی را دیدم به قدری به پاهایشان شلاق زده بودند که انگشتان تان پایشان افتاده بود. زندانیان با انواع و اقسام شکنجه های روحی و جسمی روبرو بودند. در تمام دوران زندان از سلول بیرون می رفتید باید همیشه چشم بند به چشم می زدید. در تمام سلول ها و بندها بلندگو بود اعتراف توابان را پخش می کردند؛ اذان و قرآن پخش می کردند و هر چه دل شان می خواست پخش می کردند تا زندانی را آزار دهند. سران این حکومت خود را نماینده خدا می دانند و قوانین شان نیز اسلامی است هرگونه مخالفت آن مخالفت با خدا و اسلام قلمداد می شد و هر بلایی به عقل شان می رسید به سر زندانی می آوردند. هدف این بود که تواب شوید و با رژیم همکاری کنید و دست کم منفعل شوید. زندانیا نرا به کار اجبارای در کارگاه ها وادار می کردند.
شما در سال 88 در قتل عام زندانی در زندان بودید مشاهده شما چیست؟ این قتل عام سال 67، کاملا سازمان دهی شده بود. هنگامی که سرکوب نیروهای سیاسی آغاز شد برخی مقامات حکومت می گفتند هیچ زندانی دستگیر شده نباید بیرون برود مگر این که تواب شود. بنابراین، این قتل عام سازمان یافته بود و تصادفی و اتفاقی نبود. در آن دوره، تفتیش عقاید راه انداخته بودند و این که سازمان ات را قبول دارید؟ نظرتان درباره حکومت و یا جنگ چیست؟ نمایز می خوانید و...؟ از جمله سئوالاتی بودند که از زندانی می کردند و یا در فرم های مخصوص می نوشتند.
زندانیان را دسته بندی کرده بودند. آن هایی که سر موضع بودند و یا تواب و منفعل شده بودند. سعی می کردند آن هایی که سر موضع بودند هر چه بیش تر ایزوله کنند. اولین سری اعدامی ها با زندانیان سر موضع آغاز شد.
لطفا درباره کمیسیون مرگ بکویید/ ما 52 نفر بودیم. یک نفر را قبل از آغاز قتل عام ها اعدام کردند. اتفاقی که در اویال مرداد ماه اتفاق افتاد ناگهان امکانات بند ما را گرفتند و ارتباطات را قطع کردند. بلندگوها را قطع کردند. تلویزیون را بردند و ملاقات ها را قطع نمودند. ما فکر کردیم اتفاق ناگوار دارد می افتاد ما شنیده بودیم حکومت قطعنامه صلح را پذیرفه بود. ما دیدیم که مرتب به زندانیان به حسینه زندان می بردند و مینی بوس خالی برمی گشت. روزهایی می دیدیم که پاسداران پارچه هایی را اتش می زدند. نیمه های شب ما صدای انداختن چیزی در یک کامیون می شنیدیم که نیمه شب اتفاق می افتاد. من ضربه ها را شمردم که شبی 50 تا 55 می رسید. یک شب یک کامیون آمد که رو باز بود. ما دیدیم که اجساد را چهار دست پا پرت می کنند به داخل کامیون. ما تازه فهیمدیم که آن هایی را که با خود می برند دیگر برنمی گردانند پس اعدام می کنند. بند ما بالا بود و ما از جایی این صحنه ها را می توانستیم بینیم. از سلول های بغل مرس می زدند که ما را به اعدام می برند. ما حتی از بخش دادستانی می شنیدیم که بازجویان فتوای خمینی را تفسیر می کردند که بر اساس آن با زندانی چگونه رفتار کنند. از نظر تکنیکی چگونه زندانیان را اعدام کنند.
ما با جوخه مرگ روبرو شدیدی با چه رفتاری روبرو شدید؟ پس از اعدام مجاهدین، نوبت چپ ها رسید. موقعی که به زندانیان چپ رسید اعدام ها با حداکثر آرا انجام می شد. موقعی که مرا در مقابل هیئت بردند نیری مرا محاکمه کرد و ده سال حکم داد. مئمم بعدی پورمحمدی بود و از طرف دادستانی اشراقی بود. سئوال هایی که از من کردند گفتند گروه ات را قبول دارید؟ گفتم بلی. مسلمان هستید یا نه؟ گفتم من هیچ موقع با اسلام مخالف نبودم و فعالیت سیاسی می کردم. آیا نماز می خواید؟ گفتم نماز نمی خوانم و الان هم نمی خوانم. مرا بیرون بردند و گفتند نماز بخوانید من گفتم نمی خوانم. ما آن قدر در دادستانی نشستیم تا شب شد. آن هایی که گفتند نماز نمی خوانند گفتند برای هر وعده نماز ده ضربه کابل باید بخورند. برای من و تعداد دیگری کابل مغرب زدند. باز سراغ من و شهبازی آمدند دیدند نماز نمی خوانیم دوباره کابل زدند. ناصریان، ما را به یک سلول برد و به ما گفت: این جا طناب و شیشه است اگر خواستید خودتان را بکشید. باز صبح ده ضربه به ما کابل زدند. ما می دانستیم بر اساس قانون اگر سه روز نماز نخوانید براساس قانون اسلام حکمش اعدام است. ما فکر کردیم سرانجام مرگ است. گفتیم ما را به دادگاه ببرند و حکم اعدام ما را بدهند. به ناصریان گفتیم ما را به دادگاه ببرید دوباره ده ضربه کابل زد. اما پس مدتی ما را بردند به دادگاه. این بار در دادگاه پایم را نشان دادم و گفتم اگر اسلامی این است من مسلمان نمی شوم. این بار مرا بین اعدامی ها نشادند و هر لحظه اسامی را می خوادند و دسته دسته به سالن مرگ می بردند. از این عده یکی ر ابرگردادند و یکی برگشت. شش نفر شش نفر می بردند برای اعدام. پشت هئیت مرگ یک پرده کشیده بودند که پشت آن، مسئولین اطلاعاتی و بازجوها بودند که کار می کردند. بازجوی من آمد به من گفتم که شما از زمان شاه هوادار چریک ها شدید کمونیست شدید من قبول نکردم. تا شب مرا نبردند و موقعی که هیئت از اتاق بیرون آمد گفت کار این ها را فردا رسیدگی می کنیم. ششم شهریور فکر کردم مرا به اعدام خواهند برد من شروع به نماز خواندن کردم. اما شهبازی قبول نکرد. شهبازی یکی از شیشه های مربا را برداشت و شکم خود را پاره کرد و کشته شد. شهبازی اکثریتی بود.
دربند ما زمان اعدام 52 نفر بودند که من اسامی 26 نفر از اعدامیان را دارم. یک نفر مجاهد بود و بقیه توده ای و اکثریتی بودند. برخی از آن ها، اعضای رهبری حزب توده و مشاورین ایران بودند.
 
 
شاهد یازدهم. لطفا خودتان را معرفی کنید؟ من جلیل شرحانی هستم. از طرف های اهواز و الان سامکن لندن هستم. شما در شهادت نامه خودتان می گویید که پدرتان و عموی تان را دستگیر کردند آیا آن ها فعال سیاسی بودند.؟ دستگیری نزدیکان ما، تنها به این سه نفر محدود نبود و تقریبا 25 نفر از فامیل های ما را دستگیر کردند. پدرم 65 سال داشت و کشاورز بود و بی سواد. عمویم هم همین طور. اما برادرم سیاسی بود و مطالبات عادی مردم را به عنوان یک شهروند و انتظاری که از انقلاب داشت مطالبه می کرد.
فعالیت برادرتان در چه زمینه ای بود؟ ایشان اعلامیه هایی را پخش می کرد و در آن ها، حقوق مردم عرب را مطرح می کرد. یک فعال خودجوش بود. این سه نفر صرفا به دلیل عرب بودن اعدام شدند.
چرا دلیل اعدام آن ها عرب بودن شان بود؟ در آن زمان مسایل مرد عرب در اهواز مطرح بود و در انقلاب شرکت کرده بودند امیدی به آزادی بیش تر داشتند. ما را به عنوان شهوند قبول می کردند و به چشم جاسوس به ما نگاه می کنند به عنوان جاسوسی های عربی. تنها همسایه ما عراق بود. هنگامی که برای دستگیری پدرم و دیگر فامیل هایم به ما می گفتند عرب خر.
 
 
 
 
آیا قبل از اعدام دادگاهی شدند؟ نزدیک ساعت ده صبح این ها دستگیر شدند و نزدیک ساعت 11 جسدهای آن ها که هفده نفر بودند در فرمانداری سوسنگرد به کامیون ها گذاشته شد. شاید بین 1 ساعت و یک ساعت نیم اعدام شدند. پدرم را در ماشین دیگری گذاشته و برده بودند اعدام ایشان در اریبهشت سال 60 اعدام کردو جسدش را در روستایی ول کردند و جسد او را پیدا نکردیم. قبری برادرم و عمویم را با جست و جوی خودمان پیدا کردیم. برادرم کارمند وزارت بهداری بود. او را قبل از اعدام در فرمانداری شکنجه کردند. کسانی که در فرمانداری بودند بعدها این مسایل را به ما گفتند.
اعدام آن ها در فرمانداری در ملاء عام بود. ان موقع خلخالی به آن جا آمده بود و این اعدام ها را انجام می داد. دستگیرشدگان به خلخالی گفته بودند ما بدون دادگاهی اعدام می شویم خلخالی گفته بود اگر جرم دارید به جهنم می روید و اگر گناهی ندارید به بهشت می روید این تنها جواب به آن ها بردند. آن را به لعنت آباد اهواز برده و دفن کرده بودند. مسئولیت دولتی هیچ جواب و اطلاعی به ما نمی دادند. ما دنبال آن ها گشتیم. از برادرم و عمویم و بقیه فامیل هایم با شما و عکس قبر آن ها را پیدا کنیم. در لعنت آباد اهواز که این اسم را روی آن جا گذاشتند ما توسط یک آشنا، قبر عمویم و بردارم را پیدا کردیم. هنگامی که آن ها را اعدام کردند من سیزده سالم بود. اما مرا از ادامه تحصیل در دانشگاه محروم کردند. یعنی من از کنکور کتبی قبول شدم اما گزینش به خاطر اعدام فامیل هایم، مرا رد کردند.
دستگیری ها جمعی بود و سر فامیل و عرب بودن بود. آن هایی که از فامیل ما بود هیچ شانسی برای فرار نداشتند و دستگیر می کردند چون که فامیلی شان در شناسنامه یکی بوده است. اواخر سال 61، بسیاری از فامیل های دستگیر شده بودند. ما سه برادریم. کی اعدام شد و یکی در ایارن زندگی می کند و من هم بیرونم. او هم دستگیر شده بود تا سال 61 زندانی بوده و هیچ دادگاهی برایش تشکیل نشده بود. این حملات به خفا و سوسنگرد بسیار تبه کارانه بود و هنگامی که وارد منازل می شدند به شدت زن و بچه و بزرگ و پیر را کتک می زدند.
 
 
شاهد دوازدهم خانم «شکوفه سخی» است.  آیا شما 1989 باداشت شدید و یک بچه داشتید؟ بلی. شما دو هفته در راهرو نگاهداری شدید لطفا توضیح دهید؟
بلی من با چشم بند دو هفته در راهرو با یک پتو بودم. بعد مرا به بند 6 بردند. هنگامی که من در سال هایی فعال بودم هنوز من به عنوان محصل با یک گروه چپی بودم و فعالیت می کردم.
درباره ازدواج و مذهب پرسیدند. من گفتم پدر و مادرم مسلمان هستند. مصاحبه تلویزیونی خواستند من گفتم من کاری نکردم. من مقاومت می کردم. بعد از این که مرا به زندان او.ین منتقل کردند بعد از یک ماه مرا صدا زدند و گفتند: شما حبس ابد محکوم هستید؟ آیا این حبس تغییر کردی؟ بلی والدین من شکایت کردند و من هم از درون زندان اعتراض کردم. نهایتا مرا صدا کردند و گفتند من باید مسلمان هستم. گفتم من مسلمانم گفتند نماز نمی خوانم. آن ها حبس مرا تغییر دادند و به پنج سال تقلیل دادند.
 
 
 
 
شما چندین سال در سه زندان اوین، قزل حصار و گوهردست بودید ممکن است به بند 26 بپردازیم و درباره تابوت. کمی جزئیات بیش تری بدهید؟ اول ما را بردند راهرو و سپس بازحویی کردند و تهدید کردند. بعدا بردن به ساختمانی، یعنی مجتمع زندان. یکی به شما گفت به آن جا بروید: حاجی داود رحمانی. او به من گفت ما کاری می کنیم که شما مجبور به اعتراف شویم. او از این طریق می خواست که ما را اعدام کنند و قبلا هم این کار را کرده بود. بعد بردند به بند 29. چشم ام را بسته بودند. در این اتاق کوچک هل دادند. یکی با کابل به پشت من می زد. بعد سرنگهبان گفت مرا به جایی می فرستد که با هیچ کس حرف نمی زنی تا اعتراف کنی. اول شما را شلاق نزدند اما الان زدند؟ بلی. آیا این اتاقی که شما را بردند اتاق تابوت بود؟ بلی. تابوت این بود که تخته هایی به اندازه یک متر ارتفاع و یک متر طول داشتند و هر زندانی در 85 سانتی متر در دومتر جا داشت و ما را بغل هم می گذاشتند نفر اول رو به دیوار و بعدی رو به پشت. ما چهارده پانزده ساعت بیست و چهار ساعته چشم ما را بسته بودند و بی صدا می نشستیم . فقط هنگام توالت چشم ما را باز می کردند. من هشت ماه و نیم در این تابوت بودم. شما چشم بسته می نشستید و نمی توانستید حرف بزنید چه حسی داشتید؟ بلی اگر می خواستیم چارزانو بنشینیم و یا چرت بزنیم می آمدند و می گفتند بیدار باشید. پس از مدتی برنامه های مذهبی از تلویزیون مداربسته پخش می کردند و یا اعترافت رفقای ما را پخش می کردند و می گفتند تواب شده اند و با رژیم همکاری می کنند این ها همه مار رنج می داد. یا نماز جماعت را پخش می کردند. یعنی با هوش و هواس و جسم ما بازی می کردند.  حاج داود می گفت هدف ما این است که نه تنها طوری بشکنید و توبه کنید، بلکه با ما همکاری کنید. این جا اتاق تواب سازی است.
شخصی کابل دست داشت و تابوت ها بغل دیوار بود. بعد شروع به زدن کسی می کرد و یا از پشت به کلیه ات لگد می زد. با مسخره می گفت کابلم را از اسرائیل آوردند و چکمه هایم را از آمریکا. هنگامی که فهمدیدند این نوع شکنجه موثر است زندانیان به آن جا بیش تری آوردند.
در بند 37، می خواستند تواب های واقعی به وجو دآورد و می گفت تواب صفر، یعنی کسی که تازه کاری را آغاز می کند. علت این که ما را آن جا بردند هدف شان شکست تان ما بود. دادستان ها نصف شب می آمدند ما را تهدید می کردند و فحش می دادند و لگد می زدند.
اول فکر می کدیم ما را خواهند کشت اما بعدا روش تابوت را تغییر دادند تا بیش تر زندانیان را خرد کنند و آن ها را به صورت افرا حنثی را دربیاروند. چنین فضایی را در زندان عادل آباد و گوهردشت ساختند که هیچ کس با کس دیگری صحبت کند در حالی که در جمع بودید. برنامه ها را از تلویزیون بشنوید و در نماز خوانده هم شرکت کنید. آن ها تواب ها را به بندها می آورند تا آن ها کنترل کنند و با زندانیان سیاسی، کتک کنند. این بار کنترل بیش تر شده بود و توابان نیز به عوامل رژیم اضافه شده بودند.
شما در این تابوت ها چگونه هویت خود را نگه داشتید؟ در طی چند ماه اول سعی کردم به هیچ کدام از ابزارهای تبلغاتی گوش نکنم. یواش یواش اسامی فامیل هایم را تکرار می کردم اما اغلب این اسامی یادم نمی آمد. سعی می کردم چهره مادرم و پسرم را یا دبیاورم. برخی مواقع نمی توانستم. در نتیجه به این فکر افتادم زیاد با مغزم کار کنم. این بار تصمیم گرفتم با حواس جمع تری به تمامی تبلیغاتی که از تلویزیون پخش می کردند گوش کنم. سعی کردم استدلال های خود را درباره آن ها بدهم و از این طریق مقاومت می کردم تا هوش و حواس خود را از دست ندهم.
1987 گروهی از ما زندانیان را به آسایشگاه بردند و در آن جا، نمایندگان وزارت اطلاعات سئوالاتی می کردند. هم چنین جزوه هایی به ما می دادند که در آن ها از جمله نوشته بودند: نظرتان درباره جنگ، رهبری جمهوری اسلامی، سیاست های دولت و غیره می پرسیدند. ما زندانیان مقاوم، معمولا به هیچ کدام از این سئوالات پاسخ نمی دادیم.
پس از پایان جنگ، همه چیز قطع شد مانند هواخوری و ملاقت ها و غیره. یعنی سخت گیری بیش تر شد. یک بار قاضی مرتضوی از اتاق ما بازدید کرد و اسم همه را پرسید و این که به کدام سازمان وابسته ایم پرسید. او عصبانی شد و گفت: زمان تنفس و زمان خوب به پایان رسیده است.
پس از این که بازحویی زندانیان را آغاز کردند. بغل ما مجاهدین بود. صدای آن ها را می شنیدیم اما روزبروز کم می شد. من با یکی از آن ارتباط مرسی داشتیم او به من گفت که ما را بازجویی می کنند و می گویند ما باید همکاری کنیم. او را اعدام کردند.
گروهی از زندانیان را بیرون نمی بردند نگهبان ها به بند نمی آمدند. یک روز یک زن نگهبان را دیدیم که بالا می آورد و می گوید تحمل نمی کنم و یک دیگر به او می گفت همه ما باید برویم. این دستور رییس زندان است. ما فهیمیدم که همه زندانبان بانان باید در فرایند اعدام شرکت می کردند تا همه شان به این مساله آلوده شوند.
شما چه وابستگی داشتید؟ من به یک گروه کوچک چپ گرا تعلق داشتم که به چین و روسیه و هم چنین مبارزه مسلحانه اعتقاد داشت.
پسر من می خواهد من خوب باشم و نمی خواهد درباره گذشته بشنود. هم چنین در یک خشم ناشناخته زندگی می کند. برای من، اثر درازمدت وجود داشته به من آموخت انسان چگونه باید یک انسان باقی بماند تاثیرش بر من همین است. من نوزده سالم بود در تابوت نشستم و فکر کردم مقاومت کنم و در این جا رشد کردم اما این فکر انسان را رها نمی کند. ما با کسانی که در زندان بودم یا مردند یا حواس خودشان را از دست دادند. من همه این را می دانم و با آن ها زندگی می کنم. من هم کار می کنم و هم زاری. هم زندگی می کنم و هم سوگواری می کنم به همه این مسایلی که اتفاق افتاده است.
آیا این دادرسی به شما کمک می کند؟ عالی عالی است! در این جا نه فقط ما با شما صحبت می کنیم به این دلیل که هیچ نهاد رسمی نیست حرف های ما را بشنود. موقعی که من می بینم مقاومت وجود دارد و همین مقاومین این دادگاه را تشکیل داده اند و قضات با وجدان در این جا هستند، نشان می دهد که ما نهاد خودمان را تاسیس می کنیم در حالی که نهادهای رسمی ما را قبول نمی کنند. ما در این جا سخنان خود را راحت بیان می کنیم!
 
 
شاهد سیزدهم، لطفا خودتان را معرفی کنید؟ من حوریه جهان پور هستم. من هم در دبیرستان درس می دادم و هم در آموزشگاه پرستاری در شیراز.
شما اقلیت بهایی هستید؛ در مورد وضع بهائیان توضیح دهید؟ همه بهائیان در جمهوری اسلامی وضع شان دگرگون شد. حدود یک سال طول کشید که به مرور زمان، بهائیان را از ادارات و موسسات رسمی کار اخراج کردند. از جمله خود من. بعد به خانه های بهایی تعرض کردند. ازدواج بهایی را به رسمیت نشناختند. حق استخدام شدن نداشتند. بعدها دیگر مصادره و آزارهای دیگر.
 
 
 
 
شما گفتید یک مقام شناخته شده در رسانه ها به بهایی ها حمله کردند آیا می توانید در این مورد توضیح بدهید؟ بهائیت را بر اساس الهامات شیعه قبول نداشتند و روحانیون ریختن خون آن ها را مجاز دانسته اند. از تاریخ دیانت بهایی علمای اسلامی تلاش کرده اند بهائیت را از بین ببرند. این ها می گویند بهایی ها آدم های کثیفی هستند؛ خدا ندارند و مسایلی از این قبیل را در جامعه بازتولید می کنند. یکی از امام جمعه های شیراز در مسجد مردم را تحریک می کند که به خانه های بهائیان حمله کنند. من یادم می آید که یک روز بهائیان به همدیگر خبر دادند که از چهارگوشه شهر به خانه بهائیان حمله کنند. خانه های بهائیان را در شیراز آتش زدند و غارت کردند. آن روز به حدود 400 خانه بهایی حمله کردند. در حالی که خیلی از همشهری های شیرازی به بهائیان کمک می کردند. همان روز آیت الله محلاتی در تلویزیون اعلام کرد که بهائیان فرقه ضاله هستند. عکسی از معبد بهائیان نشان داده شد و خانم حوریه درباره آن معبد، توضیح داد که پاسداران جمهوری اسلامی، با لودر این معبد را ویران کردند.
شما را بر چه اساسی اخراج کردند؟ صبح رفتم مدرسه رییس مدرسه گفت از سوی آیت الله خمینی و مراکز رسمی دستور آمده که بهایی را اخراج کنند به این شکل مرا اخراج کردند.
من دو بار دستگیر شدم. در کنار خیابان پاسداری مرا صدا کرد و کارت شناسایی و اسلحه اش را نشان داد و کیف مرا گرفت. سپس مرا سوار ماشین کردند که در آن چند پاسدار دیگر نیز نشسته بودند مرا به زندان بردند. چشم بسته پرونده درست کردند و روی پرونده من فقط نوشتند: حوریه جهان پور. بهایی. در طول بارجویی ها شکنجه شدم و بعد آزاد شدمو اما بعدا متوجه شدم آن ها مرا زیر نظر گرفته اند. چون که چند ماه بعد، چند پاسدار شبانه به خانه دوستم شیرین ریختند که بعدا او را کشتند. آن ها، اولین سئوال شان از ما این بود که شما بهایی هستید؟ ما هم گفتیم بلی. خانه را گشتند. اسامی را پرسدند. تمام کتاب های بهایی و معمولی و حتی قرآن را بردند. پدرم اعتراض کرد اما گفتند شما به قرآن اعتقاد ندارید. حتی تمام آلبوم های خانوادگی ما را نیز بردند. من و شیرین را بردند. مدتی طول کشید پرونده تشکیل دادند و 12 شب ما را به سلول بردند. بعد بازجویی ها و شکنجه و دادگاه ها شروع شد. یک روحانی و کنار دستش یک منشی بود که آن هم ملای جوانی بود، ما را دادگاهی کردند. این روحانی خیلی به من اهانت کرد. آیا به شما وکیل مدافع دادند؟ نه.
شیرین داربند، دوست نزدیک من و فارغ التحصل رشته جامعه شناسی بود. او بیش تر با ما بود چون پدر و مادرش در خارج بودند. شیرین با من دستگیر شد. یکی از سئوالاتی که از او کرده بودند این بود که چقدر استقامت می کنید؟ شیرین مقاومت کرد. سرانجام شیرین را در 19 جون سال 1983، همراه با چند زن دیگر در زندان کشتند. زندانی را آن قدر شکنجه می کردند و کف پایش شلاق می زدند که آن ها نمی توانستند حتی سر پا بایستند. اما با این وجود، زندانی را وادار می کردند روی پای زخمی خود راه بروند. برای مثال، من در زندان دو خانم نسبتا مسن به نام های ظاهرپور و یلدا را می شناختم که در زندان آن ها را شدیده شکنجه کرده بودند و پاهایشان آسیب دیده بود. آن ها را نیز اعدام کردند
.
 
 
شاهد چهاردهمین بعدی «مهدی معمارپور» است. آقایان قضات محترم این شاهد شماره چهاردهیمن است لطفا وابستگی سیاسی خودتان را توضیح دهید؟ من هیچ وابستگی سیاسی نداشتم. من بعد از انقلاب فکر می کردم ما باید از دستاوردهای انقلاب حفاظت کنیم. به همین دلیل، من در فعالیت های سازمان هایی چون چریک های فدایی خلق و سازمان مجاهدین شرکت می کردم. ولی هیچ وابستگی سیاسی به آن ها نداشتم.
 
 
 
 
شما در سال 1981 شش ماه در زندان شدید چه اتفافی افتاد؟ من بعد از تظاهرات 30 خرداد در تهران دستگیر کردم. ما اطلاعیه ها را می گرفتیم و دست نویس می کردیم و به همدیگر می دادیم. او فامیل من بود بعد از دستگیری اسم مرا داد و من هم دستگیر شدم. این فرد را به کمیته نازی آباد برده بودند. روزی دنبال من آمدند. من در منزل نبودم و دست نوشته ها و کتاب هایم بردند. خواهر مرا هم همراه با خودشان بردند و به مادرم گفتند هر موقع مهدی خودش را معرفی کرد او را آزاد می کنیم.
چرا خواهر شما در زندان بستری شد؟ بعد از دستگیری من، خواهرم امید داشت آزاد شود. اما بازجو به او گفته بود نه تنها آزادت نمی کنیم، بلکه اعدام خواهید شد. این مساله خواهرم دچار شوک شدید کرد. هنگامی که به سلول برگشت احساس خفگی بر او دست داد به طوری که زنان زندانی فریاد می زدند مرد و مرد. پاسداران خواهر مرا به بیمارستان بردند و صبح برگرداندند. اما این شوک هرگز خواهرم را رها نکرد. چه مدتی خواهر شما را در زندان نگه داشتند؟ یک روز بیش تر نبود که آزاد شد.
مرا به کمیته نازی آباد بردند. ما را هفت روز در آن جا نگاه داشتند. دلیل اش این بود که در زندان اوین جا نبود. بعد چند روز در راهروهای اوین بودم. بعد به بند بردند و این مدت شش ماه طول کشید.
شما دربارجویی هایتان گفته بودید کاره ای نیستید؟ به نوعی خود را تواب نشان می دادید؟ بلی، من باورم این بود که من هیچ کاری نکرده بودم و واقعیت را می گفتم. شاید این را بیش تر عنوان می کردم که من با سیاست کاری ندارم و خوشم نمی آید آزادم کنند. این مساله را برخی زندانیان پیش می گرفتند و با تواب نشان دادن خود، شاید آزاد شوند.
شما چگونه اثبات کردید که طرفدار حکومت هستید؟ یک بار مرا صدا کردند و گفتند توبه کردید؟ گفتم بله. آیا حاضرید در اعدام افراد شرکت کنید؟ گفتم بله.
فکر می کردم با این سئوالات مرا آزاد خواهند کرد. اما متاسفانه من و یکی دیگر که در آن بند بودیم بردند و چند نفر را نیز را از اتاق های دیگر آوردند. به ما کلاهی داده بودند روی چشم خود بکشیم اما ما از زیر کلاه بیرون را می دیدیم. این جمع بیش تر و بیش تر شد. ما را به یک اتاقی بردند و بعد سوار مینی بوس کردند . بردند محلی که اعدام می کنند. من فکر می کردم هم چانان دارند بلوف می زنند. هرگز فکر نمی کردم این ها اسلحه به دست ما بدهند. صحنه ای دیدم که پاسدارها با ماسک ایستاده بودند. ما هم پشت پاسدارها ایستادیم.
ممکن است توضیح بدهید تقریبا چن نفر بودید؟ فکر می کنم حدود صد نفر بودیم. سه مینبی بوس پر بود که بسیاری هم ایستاده بودند. ما که پشت پاسدارها ایستاده بودیم به ما گفتند چشم بندهایمان را باز کنیم. من سعی می کردم خودم را کنترل کنم. اما توان دیدن صحنه را نداشتم. آن کسانی که آوردند قرار بود اعدام شوند. آن ها را چند متری روبروی جلو پاسدارها قرار دادند.
چند نفر قرار بود اعدام شوند؟ از سمت چپ 7 یا 8 نفر را دیدم. اما از سمت راست تا چشم کار می کرد اعدامی ها ایستاده بودند. آیا زن و مرد با هم بودند؟ بلی با هم بودند. آیا سن آن ها حدس زدید؟ بلی. من پشت آن پاسداری که ایستاده بودم مردی روبرویش بود که یک طرفش دختری بود و آن طرفش یک پسر بچه بود. واقعا بچه بود. دختر هم کوچک بود اما روسری سرش بود نمی توانم بگویم چند سالش بود. سه چهار نفر (بغض و گریه شاهد) و سکوت مطلق در سالن!
قاضی: آیا قادر هستید، ادامه دهید؟ بلی. این تصویر بیست و هشت سال است که در مقابل چشمانم قرار دارد. دو نفر  دیگر را دیدیم که واقعا بیش از 15 سال نداشتند. دختری بود که با همان صدای لرزانش به سازمانش درود می فرستاد.
بعد چه اتفاقی افتاد؟ گروه شما که در پشت پاسداران ایستاده بودید، می توانید توضیح دهید چه اتفاقی افتاد؟ بلی. مدتی گذشت که به ما گفتند به طرف پاسداران برویم. در همان حال در ردیف ما برخی افتادند و ما جلو رفتیم و به پاسدارها رسیدیم. گفتند دست مان را روی دست پاسدار بگذاریم و ماشه را بکشیم. من هم همین کار را کردم و بعد قرآن خواندند. سپس دستور شلیک آمد و شلیک شد. بعد آن پاسدار به من گفت چرا فشار ندادید. من عقب رفتم. کسی جلو رفت و به اعدامی ها تیر خلاص زد. تعداد اعدامی ها خیلی زیاد بود. آن هایی که نتوانسته بودند جلو بروند وادارشان کردند جنازه ها در خون غلتیده را به کامیون ها بگذارند. آن ها دو نفری دست و پای اعدام شده گان را می گرفتند و درون کامیون می انداختند. بعد ما را سوار مینی بوس ها کردند. چشمان ما باز بود. همه مات و مبهوت بودیم. برخی لباس هایشان خونی بود. چون آن ها اعدامیان را به کامیون انداخته بودند.
من باور مذهبی دارم و آدم مذهبی هستم. یک بار هنگامی که نماز می خواندم تنها کسی که می دانست به من چه گذشته است همان خدایی ست که در بالاست. در این حالت آن قدر گریه و زاری کردم که دیگر یاد نمی آید چه اتفاقی افتاد. بعد از آن برای خودم یک دیوار کشیدم که هنوز هم آن را دارم.
قاضی: آیا مطلب دیگری هست که بگویید لطفا بفرمایید؟ این اتفاقی که برای من افتاد یک تجاوز روحی بود. این تجاوز، مانند هر تجاوز دیگر، آن چنان به روح و اعماق وجود انسان می نشیند که هرگز التیام پیدا نمی کند. من آدمی شده بودم که دستش به خونی کسی آلوده است؛ دستیار قاتلی شدم تا یک انسان آزادی خواه کشته شود. این درد را تا آخر عمرم با خودم دارم و خواهم داشت.
پس از پایان سئوال و جواب از این شاهد، سالن به حدی منقلب شده بود که وقت ناهار داده شد. البته همه می دانند که مهدی و مهدی ها، نه تنها مقصر نیستند، بلکه قربانی یک سیستم تبه کار و جنایت کار هستند. بنابراین، مقصر اصلی و واقعی آن سیستم و حکومتی است که انسان ها را به این روزگار سراسر از هراس و نگرانی و عذاب وجدان دچار می کند. بنابراین، تنها راه رهایی از این وضعیت، تلاش و مبارزه بی وقفه در جهت سرنگونی کلیت این حکومت جهل و جنایت و ترور و لغو هرگونه شکنجه روحی و جسمی و برچیده شدن زندان های سیاسی در جامعه ایران است.
بی شک، با سرنگونی این حکومت جانی و برقراری یک جامعه آزاد و برابر و انسانی، اندکی از زخم های عمیق و وسیع ستم دیدگان، داغ دیدگان و جان بدربردگان از کشتارهای جمهوری اسلامی و همه آسیب دیدگان جامعه ایران، تسکین پیدا خواهد کرد. مهدی نیز همین راه را انتخاب کرده است!
بخش دوم گزارش امروز، پس از پایان اجلای امروز منتشر خواهد شد.
 
 
شاهد پانزدهمین، نیما سروستانی بود که برادرش رستم را در 19 سالگی اعدام کرده بودند. نیما، ویدئو کلیپ کوتاهی از پدر و مادر مسن و داغ دیده اش نشان داد و تاکید کرد که آن ها باید در این جا حضور می یافتند و شهادت می دادند. آن ها همانند هزاران خانواده ایرانی که فرزندانشان در راه آزادی، طعمه جنایت کاران حکومت اسلامی شدند همیشه در درد و غم زندگی می کنند.
من چند سال پیش به عنوان خبرنگار تلویزیون سوئد به ایران رفتم و در سال 2005، فیلم مستندی تهیه کردم به نام «آن ها که گفتند نه»!
در این فیلم مستند، گورستانی در جنوب ایران را می بینیم که اعدامی های بی شماری را در آن جا دفن کرده اند. برای مثال، نیما در این مستند نشان می دهد که این قبر رستم است اما هیچ نشانی از آن ها وجود ندارد. قبر دختر 16 ساله ای وجود دارد که هوادار یک سازمان چپ بود.
 
 
 
 
نیما، در این فیلم مستند قبرهایی را نشان می دهد که ناشناخته شده هستند. او با پیرمردی گفتگو می کند که اعدامیان را دفن می کند. می دانم که در این قبرها مرده دفن شده اند، اما هویت آن ها را نمی دانم. شبی پنج یا شش نفر می آوردند و می گفتند دفن شان کنیم. خلخالی که یک شب به شیراز آمد صبح 60 نفر اعدامی به این جا آوردند. من آن ها را خاک می کردم. می گفتند این دو نفری که خاک کردید زن و شوهر هستند. اعدامی ها بیش تر از 20 سال نداشتند. آماری ندارم. خیلی در این جا خاک شده است. شما می دانستید آن ها اعدام شده اند؟ معلوم است کسی که شش هفت گلوله خورده و سرش تیر خلاص زده اند معلوم است اعدام کرده اند زیر ماشین که نرفته است. این ها رحم ندارند و هر کس دست شان افتاد اعدامش کردند.
گورکن و نیما، دقیقه ها در گورستان راه رفتند و او، به نیما قبرهایی را نشان می داد و می گفت این و آن و آن، همه اعدامی هستند. گورکن می گفت: کلا همه این ها اعدامی اند. بدبخت ها همه جوان بودند. همه این ها اعدامی اند. همه شان جوان بودند. بدبخت خانواده هایشان. این ردیف تا آن آخر اعدامی اند. جوانانی را دفن کردیم عین سرو و خجالت می کشیدم نگاه شان کنم.
فیلم مستند دیگر نیما، از گورستان خاوران است و مادری می گوید اسم این جا را لعنت آباد گذاشته بودند که ما گلزار خاوران نامیدیم. این گورهای سال شصت است. هر کس نشانه ای برای قبرهایی که شناسایی کرده اند نشانه ای گذاشته اند. سعید آذرنگ، زرشناس است که بیش از 60 ساله بود. این جا یک کرد بود که شناسیایی نشده است. جنازه ها سطحی دفن شده بودند ما جایی را کندیم و انوشیروان پسرم را شناسایی کردیم. این جا دست افتاده بود که داد زدند این کیست. همه مادرها این جا ریختند خاک ها را کنار زدیم. یکی از مادران فریاد زد این جنازه حسین است. آن یکی گفت این پسر من است و... مثل الان نبود که سیمان بریزند. از آن جا که می بینند دیوار کشیدند گورستان بهایی هاست. این جا جنازه های سال شصت را دفن کرده اند و اجازه نمی دهند ما سنگ قبر بگذاریم اگر بگذاریم می آیند و می شکنند.
من به عنوان خبرنگار تلویزیون سوئد رفتم اما آخرین بار در فرودگاه مرا گرفتند و بازجویی کردند از آن موقع به ایران نرفتم. من این فیلم ها را در جایی نشان ندادیم و الان هم گفتیم کسی فیلم نگیرد آن ها در ایران هستند. این فیلم که شما تکه های کوتاهی از آن را دیدید چندین ساعت فیلم است. خود گورکن که در مقابل دوربین قرار گرفت خودش موافقت کرد که فیلم از صورتش بگیریم. در واقع من از فرصت سوء استفاده کردم و این فیلم ها را گرفتم.
جنازه برادرم را به خانواده ام ما تحویل دادند و ان دختر 16 ساله را خانواده من دفن کردند. اما اجازه سنگ قبر نمی دهند و هر موقع خانواده ها سنگ قبر گذاشتند شکستند. اما در خاوران هرگز به خانواده ها اجازه ندادند سنگ قبر بگذارند
.
 
 
احمد موسوی، شانزدهیمن شاهد بود. من فعالیت های سیاسی ام از 56 شروع کردم و از پاییز 57 کم کم با اطلاعیه های این سازمان آشنا شدم بعد از انقلاب، با پیشگام سازمان وابسته به چریک هایی فدایی بود  فعالیت هایم را در دانشگاه ادامه دادم.
اولین بار در روستایی و در باغی زندگی می کردم که گشت سپاه آمد و گفت احمد کیست؟ گفتم من. گفتند بیا پایین. من پایین آمدم صدای فریادهای مادرم را شنیدم. آن ها نخست به در خانه ما رفته بودند که در آن نزدیکی بود. سپس به باغ آمده بودند. مادرم به سوی باغ می دوید تا مرا خبر کند. اما دیگر دیر شده بود. مرا سوار پیکانی کردند و بردند. مادرم خودش جلو ماشین انداخته بود تا مرا نجات دهد. اما من 15 روز بعد آزاد شدم. چون که مدرکی از من نداشتند.
 
 
 
 
شما 13 مارس 1982 دوباره دستگیر شدید لطفا توضیحی درباره این دستگیر بدهید؟ در این دستگیر در مخابرات عمومی در حال تلفن کردن بود و من شکنجه نشدم. دو سال بعد از اعضای دیگر دستگیر شدند مرا از قزل حصار به زندان چالوس بردند بازجویی و شکنجه من آغاز شد. وقتی به طور مخشص از شکنجه سخن می گوییم به تخت بستن و کابل زدن است. پاها وقتی متورم می شود باز می کنند روی زمینی که کابل رفتند راه بروید تا جریان خون راه بیافتد تا دوباره کابل می زند. هنگامی که کابل زدن تمام می شد تمام بدنم می لرزید. وقتی توالت رفتم ادرار من خونی بود.
من بعد از زندان های چالوس، انزلی، و رشت به زندان قزل حصار رفتم. زمانی که حاجی داود یکه تاز این زندان بود. یکی از شکنجه های حاجی داود، سر پا نگه داشتن بود. من یک بار 37 ساعت با چشم بسته کنار دیوار ایستادم. فقط هنگام غذا خوردن 15 دقیقه می نشستیم. بعد از این مدت انسان هذیان می گوید. یکی از دوستانم که الان در ایران بود 72 ساعت ایستاده نگاهش داشتند و بعدا دیگر توان راه رفتن وجود ندارد.
دوره بعد از حاجی دادود، زندانیان را به قرنطینه می بردند. تخته ها، یعنی تابوت ها نبودند اما همه آن شرایط برقرار بود.
شما می گویید در زندان های مختلفی بودید آیا سیستم شکنجه در آن ها یکی بود؟ تقریبا یکی بود. من پس از 4 سال از زندان تهران به زندان رشت برگشتم سیستم حاجی داود تازه در آن جا آغاز شده بود.
من از پاییز 65 تا مرداد 68 ملاقات نداشتم. به دلیل این که لباس زندانی نمی پوشیدیم از ملاقات و بیمارستان رفتن و غیره محروم شده بودیم.
به نظر من قبل از قتل عام زندانیان سیاسی، طرح و برنامه ریزی داشتند. شما چگونه متوجه اعدام زندانیان شدید؟ ملاقات ها را اعلام کردند که فطع است. یک لیست بچه هایی را خواندند که وسابل شان را جمع کنند. آن ها جمع کردن و بیرون رفتند. ما تصورمان این بود که این ها به دلیل تراکم زندانیان، آن ها را به جای دیگری می برند. ساعتی بعد دوباره با لیست اسامی دیگر آمد. ما نگران شدیدم اما فکر نمی کردیم اعدام می کنند. از بند 120 نفر حدود 30 نفر را بردند. در یکی دو رور 81 نفر از ما ها و 30 نفر از بندهای دیگر بردند. ما مدتی بعد فهمیدیم که ساک های بچه ها را برگردانده اند و ما نگران تر شدیدم. بازجویی من از انزلی آمد تا آزادی مرا صادر کند. آن جا رسما به من گفت بسیاری از رفقای شما زدیم. شرط آزادی این است که همکاری کنید و شرایط ما را بپذیرید. آن جا به طور رسمی برای اولین بار خود بازجو به من گفت که زندانیان سیاسی را از این جار بردیم و کشتیم. اما بعد از چند ماه که ساک ها را می خواستند به خانواده ها بدهند عبدالهی به خانواده ها اعلام می کنند که به زندان بیایند و من این موضوع را از زبان خواهرم نقل قول می کنم.
رییس زندان می گوید اسامی را که من می خوانم سمت راست بایستند. تصور برای خانواده ها این است که این ها اعدام شدند. همه نگرانند. این مرحله تمام می شود. سپس اسامی برخی خانواده را علام می کنند و می گویند بیایید جلو. هر کس جلول می رود به وی برگه ای می دهند و می گویند ساک بچه هایشان را بگیرید. در این جاست که آن صحنه، شیون و گریه و زاری بلند می شود و می دانند که چه کسانی اعدام شده اند.
من با 81 نفر که هر روز با هم بودیم غیر از دو نفر همه را اعدام کردند و دو نفر برگشتند. یکی از این دو نفر را نیز مدتی بعد دوباره بردند و اعدام کردند. در واقع هیئت مرگ فقط در تهران نبود، بلکه در تمام کشور در زندان ها پخش شده بودند. دولت در این جوخه های مرگ یک نماینده، یعنی وزارت اطلاعات داشته و رییس شورای عالی قضایی به عنوان نماینده رهبر که آن دوره، موسوی اردبیلی بود. یک نماینده داشت که موسوی اردبیلی بود. این سه ضلع لیست زندانیان اعدامی را تهیه می کردند. من فکر می کنم در زندان گیلان پس از تهران، تعداد زیادی اعدام شدند.
 
 
هفدهمین شاهد، مهدی اصلانی است. لطفا خودتان را معرفی کنید: من مهدی اصلانی هستم. اما پیش از آن که به پرسش ها پاسخ بدهم تمایل دارم بیوگرافی خود را به اطلاع حضار برسانم؟ بفرمایید. بند 8 زندان گوهردشت. درست 24 سال پیش هنگامی که دارها را جمع می کردند و خون شویی می کردند به خانواده ها اطلاع دادند به مکان هایی در تهران مراجعه کنند. خانواده ها، در مکان های تعیین شده تجمع کردند. یکی از این تجمعات، مادری را احضار می کنند کیفی را به او می دهند و این مادر روی فرش خیابان از حال می رود. مادر ریاحی دو ساک؛ مادر رضایی چهار ساک و...
من گوهردشتی و بند هشتی هستم. 24 سال است در همان جا ایستاده ام. من در حال حاضر این جا هستم تا گزارش یک جنایت غریب و مکرر را بدهم. کامیون هایی که جنازه بار زدند و 24 سال است در خاوران انتظار جناره ها را می کشند. من 24 سال است در همان جا ایستاده ام. من از دریچه ای از بند هشت، کسانی را دیدم که حسینه و کامیون ها را تمیز می کردند. خدا در آن شب جهنمی کجا بود؟ احتمالا ملائک بادش می زدند و فرمان به دست نمایندگان زمین
اش داده بود.
 
 
 
 
دادستانی: شما گفتید بند هشت ویژه بود منظورتان چیست؟ مهدی: در زندان گوهردشت بندها پارالل همدیگر هستند و به ترتیب یک بلوک آپارتمانی است. ما آمفی تئاتر و حسینه را از لای کرکره ها می دیدم. ما از فاصله اول تا چهارم مرداد ماه شاهد حوادثی بودیم که دیگران آن جا را نیم دیدند. این بند بیش ترین حادثه را دید. یکی از شب های نیمه مرداد بود که کامیون های یخچال داری که معمولا برای حمل گوشت استفاده می شد شب ها در جایی پارک می شدند و کسانی را می دیدیم که ماسک زده اند و سمپاشی می کنند. آن ها، همواره مشغول کاری بودند. بعدا متوجه شدیم در آن مکان، زندانیان را دار می زدند و برای این که در گرما بو ندهد سپماشی می کردند. و جنازه ها را نیز در این کامیون های یخچال دار می انداختند و می بردند؟
دادستانی: چطوری فهمیدید در آن کامیون ها چه بود؟ مهدی: ما در آن موقع نمی دانستیم این کامیون ها برای چه کاری شب ها در آن جا پارک می شدند؟ موقعی که نوبت ما رسید دقیقا پنجم شهریور ماه بود. دیدیم بچه ها از بند بالا پا می زدند گویا آن ها را پیش هیئت مرگ می بردند. روز بعد نوبت بند ما، یعنی بند هشت بود. پاسداران ریختند و همه ما را بیرون کردند. ما بیرون ایستادیم. فکر می کردیم می خواهند بند را بگردند. اما چشمان همه ما را بستند. ما را پیش داود لشکری سرنگهبان و مدیر داخلی زندان و ناصریان دادیار زندان بردند. این دو نقش مهمی در زندان داشتند. سئوالاتی از ما می کردند مبنی بر این که سازمان ات را قبول داری؟ مسلمانی یا نه؟ و... تعدادی ر ابردند. اما ما را که در آن جا باقی مانده بودیم ناگهان پاسداران حمله کردند و با زدن شلنگ و کابل ما را به سمت چپ زندان راندند. ما را بردند طبقه بالا و در اتاقی هایی قرار دادند که هیچ پنجره و منفذی نداشتند. این اتاق ها معروف بودند به اتاق های گاز. البته کسی را در آن جا با گاز نکشته بودند. بیش تر کسانی که در تابستان 67 کشتند از شیوه دار زدن استفاده کردند و هنوز هم این کشتار، یک راز دولتی است. ناگهان پاسداران درها را باز کردند و گفتند ده نفر اول به سوی هیئت. من این واژه را اولین بار می شنیدم. تمام ده نفری را که انتخاب کردند وجهه مشترک شان این بود که همگی هیکل های درشت داشتند. من هم جزو این ده نفر بودم. این ده نفر ایستادیم تا پاسدار فرمان حرکت داد. در این فرمان ها چپ و راست پیچیدن که من اول صف بودم یک دفعه اشتباهی پیچیدم، صف شکست. این بار من اول صف نبودم. جهان بخش از بچه های فدایی در صف اول قرار گرفت. ما را آوردند جلو اتاقی نشاندند. کسانی را به اتاق صدا می زدند و بعد می گفتند این نفر را به چپ و یا راست ببرید. جهان بخش که نفر اول بود به اتاق رفت و بیرون آمد به سمت چپ بردند. احتمالا بردند و دارش زدند و در آن کامیون های یخچال دار که ما از نبد هشت می دیدم قرار دادند. مرتضی اشراقی، به عنوان دادستان و نیری و مصطفی پور محمدی هم نماینده وزارت اطلاعات بود. از من سئوال کردند: مسلمانی یا مارکسیست؟ قطعا جواب برخی از آن ها این بود که مارکسیست هستم. پرسش از مجاهدین محارب با خدا بود اما از چپ ها سئوال می کردند مسلمانی یا مارکسیست. در واقع کشتن فکر بود. من همواره در زندان از پرسش های ایدئولوژیک فرار می کردم. کسانی که از مقابله فرار می کردند با پرسش های بعدی «نیری» روبرو می شدند. پرسش های دیگری مطرح می کرد: اگر مسلمانی باید نماز بخوانی یا می زنیم تا نماز بخوانی. بنابراین، می زدند تا نماز بخوانی. کسانی که با سئوالات ایدئولوژیک مواجه شدند سرانجام به خاوران برده شدند.
هیچ کدام از زندانیان دهه شصت، وکیل مدافع نداشتند. حاجی دادود می گفت: مهم نیست شما توبه کنید باید محرز شود که توبه کرده اید. در تابستان 67، کسانی که از حاج آقا نیری پرسیده بودند چرا سئوال می کنید مسلمانی و یا مارکسیست. جواب داده بود می خواهیم آن ها از همدیگر جدا کنیم. بنابراین، ویژگی کشتار 67 با دروغ و فریب صورت گرفت.
من دو بار در مقابل هیئت مرگ قرار گرفتم. بار اول شهریور 67 بود. گفتند چشم بند خود را بالا بزن. سئوال اول شان این بود که: مسلمانی و یا مارکسیست. من از جواب فرار می کردم. در این لحظه تلفن زنگ زد. مرا از اتاق بیرون بردند و نه به چپ و نه به راست، بلکه به بند دیگری بردند و علتش را من نمی دانم.
دادستانی: شما در اوین و گوهردشت بودید به نظر شما شکنجه های شبیه هم بودند؟ مهدی: نظام زندان جمهوری اسلامی، بر دو مبنا استوار بود: دریدن روح و جسم. اما  اشکالش فرق می کرد. قطعا کسانی که در تابوت های حاجی داود بودند سختی بیش تری کشیدند. من 63 به زندان رفتم. دوستانی که از تابوت ها گفتند ما گفتیم چه خوب که ما نبودیم. اما در سال 67 ما چیزهایی دیدیم که دیگران می گفتند چه خوب که ما نبودیم. اما کسانی چون شکوفه، هر دو را دیدند و عمیق تر این مساله را تصویر نمودند
.
 
 
شاهد هجدهمین نادر (فرهاد) بوکایی است. دادستانی: بعضی از سئوالات من ممکن است تکراری باشد اما تلاش ما این است که ادله به دست قضات بدهیم.
نادر: من پنج سال به زندان محکوم شدم اما هشت سال زندان کشیدم. به غیر از کمیته محلی که مرا دستگیر کرده بود به کمیته مرکزی بهارستان بردند و سپس به زندان اوین منتقل شدیم. مرا 23 آذر 60، به زندان اوین بردند. از آذر 60 تا فروردین 65 من در دو واحد 1 و 3 قزل حصار بودم. فروردین 60، به زندان گوهردشت منتقل شدم و در بند هشت بودم. بعد از کشتار 67، در دی ماه 67 آزاد شدم.
ما تریلی بزرگ حمل گوشت دیدیم. ما خبری شنیدیم که تعداد زیادی از مجاهدین را بردند در زندان اوین اعدام کردند. ما هیچ وقت فکر نمی کردیم دار بزنند. به زندانیان نگفتند می خواهیم شما را اعدام کنیم. شاید می گفتند تعدادی عقب نشینی می کردند و اعدام نمی شدند. مثلا عباس از سازمان پیکار در بند ما بود و می دانست اعدام خواهد شد ایستاد و اعدام هم شد. اما خیلی ها نمی دانسنتد.
 
 
 
 
ششم شهریور 67 ده صبح امدند سراغ بند ما. من رفتم اتاق داود لشکری. اسم و اتهام مرا پسید: گفتم راه کارگر. گقت مصاحبه می کنی، گفتم نه. گفت مسلمانی؟ پاسخ من این بود من باید در این مورد تحقیق باید بکنم. در زندان هم نمی شود. گفت رک جواب دهید: مسلمانی یا نه؟ گفت حرف نزن خدا را قبول داری یا نه. باز من همان جواب را دادم. گفت این آسمان ها و کهکشان ها تحقیق می خواهد؟ آن پیززن هفتاده ساله می گوید خدا و خدا تحقیق می خواهد. به پاسدار گفت ببر بیرون تا تحقیق کند. نهم شهریور ساعت نه صبح آمدند و ما را بردند پایین ببرند دادگاه. می برند یک بند فرعی در کنار دادگاه. ما حدود 45 نفر آن جا جمع کردند. اما چند نفر را برده بودند ما از وضع آن ها خبر نداشتیم. اما در دستشویی های نوشته بودند بچه ها را اعدام می کنند.
ناصریان آمد و یکی یکی ما را از بند بیرون آورد و تک تک می پرسید مسلمانی: جواب می دادی آره. من نفر دهم بودم همین جواب ها را دادم. اما با مشت و لگد ما را به انفرادی برگرداندند. این دفعه داود لشکری آمد. گویا به نیروی می گوید این نفر مسلمان نیستند و دروغ می گویند. داود لشکری آمد و سئوال کرد کسی هست مسلمان نباشد کسی دستش را بالا نیاورد. کمی فحش داد و رفت. ما دوباره به پیش هیئت مرگ نرفتیم و خیلی ها نرفتند و زنده ماندند
.